واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: ببینید!دیگر کسی حال نمی کند
به نظرم کلیپ خانم کوثری، به طور ناخواسته وضعیت میانمایگی زمانه ای را به تصویر کشیده است که دیگر کسی "حال" نمی کند.
اکبر جباری در یادداشتی با عنوان "در ستایش میانمایگی" درباره کلیپ جرا رفتی نوشت:بطور اتفاقی کلیپ "چرا رفتی" خانم باران کوثری را دیدم. شعر و آهنگی دلنشین از همایون شجریان با تصاویری از عده ای (ظاهرا اهل هنر) که در حال گوش دادن به آهنگ و صدای شجریان هستند.به نظرم کلیپ خانم کوثری، به طور ناخواسته وضعیت میانمایگی زمانه ای را به تصویر کشیده است که دیگر کسی "حال" نمیکند.بازیگران این کلیپ، بازی نمیکردند، بل خودشان بودند. واقعیه واقعی. لخت و عریان همان چیزی بودند که هستند. اما نکته قابل تأمل در این کلیپ این است که چرا "حالی" رخ نمیدهد؟اینها که از خواص و گروه های مرجع هستند، دیگر نمیتوانند از یک نوای دلنشین و موسیقی "حال" کنند. نه تنها اینها، بل امروزه دیگر کمتر کسی پیدا میشود که حال کند. همه در مواجهه با یک موقعیت طرب انگیز و وجدآور، فقط بازی میکنند، (همانگونه که بازیگران کلیپ بازی میکردند)ما در زمانه ای زندگی میکنیم که حتی نمیتوانیم "حال" کنیم. تکان دادن سر، باریک کرن چشمها، لبخند زدنها، گریه کردنها و به حرکت آوردن بدن، دیگر هیچ دلالتی بر "حال" ندارد.این وضعیت را نه تنها در کلیپ "چرا رفتی" خانم کوثری، بل حتی میتوان در جای جای زندگی روزمره دید. در کنسرتهای موسیقی، در هیئت های عزاداری و حتی در اتومبیل مان وقتی که یک موسیقی یا نوای مداحی گوش میدهیم.این مدعا که ما دیگر "حال" نمیکنیم، زمانی فهمیده میشود که بدانیم، "حال" برغم گذرا بودنش، آدمی را در مینوردد و سرتاپای وجودش را تسخیر میکند و مقدمات ورود به "مقام"* را فراهم میسازد. ما به راحتی موسیقی گوش میدهیم، و بلافاصله بعد از اتمامش به زندگی روزمره بازمیگردیم.هیچ اتفاق خاصی در ما رخ نمیدهد. یعنی هیچ اتفاق خاصی در زندگی ما پس از شنیدن یک موسیقی رخ نمیدهد. خدا هم اگر بیاید و پشت در بایستد و ما را صدا بزند، با خونسردی خواهیم گفت: الان می آیم، اجازه بدهید این قسمت سریال تمام بشود می آیم!ما دیگر از هیچ چیز حال نمیکنیم و فقط بازی میکنیم. نمایش میدهیم................در تذکره الاولیاء، عطار در ذکر یکی از مشایخ آورده است؛ فرزند شیخ، روزی از مکتب به خانه بازگشت در حالی که رنگ به رخصارش نمانده بود و بدنش در آتش تب میسوخت!پدر وی را گفت: ای فرزند، امروز در مکتب چه بر تو رفته است که چنین شده ای؟فرزند گفت: امروز استاد، آیتی از مصحف شریف خواند که چنین شدم.پدر گفت: آن کدام آیه بود؟فرزند گفت: نمیتوانم بر زبان برانم، که اگر یکبار دیگر بر زبانم این آیه جاری شود، هلاک خواهم شد.پدر اصرار کرد و فرزند در نهایت آیه را خواند: یوم یجعل الولدان شیبا (روزی که کودکان را پیر میکند) مزمل/17و کودک این آیت بر زبان راند و جان به جان آفرین تسلیم کرد..........و ما نه تنها از هیچ آیت الهی نمیمیریم و تب نمیکنیم، بل به خوبی بازی میکنم...اکبر جباری در یادداشتی با عنوان "در ستایش میانمایگی" درباره کلیپ جرا رفتی نوشت:بطور اتفاقی کلیپ "چرا رفتی" خانم باران کوثری را دیدم. شعر و آهنگی دلنشین از همایون شجریان با تصاویری از عده ای (ظاهرا اهل هنر) که در حال گوش دادن به آهنگ و صدای شجریان هستند.به نظرم کلیپ خانم کوثری، به طور ناخواسته وضعیت میانمایگی زمانه ای را به تصویر کشیده است که دیگر کسی "حال" نمیکند.بازیگران این کلیپ، بازی نمیکردند، بل خودشان بودند. واقعیه واقعی. لخت و عریان همان چیزی بودند که هستند. اما نکته قابل تأمل در این کلیپ این است که چرا "حالی" رخ نمیدهد؟اینها که از خواص و گروه های مرجع هستند، دیگر نمیتوانند از یک نوای دلنشین و موسیقی "حال" کنند. نه تنها اینها، بل امروزه دیگر کمتر کسی پیدا میشود که حال کند. همه در مواجهه با یک موقعیت طرب انگیز و وجدآور، فقط بازی میکنند، (همانگونه که بازیگران کلیپ بازی میکردند)ما در زمانه ای زندگی میکنیم که حتی نمیتوانیم "حال" کنیم. تکان دادن سر، باریک کرن چشمها، لبخند زدنها، گریه کردنها و به حرکت آوردن بدن، دیگر هیچ دلالتی بر "حال" ندارد.این وضعیت را نه تنها در کلیپ "چرا رفتی" خانم کوثری، بل حتی میتوان در جای جای زندگی روزمره دید. در کنسرتهای موسیقی، در هیئت های عزاداری و حتی در اتومبیل مان وقتی که یک موسیقی یا نوای مداحی گوش میدهیم.این مدعا که ما دیگر "حال" نمیکنیم، زمانی فهمیده میشود که بدانیم، "حال" برغم گذرا بودنش، آدمی را در مینوردد و سرتاپای وجودش را تسخیر میکند و مقدمات ورود به "مقام"* را فراهم میسازد. ما به راحتی موسیقی گوش میدهیم، و بلافاصله بعد از اتمامش به زندگی روزمره بازمیگردیم.هیچ اتفاق خاصی در ما رخ نمیدهد. یعنی هیچ اتفاق خاصی در زندگی ما پس از شنیدن یک موسیقی رخ نمیدهد. خدا هم اگر بیاید و پشت در بایستد و ما را صدا بزند، با خونسردی خواهیم گفت: الان می آیم، اجازه بدهید این قسمت سریال تمام بشود می آیم!ما دیگر از هیچ چیز حال نمیکنیم و فقط بازی میکنیم. نمایش میدهیم................در تذکره الاولیاء، عطار در ذکر یکی از مشایخ آورده است؛ فرزند شیخ، روزی از مکتب به خانه بازگشت در حالی که رنگ به رخصارش نمانده بود و بدنش در آتش تب میسوخت!پدر وی را گفت: ای فرزند، امروز در مکتب چه بر تو رفته است که چنین شده ای؟فرزند گفت: امروز استاد، آیتی از مصحف شریف خواند که چنین شدم.پدر گفت: آن کدام آیه بود؟فرزند گفت: نمیتوانم بر زبان برانم، که اگر یکبار دیگر بر زبانم این آیه جاری شود، هلاک خواهم شد.پدر اصرار کرد و فرزند در نهایت آیه را خواند: یوم یجعل الولدان شیبا (روزی که کودکان را پیر میکند) مزمل/17و کودک این آیت بر زبان راند و جان به جان آفرین تسلیم کرد..........و ما نه تنها از هیچ آیت الهی نمیمیریم و تب نمیکنیم، بل به خوبی بازی میکنم...این مطلب را کافه سینما برای نقل از پارسینه انتخاب کرده است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 130]