تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 28 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام حسین (ع):هیچ کس روز قیامت در امان نیست، مگر آن که در دنیا خدا ترس باشد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

خرید نهال سیب سبز

خرید اقساطی خودرو

امداد خودرو ارومیه

ایمپلنت دندان سعادت آباد

موسسه خیریه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1806889620




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

پیشنهاد نوروزی-5/ مرگ من، کفش‌های خدمتکار و قبر گمشده


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:


پیشنهاد نوروزی-5/ مرگ من، کفش‌های خدمتکار و قبر گمشده فرهنگ > کتاب - نوروز اگرچه برای ایرانی‌ها بیشتر با سفر و دیدوبازدید همراه است اما رفتار پسندیده مطالعه در کنار «عیدی کتاب» نیز از زمان‌های دور در میان ما رواج داشته است.

به گزارش خبرآنلاین، ترجمه‌های امیر مهدی حقیقت همواره از جمله خواندنی‌های روزگار ما به حساب می‌آید که حالا هم با مجموعه داستان «کفش‌های خدمتکار و داستان‌هایی دیگر» نوشته برنارد مالامود حس خواندن ادبیات جهان را زنده کرده است. این کتاب تعدادی از داستان‌های کوتاه این نویسنده آمریکایی را شامل می‌شود که اغلب آن‌ها برای اولین بار به فارسی ترجمه شده‌اند. در پشت جلد کتاب آمده است: «فلانری اوکانر، داستان‌نویس نامدار در نامه‌ای به یکی از دوستانش، نوشته بود: «نویسنده‌ای پیدا کرده‌ام که از هر داستان‌نویس دیگری، از جمله خودم، بهتر است. به کتابخانه برو و کتابی از برنارد مالامود بگیر.» داستان‌های کوتاه مالامود سرراست‌اند. این داستان‌ها که ویژگی غمبار و خنده‌دار بودن را به طور توام دارند، جزئیاتی غیرعادی از مسائل عادی زندگی روزمره را بیرون می‌کشند.» «باران بهاری»، «بقالی»، «اینجا دیگه عوض شده»، «خمره‌ جادویی»، «عزادارها»، «کتاب‌خوانی در تابستان»، «دلت بسوزد»، «معذر‌ت‌خواهی»، «مرگ من»، «آسانسور»، «کفش‌های خدمتکار»، «خنگ‌ها اول»، «قبر گمشده» عنوان برخی داستان‌های این کتاب است. ناشر معتقد است که در داستان‌های مالامود، عناصر غم‌‏انگیز و خنده‏‌آور با هم تلفیق می‏‌شوند و روابط پیچیده‏ بین انسان‏‌ها را به سادگی و با چاشنی طنز بیان می‏‌کنند. نویسنده در هر داستانش ما را با انسانی خاص و منحصر به ‌فرد مواجه می‌کند و به مقطع حساسی از زندگی او می‌برد.» در قسمتی از داستان «مرگ من» از این کتاب می‌خوانیم: آن‌ها نه‌تنها فحش می‌دادند و همدیگر را با زبان‌شان نابود می‌کردند، بلکه هرکدام به زبان خودش، چیزهای وحشتناکی نثار دیگری می‌کرد. مارکوس از لا‌به‌لای فریادهای جاسیپ به زبان مادری خودش، جسته‌گریخته می‌فهمید می‌گوید چیزی را می‌برد و روی آن زخم خون‌آلود کثیف، نمک می‌مالد و حدس می‌زد امیلیو هم چیزهایی از همین دست، جیغ می‌کشد و اینجا بود که هم غصه‌اش می‌گرفت، هم عصبانی می‌شد. بارها عقب مغازه می‌رفت و حرف می‌زد؛ آن‌ها به تک‌تک کلمه‌هاش با علاقه و حوصله گوش می‌کردند، چون مارکوس علاوه بر اینکه مرد مهربانی بود - از چشم‌هاش پیدا بود - خوش‌صحبت هم بود و آن‌ها از حرف‌هاش لذت می‌بردند. با این‌حال و با وجود هرچه گفته بود، همان دقیقه‌ای که حرفش تمام می‌شد و پشتش را به آن‌ها می‌کرد، باز شروع می‌کردند. مارکوس با اوقات تلخ برمی‌گشت جلوی مغازه و زیر ساعت صفحه زرد می‌نشست که دقیقه‌ها را تیک‌تاک‌کنان فراری می‌داد و با بدبختی خودش سر می‌کرد تا وقتی که زمان متوقف می‌شد و وقت رفتن به خانه می‌رسید. عجیب بود که آن‌ها کار هم انجام می‌دادند. دلش می‌خواست با یک اردنگی عذر جفت‌شان را بخواهد ولی نمی‌توانست فکرش را بکند که مجبور شود دو نفر دیگر پیدا کند که این‌همه ماهر باشند، زیردستش کار کنند و مجبور نباشد پول زیادی به‌شان بدهد. بنابراین، با فکر اصلاح تا حد ممکن، یک روز ظهر امیلیو را که داشت برای ناهار بیرون می‌رفت، به کناری کشید و پچ‌پچ‌کنان گفت: «گوش کن، امیلیو، آدم باهوش اینجا تویی، به من بگو چرا دعوا می‌کنی؟ چرا این‌همه ازش بدت می‌آد، چرا اون این‌همه ازت بدش می‌آد؟ چرا این‌همه حرف بد می‌زنید؟» برنارد مالامود داستان‌نویس آمریکایی، برنده‌ جوایز ملی کتاب آمریکا، پولیتزر و او. هنری است. او در کنار ریموند کارور، ریچارد فورد، فیلیپ راث و سال بلو از نویسندگان به نام قرن بیستم آمریکا است. مالامود در طول زندگی خود هشت رمان و ده‌ها داستان کوتاه نوشت. پس از مرگ این نویسنده‌ نامدار در سال 1986ف جایزه‌ سالانه‌ای به نام او، به بهترین نویسنده‌ داستان‌های کوتاه اهدا می‌شود. *** داستان ابتدایی این کتاب با عنوان «باران بهاری» نیز اینگونه آغاز می‌شود: «جورج فیشر هنوز بیدار بود؛ دراز کشیده بود و به تصادفی فکر می‌کرد که در خیابان ۱۲۱ دیده بود. ماشین به مرد جوانی زده بود. او را به دراگ‌استوری در برادوی برده بودند. صاحب دراگ‌استور کاری از دستش برنیامده بود؛ برای همین منتظر آمبولانس شده بودند. مرد روی پیشخوان داروخانه در انتهای داروخانه افتاده بود. نگاهش به سقف بود. می‌دانست دارد می‌میرد. جورج عمیقا برای این جوان که به نظر می‌رسید اواخر دهه دوم زندگی‌اش باشد متاسف بود. صبوری‌اش در ماجرا جورج را متقاعد کرده بود که آدم خیلی خوبی است. می‌دانست این جوان از مرگ نمی‌ترسد، و می‌خواست با او حرف بزند و بگوید که خودش هم از مرگ نمی‌ترسد؛ ولی کلمه‌ها روی لب‌های نازکش شکل نگرفته بودند. جورج، در حال خفگی با حرف‌هایی که نتوانسته بود بزند، به خانه رفت. همان طور که در اتاق تاریکش دراز کشیده بود، صدای دخترش، فلورانس، را شنید که کلید انداخت توی قفل. بعد صدای پچ‌پچ او را با پاول شنید. «می‌خوای یه دقیقه بیای تو؟» پاول بعد از مکثی گفت «نه. فردا ساعت ۹ کلاس دارم.» فلورانس گفت «پس شب‌به‌خیر.» و در را به هم کوبید. جورج با خودش فکر کرد پاول اولین پسر حسابی‌ای است که فلورانس باهاش بیرون رفته، و فلورانس با او به هیچ جا نخواهد رسید. فلورانس مثل مادرش بود. او هم نمی‌داند با آدم‌حسابی‌ها چطور تا کند. جورج سرش را بلند کرد و به بیتی نگاه کرد، کم‌وبیش انتظار داشت بیدار شود چون صدای افکارش به گوش خودش خیلی بلند بود، ولی بیتی تکان نخورد. از آن شب‌های بی‌خوابی جورج بود. این جور شب‌ها درست بعد از اینکه جورج، خواندن رمان جالبی را تمام می‌کرد به سراغش می‌آمدند، و جورج همان‌جور درازکش، تصور می‌کرد همه‌ی اتفاق‌های رمان برای خودش می‌افتد. در شب‌های بیخوابی‌اش، جورج به چیزهایی که در طول روز برایش اتفاق افتاده بود هم فکر می‌کرد، و حرف‌هایی با آدم‌ها می‌زد که آنها در صورتش می‌دیدند، ولی هیچ وقت از دهنش نمی‌شنیدند. به مرد جوان محتضر گفت «من هم از مرگ نمی‌ترسم.» به شخصیت اصلی زن رمان گفت «تو تنهایی منو درک می‌کنی. من می‌تونم از این چیزها خیلی برات حرف بزنم.» به زن و دخترش هم گفت که درباره‌ آنها چی فکر می‌کند. به فلورانس گفت «تو چقدر مایه‌ی خجالت آدمی. بچه که بودی عاشقت بودم ولی حالا خودخواه و کوچیکی. اون وقتی که نخواستی بری کالج، آخرین ذره ازاحساسم رو هم نسبت بهت از دست دادم. بهترین کاری که به عمرت کردی این بود که پسر تحصیلکرده‌ای مثل پاول رو آوردی تو این خونه، که اون رو هم نگه نمی‌داری.»   «کفش‌های خدمتکار» در 232 صفحه و قیمت 11 هزار تومان از سوی نشر افق منتشر شده است.   6060



چهارشنبه 6 فروردین 1393 - 12:23:59





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 78]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن