واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: بحران اوكراين نشانه شروع يا تداوم جنگ سرد؟
جنگ سرد دورهاي تعيينكننده در آينده و سرنوشت بسياري از كشورها و ميليونها انسان، پس از آن آغاز شد كه دو بازيگر محيط بينالملل تلاش كردند نيات دوران بيقانوني و خشونت بار قرون گذشته را با ظاهري متمدن در قرن 20 پياده سازند

جنگ سرد دورهاي تعيينكننده در آينده و سرنوشت بسياري از كشورها و ميليونها انسان، پس از آن آغاز شد كه دو بازيگر محيط بينالملل تلاش كردند نيات دوران بيقانوني و خشونت بار قرون گذشته را با ظاهري متمدن در قرن 20 پياده سازند. ايالات متحده كشوري كه پس از يك دوره انزوا، در جنگ جهاني دوم صرفاً ژستي دموكراتيك و مردمي از خود نشان داده بود، بر آن بود تا قدرت صنعتي، مالي و نظامي ذخيره شده در سالهاي كنارهگيري از تحولات جهاني خود را از طريق تبديل شدن به مركز تبادلات بينالمللي و قدرت مسلط جهان به رخ ساير كشورها بكشد. از سوي ديگر روسيه با تاريخچهاي سرشار از فراز و فرودهاي سياسي، نظامي و اقتصادي در حالي كه با ماسك جديد حمايت از پرولتاريا در جايگاه يك بازيگر اثرگذار نشسته بود، تلاش داشت تا همان اهداف امريكا را با ابزار انديشههاي برابريخواهانه ماركسيسم عملياتي كند.
اين توصيف نشاندهنده برخورد دو انديشه قدرت و آرمان در صحنه بينالمللي است. زورآزمايي دو كشور در نيمه دوم قرن 20 براي هل دادن ديگري به مرزهاي عقبتر، اين بار نميتوانست با درگيري رودرروي ميليتاريستي همراه باشد. زيرا آنها مجهز به سلاحي بودند كه با يك بار استفاده از آن كل كره زمين منهدم ميشد. ضمن آنكه افكار عمومي جهان در نتيجه رشد صنعت چاپ، تكنولوژي راديو و تلويزيون با انديشههاي دموكراتيك و صلحخواهانه آشنا شده بود و جهان نيز به تازگي 40 ميليون نفر از جمعيت خود را در نتيجه جنگ جهاني دوم از دست داده بود. در اين شرايط نه تنها رهبران ساير كشورها كه كل مردم دنيا نيز حتي به لحاظ رواني آمادگي ترسيم يك جنگ جديد را نداشتند. در همين راستا ظهور نهادها و سازمانهاي بينالمللي كه منادي آرامش و حل و فصل مسالمتآميز اختلافات بود، چشمانداز بشر را به سوي رشد و تعالي بشر گستردهتر كرد. به همين خاطر، مقامات واشنگتن و مسكو بايد حريف را به شيوهاي نامتعارف از ميدان خارج ميساختند. در اين شرايط برخوردهاي رودر رو جاي خود را به جنگهاي نيابتي داد. نزاع در ويتنام، كره، كوبا، يوگسلاوي و صربستان تنها چند نمونه بارز از اين مبارزات بود. سال 1991، به زعم بلوك غرب سال پيروزي كاپيتاليسم و انديشههاي آزادي فردي بود. امريكا و متحدانش گمان بردند با فروپاشي شوروي رقابتها پايان يافت اما گذشت زمان نشان داد نه تنها رهبران مسكو،كه مردم روسيه نيز با انتخاب يك ملي گراي علاقهمند به افكار پطر كبير به رياستجمهوري، علاقهمند هستند همچون سالهاي جنگ سرد و البته قرون گذشته امپراطوري خود را گسترش دهند. در اين شرايط كرملين به رغم آگاهي از نقطهضعف سيستم روسيه در مسئله اقتصاد و وابستگي اين كشور به بخش انرژي، مترصد فرصت بود تا به واشنگتن خاطرنشان كند رقابت دو كشور كماكان ادامه دارد. اين درحالي است كه امروزه تحولات دانش بشري، آگاهي ملتها از حقوق شهروندي، آزادي فردي و صلح خواهي، همچون گذشته اجازه درگير شدن دو قدرت را در قالب جنگ نيابتي نميدهد. در واقع منازعات بيش از پيش نرمافزاري شدهاند. به ويژه آنكه مقوله وابستگي متقابل سرنوشت و رفاه،كشورها را به يكديگر گره زد. در نتيجه هر گونه حركت غيرعقلاني و جنگطلبانهاي با واكنش عمومي روبهرو ميشود.
در قرن 21 اصطكاك منافع امريكا و روسيه با توجيههاي حقوق بشري، حق تعيين سرنوشت، دموكراسي و تهديد امنيت جهاني صورت ميگيرد. تلاش كاخ سفيد براي نفوذ در عراق و افغانستان و يافتن پايگاهي مستحكم در قلب خاورميانه و همچنين آسياي مركز با بهانه مبارزه با تروريسم بينالمللي و امحاي سلاحهاي كشتار جمعي صورت گرفت. اينگونه ادبيات در ميان افكار عمومي دنيا بازخوردهاي مثبتي داشت. به همين دليل مسكو با وجود مخالفت با اين لشكركشي و گسترش حوزه قدرت امريكا،صرفاً به عدممخالفت دست زد و هيچ گونه همراهياي به عمل نياورد. در واقع روسيه نشان داد تصميمي براي قرار گرفتن در اردوگاه امريكا ندارد و اين كشور همچنان ميتواند رهبر يك بلوك باشد.
اما بحران سوريه،كشوري كه به واسطه جهتگيريهاي ضداسرائيلياش در نقطه مقابل امريكا قرار دارد، يك بار ديگر مسكو و واشنگتن را به طور جدي در مقابل هم قرار داد. مسكو با حمايت از استقلال رأي دمشق و استراتژيهاي اين كشور، با هرگونه اقدام بينالمللي عليه بشار اسد مخالفت كرد و تغذيه مخالفان بنيادگرا را محكوم نمود. در واقع، جنگ داخلي سوريه نمايشي كوچك از برخورد دو قدرت بود. زيرا پس از سه سال از شروع بحران، اقدام عملي از سوي دو كشور براي اعمال نظرات خود در سوريه صورت نگرفت. در مسئله اين كشور عربي رقابت در حد لفاظي سياسي باقي ماند. لكن بحران اوكراين نشان داد روسيه اگرچه در مورد سوريه شدت عمل به خرج نداد اما هرگز در رابطه با كشورهاي خارج نزديك خود مماشاتي نخواهد داشت. در قضيه اوكراين جايگاه دو كشور نسبت به بحران سوريه جابهجا شد. روسيه تبديل به حامي جداييطلبان گرديد و امريكا را مجبور به واكنش كرد. در واقع هر قدر در مورد سوريه، مسكو كنشپذير رفتار ميكرد در شورشهاي كييف، كريمه و شرق اوكراين روسيه نشان داد كه مانند سابق، اين بازيگر قادر به تغييرات در متغيرهاي نظام بينالملل است. كارشناسان بحران اوكراين را بدترين حادثه در روابط ميان شرق و غرب پس از اتمام جنگ سرد دانستهاند. به نظر ميرسد علت اين نامگذاري، عملگرا بودن كاخ سفيد و كرملين در راستاي تحقق نيات خودشان باشد. تحركات نظامي بالاترين اقدام يك بازيگر در محيط بينالملل است كه در تنشهاي رو به تزايد اوكراين دو طرف از اين ابزار براي نشان دادن عزم جدي خود استفاده ميكنند.
بحران اوكراين، نه تنها به غرب كه به ساير كشورهاي جهان نشان داد روسيه ضمن بازيابي قدرت خود، توانايي به چالش كشاندن ساختار وابستگي متقابل كشورها را دارد. واقعه مذكور را نميتوان آغازگر جنگ سرد جديد دانست. در واقع بحران اوكراين را بايد واقعهاي دانست كه تداوم جنگ سرد را ثابت كرد. تحولات كييف اوج تنش غرب و شرق نيست، عينيتدهنده انديشههاي جهان گستري روسيه و مخالفت امريكا با هرگونه قدرتنمايي در راستاي حفظ سلطه خود محسوب ميگردد. با اين اوصاف كشورهاي كوچكتر همچون قرون گذشته قرباني آرمانگرايي قدرتهاي بزرگ هستند و تعالي انديشههاي بشري و افزايش آگاهي ملتها از همزيستي مسالتآميز در كنار تفاوتها نتوانسته بر ميل به برتريطلبي غالب شود.
نویسنده : زهراسادات حسيني
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: 14 ارديبهشت 1393 - 17:21
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 75]