واضح آرشیو وب فارسی:نامه نیوز:
کاش «امروز»تان شبیه فیلمهای دیروز بود
علی شاکر: پوستر فیلم «امروز» پرستویی و گلستانی را نشان میدهد که انگار سعی میکنند سدی نامرئی را از جلوی خویش بردارند. سدی از بیتفاوتی و قضاوتهای بیجا و اشتباه؛ چیزی که فیلمساز انگار سعی دارد با سکوت بازیگر نقش نخست خویش(و بازی بهاصطلاح زیرپوستی پرستویی) آن را به مخاطب منتقل کند.
با این همه، مخاطب پس از دیدن فیلم با پرسشهای بیجوابی مواجه است و حیرت از اینکه اگر میرکریمی بهعمد سعی میکرد فیلم بدی بسازد، احتمالا از «امروز»ش بهتر میشد. حیرت از سر این که آیا کارگردان این کار همانی است که «زیرنور ماه»، «یه حبه قند»، «بههمین سادگی» و «خیلیدور خیلینزدیک» را ساخته؟! براستی میرکریمی بزرگ را چه شده؟
«امروز» ماجرای یک راننده تاکسی را روایت میکند که درگیر وضع حمل مسافری بیپناه میشود و در این حین مقابل سوءتعبیرها و سوءقضاوتهای دیگران سکوت میکند. شخصیت راننده، سادگی مادر پا بهزا را دارد؛ با این تفاوت که برعکس او ترجیح داده سکوت کند مقابل خیلی از حرفها. البته خانم حامله هم چنین است. ولی سوالی که پیش میآید این است که علت این سکوت چیست؟ فرض کنیم که زن بهخاطر تنها نبودن راز میان خود و راننده تاکسی جانباز را برملا نمیکند.(یعنی نمیگوید که راننده هیچنسبتی با او ندارد)، ولی راننده تاکسی چرا ساکت است؟
تا نیمههای فیلم سکوت شخصیت اول داستان را رازآمیز میکند، ولی چرا پرده از راز او برداشته نمیشود؟ داستانی کوتاه چرا ساز و برگهای بیربط به اصل فیلم پیدا میکند؟ چرا آدمهای فیلم اینقدر بیهویتاند و مشخص نیست از کجا آمدهاند و چرا سر از فیلمنامه درآوردهاند؟
میرکریمی که در فیلمهای پیشین خود ثابت کرده میتواند از یهحبه قند به همین سادگی فیلم جذابی بسازد، معلوم نیست که اینبار چرا روابط پیچیده آدمها را چنان سادهسازی میکند که سرآخر مخاطب با روایتی ساده و دمدستی مواجه است. بهگونهای که شبیه قهرمان سریال پرمخاطب مظنون(Person of interest) راننده تاکسی ساده فیلم(رزمنده سابق) بدون اینکه کسی ببیندش وارد بیمارستان میشود و سوپرمنوار دست به دزدی میزند البته با نیت خیر. مخاطب هم متحیر میماند که این وصله هالیوودی را چگونه به فیلمی ایرانی با موضوعی شهری و رئال بچسباند.
اگر زمانی «یه حبه قند» میتوانست حدود 53 دقیقه از قصه فیلم را بدون هیچ اوج و فرودی به نمایش بگذارد و بدون اینکه اتفاقی بیفتد و مخاطب از فیلم و نحوه فیلمبرداری آن کیف کند، اما این بار شخصیت ساکت اول فیلم کولهباری از سوالهای بیجواب و ابهامآمیز را به نیمهدوم فیلم میریزد. وقتی هم که هیچ گرهگشایی در فیلم دیده نمیشود، این مخاطب است که این کولهبار سوالات را با خود بیرون میآورد.
البته این امر به معنای مثبت بودن فیلم نیست؛ چون شما نه با پایانی باز، بلکه با پایانی رو به دیواری محو مواجهاید. شبیه همانی که در پوستر فیلم میبینیم. شخصیت اول فیلم، میان آدمها فقط با دختر کوچک سرپستار(با بازی شبنم مقدمی) ارتباط گفتاری برقرار میکند. انگار که بقیه آدمها معصومیتی از دست رفته دارند و جواب همه این گناهکارانی که مدام در حال تهمتزدن به او هستند، خاموشی است.
این خاموشی همانقدر که برای کارمندان بیمارستان و پزشکان آزاردهنده است برای مخاطب هم، چنین است. ای کاش میشد مخاطب اندازه همسر راننده، میتوانست او را بشناسد تا بتواند دوستش بدارد. اما بههیچوجه این اتفاق نمیافتد. اگر جامعه دیگر مثل دوره جنگ معصومیت ندارد و لیاقتش خاموشی است، ای کاش شخصیت اول فیلم «امروز» کمی شبیه دیروزهای خود (در جنگ) و دیروزهای میرکریمی (در فیلمسازی) کمی هنرمندانهتر و شفافتر عمل میکرد.
1392/11/15
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نامه نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 100]