واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: خداحافظي با صد سال تنهايي
بگذاريد براي چند لحظه هم كه شده ما هم خودمانرا جزو دوستان نزديك گابريل گارسيا ماركز بدانيم و...
بگذاريد براي چند لحظه هم كه شده ما هم خودمانرا جزو دوستان نزديك گابريل گارسيا ماركز بدانيم و پير مرد را با صورت خودماني «گابو» بناميم. پيرمردي كه ديگر در كنار ما نيست، اما كتابهايش براي ساليان دراز تنهايي ما را پر كرده بود. ما اگر هيچ كدام ماركز را از نزديك نديدهايم اما وقتي كتابهايش را ورق ميزديم، انگار پيرمردي بود كه داشت براي ما داستان تعريف ميكرد. پير مردي شبيه خيلي از پدربزرگها كه براي نوههايشان داستان ميگويند. گابو شايد از معدود بازماندگان نسل مرداني بود كه سبيل به آنها ميآمد. تصور ماركز بدون سبيل خيلي سخت بود. پسري كه در سال 1927 به دنيا آمد و پدر بزرگش سرپرستي او را بر عهده داشت، دو چيز را از پدر بزرگ به ارث برد، ابتدا آزاديخواهي و دوم فقر را كه هر دو با زندگي مردم امريكاي جنوبي آميخته است. گابريل از پدربزرگش كه روزي براي آزادي جنگيده بود، سياست را آموخت و طولي نكشيد كه براي رسيدن به آزادي دست به قلم و روزنامهنگار شد. ماركز كه نويسندگي را تحت تأثير نويسندگان مشهور زمان خود آغاز كرده بود، به زودي راه خود را پيدا كرد. ميگويند روزي در حال سفر با اتومبيلش بوده كه ايده «صد سال تنهايي» به ذهنش ميرسد، ماركز طاقت نميآموزد و براي اينكه سوژه را از دست ندهد، سفر را ناتمام ميگذارد و از همان جا به خانه بازميگردد و خودش را در اتاقش حبس ميكند و يكي از مشهورترين آثار ادبي قرن بيستم در همين حبس خود خواسته خلق ميشود. «صد سال تنهايي» براي ماركز هم نام آورد و هم نان. البته پيرمرد نشان داد كه هيچ وقت به داشتن قدرت و ثروت علاقهاي نداشته چه آن زمان كه پيشنهاد دولت را براي به دست گرفتن سفارت كلمبيا در اسپانيا رد كرد و چه آن موقع كه مردم كلمبيا براي مرد سال امريكاي جنوبي توماري را فرستادند و از وي خواستند نامزد رياست جمهوري شود اما باز گابو قبول نكرد. او با آنكه با سياستمداران بسياري آشنايي و رفاقت داشت اما مشي آزاديخواهياش را از دست نداد و به خاطر دفاع از دولت كوبا و مخالفتش با امپراليسم امريكا سالهاي زيادي ايالات متحده ورود اين نويسنده را به آن كشور ممنوع اعلام كرده بود. حيف شد «پاييز پدر سالار» خيلي زود دامان ماركز را گرفت. آن زمان كه شايعه بيماري سرطان او به حقيقت پيوست و بعد از آن هم چند بار شايعه مرگ او منتشر شد. البته شايعهها جرقهاي بود براي گابو تا بار ديگر دست به قلم شود و اين بار داستان زندگي خودش را در قالب كتاب «زندهام تا روايت كنم» خلق كرد. در دنيايي كه ستارگان آن از ميان بازيگران سينما و ورزشكاران ميآيند، ماركز با كاغذ و قلم همه را مجذوب خود كرده بود. پير مرد آخرين بار ده سال پيش بود كه دست به قلم شد و بعد از آن ديگر هيچ وقت نشد كه افكار جادويي گابو كاغذهاي سفيد را به رقص در آورند. براي ما ايرانيها نام ماركز با نام يك مترجم قدرتمند گره خورده است، بهمن فرزانه كه همين چند وقت پيش از ميان ما رفت. وي در دهه 50 با ترجمه كتاب «صد سال تنهايي»، ماركز را به ميان ايرانيان آورد و اين آشنايي تا امروز و در دهه 90 نيز به قوت خود ادامه دارد، در صورتي كه بسياري از كتابهاي ماركز هيچ وقت اجازه تجديد چاپ پيدا نكردند. گابريل گارسيا ماركز، پسرك كلمبيايي كه 87 سال پيش در فقر به دنيا آمده بود و به تنهايي دنياي ادبيات را با رئاليسم جادويي آشنا كرده بود، پنجشنبه شب در حالي كه مدتها بود، دچار اختلال حواس شده بود در نبرد با بيماري سرطان شكست خورد. مرگ اين نويسنده صاحبسبك، مهمترين خبر فرهنگي جهان به شمار ميرود و درگذشت وي اندوه فراواني را براي دوستداران ادبيات به همراه داشته است. مقامات چندين كشور جهان درگذشت ماركز را تسليت گفتهاند. ماركز متعلق به كلمبيا يا امريكاي جنوبي نبود، وي را ميتوان مانند خيام، سعدي، شكسپير، ويكتور هوگو و چندين نام بزرگ ديگر متعلق به همه جهانيان دانست.
نویسنده : محمدصادق عابديني
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: 30 فروردين 1393 - 09:52
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 107]