واضح آرشیو وب فارسی:نامه نیوز:
ارزیابی طولانیترین جنگ تاریخ و صلح سرد
حوادث اوکراین نشان میدهد که روسیه هنوز در پی نفوذ در مناطقی است که در گذشته به شوروی تعلق داشت و جنگ با گرجستان که منجر به جدایی اوستیایجنوبی و آبخازیا شد صرفا یک استثنا نبوده است.
به گزارش نامه نیوز: محمود سیفی در یادداشتی در شرق نوشت :
حوادث اوکراین نشان میدهد که روسیه هنوز در پی نفوذ در مناطقی است که در گذشته به شوروی تعلق داشت و جنگ با گرجستان که منجر به جدایی اوستیایجنوبی و آبخازیا شد صرفا یک استثنا نبوده است.البته نباید دچار اشتباه شد. دیگر هرگز ممکن نیست جهان به آن دوران هراسناک بازگردد. روندی که پس از پایان جنگ جهانی دوم شکل گرفت، اجتنابناپذیر بود. پس از انقلاب اکتبر 1917 روسیه که به عمر تزارها پایان و موجب برقراری رژیمی کمونیستی به رهبری لنین شد، موجی از بدگمانی سیاستمداران غربی را فراگرفت.
ایدئولوژی کمونیسم بهشدت با آرمانهای ایالاتمتحده (مانند دموکراسی سرمایهداری بازارمحور و حداقل نقش دولت در اداره جامعه) در تضاد بود.
شعارهای لنین درمورد گسترشدادن سوسیالیسم در جهان و دخالت آمریکا در جنگ داخلی روسیه بهنفع نیروهای ضدانقلاب باعث تیرگی روابط بین دو کشور شد. پس از پایان جنگ دوم جهانی اختلافنظرها بر سر آینده جهان (بهویژه اروپا) جدی شد. در بین سیاستهای متفاوتی که از زمان ترومن تا ریگان در ایالاتمتحده در رابطه با بلوکشرق مطرح شد، سه گام اساسی مشترک بود: تحلیلگران ایالاتمتحده متوجه شدند که تصمیمگیران و رهبران شوروی چنان جذب رقابت با غرب شدهاند که توانایی ارزیابی خود و ایجاد تغییرات متناسب با شرایط را ندارند. پس نخستین قدم این بود که با امنیتیکردن هرچه بیشتر فضای بلوکشرق آنان را از یک کشور انقلابی و جامعهگرا به کشوری استبدادی و ضدمردمی تبدیل کنند.
گام اول را شورویها از همان دوران لنین برداشتند که البته در دوره استالین شدت دیوانهواری به خود گرفت. جالب است بدانید که در اواخر دهه 1940 و اوایل دهه 50 فضای غلوآمیز ترس از سوسیالیسم در آمریکا (که برخی افراد برای مقاصد سیاسی به آن دامن میزدند) موجب زیرسوالرفتن همان آرمانهای آمریکایی شد ولی برخلاف شوروی از آنجا که دموکراسی و آزادی در آمریکا ریشه استواری داشت، در سال 1954 خود مجلس سنا جلو این جو جنونآمیز را گرفت.
گام دوم این بود که شوروی را غرق در ساخت و نگهداری تسلیحات گوناگون و هزینههای سرسامآور موشکی و هستهای کنند که منتهی به عقبماندگی در بخشهای حیاتی جامعه (مانند صنعت، کشاورزی، آموزش و درمان) و بحرانهای عمیق اقتصادی شود که بلوکشرق را از درون ویران میکرد.
بد نیست بدانید به گفته ادوارد شواردنادزه (وزیر خارجه گورباچف) حدود 50درصد تولید ناخالص ملی اتحاد شوروی صرف امور دفاعی میشد. اما گام سوم جلوگیری از گسترش نفوذ کمونیسم و مهار شوروی بود که آمریکا از دو ابزار مهم بینالمللی استفاده کرد، یکی سازمانملل و نهادهای زیرمجموعه آن و دیگری ناتو و پیمانهای اقتصادی که در این مورد میتوان گفت تا اوایل 1980 بازی تقریبا مساوی بود. اینگونه بود که اروپای شرقی در 1989 و 1990 سقوط کرد و در پایان سال 1991 گورباچف رهبر کشوری بود که عملا وجود نداشت.
اکنون آیا ممکن است با افزایش تنشها بار دیگر نفس جهان بند آید؟ پاسخ منفی است. در حال حاضر ایالات متحده صنعتیترین و مسلحترین کشور دنیا با داشتن بزرگترین اقتصاد جهان و نفوذ گسترده سیاسی و رسانهای میتواند تنها کشوری باشد که در هر زمانی و هر مکانی جنگی به راه انداخته و حتی دیگران را با خود همراه کند اما من از شما میپرسم روسیه چه دارد؟ اقتصاد بیماری که از شوروی سابق برایش به ارث رسیده و با مشکلاتی ازجمله فرار مالیاتی، وابستگی به درآمد فروش نفت و گاز، فساد اداری، سرمایهداری مافیایی و غیرشفاف ضعف واحد پولی، اختلاف ثروت و رفاه بین مسکو و دیگر شهرها، نیاز به سرمایهگذاری خارجی و ... روبهرو است. بگذریم از اینکه روسیه همچنان نسبت به تکنولوژی روز غربی (حتی در بخش نظامی) فناوری عقبماندهای دارد.
امروز حتی روسیه در بین کشورهای اروپایشرقی که سالهای متمادی با یکدیگر تاریخ مشترک داشتهاند مورد نفرت است. (بهجز بلاروس) بخشهای زیادی از ارتش روسیه نیز زمینگیر بوده و تنها چندسالی است که به صورت محدود جانی دوباره گرفته است و کمپانیهای تسلیحاتی روسیه همان طرحهای اواخر جنگ سرد را پیگیری میکنند.
باید گفت نه فدراسیون روسیه آن اتحاد جماهیر شوروی است و نه ایالاتمتحده آن اراده و توان سابق را دارد. همانطور که گفته شد مشکلی اصل کمونیسم و صدور آن توسط شوروی بود که بریتانیا و آمریکا را به تکاپو انداخت ولی اکنون انگیزهای برای احیای جنگ سرد وجود ندارد.
حوادث در اوکراین و دخالت دو طرف در آن صرفا اختلافات عادی در مورد مسایل جهانی است که قبلا هم در طول تاریخ وجود داشته و بعدا نیز وجود خواهد داشت. دور از ذهن است که فدراسیون روسیه بخواهد بهجای پاکسازی آلودگیهای هستهای و از ردهخارجکردن تسلیحات و تجهیزات مربوط به آن که نسبت به فعالنگهداشتن آنها بهمراتب کمهزینهتر است (البته بد نیست بدانید هزینه همین کار پس از فروپاشی شوروی برای ایالاتمتحده چیزی حدود 200میلیارددلار تخمین زده شد) وارد رقابت تسلیحاتی دیگری بشود که سرانجام آن را 25سال پیش تجربه کرده است. فراموش نکنیم که برخلاف روسیه و شرکایش غرب و آمریکا دموکراتیک و دارای جامعهای باز و آزاد هستند پس ثبات سیاسی بیشتری دارند.
هرچند روسها در طول تاریخ منزوی و مرموز بودهاند اما تحولات دو، سهدهه اخیر (بهویژه اینترنت و ورود و خروج گردشگران) کار خودش را کرده است. در حقیقت میتوان مردم روسیه را به فردی که ساعتها در کنار استخری (جامعه جهانی) ایستاده و با حسرت نظارهگر است تشبیه کرد که دیر یا زود به درون استخر شیرجه خواهد زد. پس گذشت زمان قطعا به ضرر پوتین و تیمش خواهد بود و غربیها این را بهخوبی میدانند. آنان بهجای پیشدستی در لغو معاهدات محدودسازی تسلیحات استراتژیک (احیای جنگ سرد) روسیه را به انزوا و تحریم تهدید میکنند. البته در این راستا بدشان نمیآید که با تحریک روسیه به ورود مستقیم نظامی به شرق اوکراین آن را بیش از پیش در مقابل افکار عمومی جهان بیاعتبار کرده و اجماع لازم را برای واکنشهای احتمالی به دست آورند.
دوباره میگویم حتی با افزایش تنشها چیزی را که خواهیم دید نه جنگ سرد بلکه صلح سرد خواهد بود.
1393/2/16
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نامه نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 28]