واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: جام جم:ايرج قادري در فيلم محاکمه بار ديگر در امتداد سينمايي جنايي قضايي خويش به بازتوليد همان تم گذشته و تکرار فيلمهايي از جنس سام و نرگس و مي خواهم زنده بمانم پرداخته است و با تاکيد بر صورت بندي قهرمان مظلوم و پررنگ نمودن ديالوگ هاي دادگاه و ايجاد تعليق و کشمکش براي اثبات حقيقت و نجات يک فرد بي گناه از اعدام ، تصويري جذاب و اثرگذار از عدالت و ظلم ستيزي را به تصوير مي کشد؛ اما در طراحي اين قصه ، اسير کليشه پردازي و اغراق مي شود. نقطه ثقل اين اثرگذاري به جاي اين که بر پايه ساختار داستان و تعليق نهفته در ذات آن بنا شود، به طرح ديالوگ هاي قهرمان گرايانه و بازي دوربين روي چهره کاراکترها بويژه حميد پرتوي ، وکيل پرونده منتقل مي شود و در نحوه نگاه کردن و ژستهاي خاص ايرج قادري که در آخرين اثر خود نقش اول را به عهده گرفته است ، تقليل مي يابد. دست کم دو ايراد بنيادي مي توان بر فيلم محاکمه وارد کرد؛ يکي چيدمان قتل که از عناصر تکراري بهره برده است و ديگري در انگيزه حقيقت طلبي و عدالت خواهي وکيل پرونده که به يک سري انگيزه هاي شخصي و عاطفي محدود شده و هيچ نشاني از انگيزه هاي اجتماعي در آن ديده نمي شود. درباره علت اول بايد گفت که فاصله گذاري ميان يک اتفاق مثل دعوا و درگيري و وقوع يک قتل آن هم در يک ميهماني نامتعارف و خاص ، ديگر به منطقي تکراري و ساده بدل شده که مي توان با آميختن چند گره جنايي به آن ، ذهن مخاطب را به افراد مختلفي مشکوک کرد تا در نهايت به معرفي قاتلي پرداخت که کمترين شک و گمان درباره او وجود داشته است. مخاطب سينماي ما با جنس چنين قصه هايي آشناست و از ديدن آن کمتر دچار هيجان و کنجکاوي مي شود و دوم اين که حميد پرتوي ، وکيل اين پرونده را اگرچه در ظاهر، انساني عدالت طلب و قهرمان نشان مي دهد؛ اما در پس رفتارهاي اغراق شده او که مثلا از مرگ مي ترسد و با جانفشاني ، پاي خود را در دهان شير مي گذارد، شاهد انگيزه هاي عاطفي و خانوادگي هستيم که چه بسا اگر نبود، او راهي ديگر را برمي گزيد. اين اغراق در فرم فيلم نيز نمود مي يابد؛ مثل سکانس روبه رو شدن حميد پرتوي با خانواده افغاني که همراه با باد و طوفان شديد مي شود يا حرکت رفت و برگشتي دوربين ميان چهره ايرج قادري و يادآوري خاطرات او، نمونه اي از اين اغراق است. مثل اين که زندگي من ارزش اين رو داره که به خاطرش بجنگم يا تاکيد بر کلمه خدا و ارجاع مجدد به آن در اوج نااميدي که گاهي تا جايي پيش مي رود که به پيام صرف اخلاقي بدل مي شود و وجوه شعار زده آن را پررنگ مي کند. اين شعارزدگي بويژه در سکانس هاي مربوط به دادگاه و در دعوا و کشمکش هاي وکيل و دادستان براي اثبات حقانيت ادعاهاي خود، بيشتر نمود مي يابد و درصدد است که اين گزاره اخلاقي تربيتي را تفهيم کند که به اصطلاح ، دنيا کلاس درس است و بايد از هر حکايت و قصه اي ، حديث نفس خود را بيرون کشيد. «محاکمه» با عنواني که براي خود برگزيده است و تقابل تمي محاکمه از خود و ديگري که در پي موازي شدن داستان حميد پرتوي و فرهاد شکل گرفته است ، تاکيد و تلنگري به مخاطب است تا تنها براي ديگران حکم صادر نکند و پاي وجدان خويش را نيز به محاکمه و محاسبه نفس بکشاند. يکي از شخصيت هاي اصلي فيلم ، نگار است که حتي با ويژگي هاي خاص نقش نيز نمي تواند بازي متفاوتي از مهناز افشار شاهد بود؛ شخصيتي که نبود او لطمه چنداني به داستان نمي زند و گويا صرفا براي يک پند اخلاقي به دختران جوان و عاقبت فرار از خانه و اين مسائل گنجانده شده است. ايرج قادري با ساختن محاکمه نشان داده است که مي خواهد نام خود را در ژانر جنايي قضايي ثبت کند و شيوه هاي جديدي را در اين گونه سينمايي تجربه نمايد؛ اما صورت و معناي اين تجربه ها شبيه به هم مي شود و دست کارگردان را با مخاطبان آشناي سينماي قادري ، رو مي کند؛ سينماي عامه پسندي که بر پايه مفاهيم مشترکي مثل جنايت ، ظلم ، عدالت ، تلاش انسان در مرز ميان مرگ و زندگي و تقلا کردن آدمي براي زنده بودن بنا شده است و خود را تعريف مي کند. قهرمان هاي وي ، افرادي معصوم و پاکند که بر اثر حادثه و اتفاق به قتل متهم مي شوند و تمام قصه فيلم آن است که بي گناهي و معصوميت قهرمان داستان را به تصوير بکشد تا نشان دهد که بي گناه تا پاي دار مي رود اما بالاي آن نمي رود. محاکمه باز توليد همين مفاهيم در قالب قصه اي جديد است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 486]