تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835408567
داستان کوتاه انقلاب/10 فریاد
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: داستان کوتاه انقلاب/10
فریاد
داشت برای نماز آماده میشد که صداهای مشکوکی توجهش را جلب کرد. احساس کرد در کوچه خبرهایی است. دقت کرد، درست میشنید. ناگهان صدای نالهای او را از جا کند. صدای ناله برایش آشنا آمد.
خبرگزاری فارس-گروه کتاب و ادبیات: ایام مبارک دهه فجر، فرصتی برای بازخوانی حوادث و رویدادهای روزهای شورانگیز انقلاب اسلامی است که بخشی از آن را می توان در آثار ادبی مرتبط با آن ایام خواند. از این روی، خبرگزاری فارس در طول ایام دهه فجر بخشی از آثار نویسندگان کشورمان در ارتباط با موضوع انقلاب اسلامی را تقدیم علاقه مندان می کند. برای امروز در دهمین روز از ایام دهه فجر داستان کوتاه «فریاد» نوشته محمد ناصری انتخاب شده است. محمد ناصری، از داستان نویسان نام آشنای در بخش داستان انقلاب است که در سال های پیش از پیروزی انقلاب اسلامی به همراه مرحوم امیرحسین فردی، جلسات قصه نویسی مسجد جواد الائمه(ع) را پایه گذاری کردند. تربیت نویسندگان انقلابی نام آشنا و برگزاری جایزه ادبی شهید غنی پور، از ثمرات آن جلسات است که ناصری تا به حال در استمرار آن تلاش فراوان از خود نشان داده است. وی همچنین از مدیران اجرایی در حوزه فرهنگ است که در این زمینه می توان به مسئولیت او به عنوان مدیرمسئول نشریات رشد اشاره کرد. در کارنامه فعالیت های اجرای محمد ناصری در گذشته هم می توان به مدیریت کارگاه قصه و رمان حوزه هنری و دبیری جشنواره شهید غنیپور اشاره کرد. *** شب از نیمه گذشته بود. ستارهها هنوز در آسمان میدرخشیدند و ماه کمکم روی خود را پنهان میکرد. بیرون شهر، جیپها و کامیونهای ارتشی پشت سر هم پارک میکردند. کماندوها و سربازها یکی پس از دیگری از ماشینها، پایین میپریدند. فرمانده کماندوها که مردی درشتهیکل بود، اخمهایش را درهم کشیده بود و با لحن خشنی فرمان میداد. از چهره گرفته آنها خشونت و بیرحمی میبارید. طولی نکشید که صدها کماندو در صفهای منظم آماده شدند. وقتی فرمان حرکت داده شد، در صفها، موجی افتاد و کماندوها با قدمهای شمرده در حالی که تفنگها و سرنیزههای آنها در زیر نور چراغ ماشینها برق میزد به راه افتادند. گامهای خشک و آهسته آنان سکوت شبانگاهی را درهم میشکست. آنها از سوی شمال به درون خیابانهای شهر کشیده شدند. حرکت آنها نشان میداد کاری مهم و خطرناک در پیش دارند. اطراف خود را به دقت میپاییدند و سعی میکردند با کمترین سروصدا حرکت کنند. شهر ساکت و آرام بود. در گوشه و کنار خیابانها بیرقهای سیاه به چشم میخورد و اطراف مساجد سیاهپوش بود. کماندوها به گروههای مختلف تقسیم شده بودند. آنها با وحشت به دیوارهای کوتاه و بلند ساختمانهای اطراف خیابان نگاه میکردند و به درون کوچهها سر میکشیدند و به جلو میرفتند. فولکسواگن سیاهرنگی هم در پشت سرشان بود که داخل آن دیده نمیشد. کمکم به پل آجری رودخانه وسط شهر رسیدند. با عبور از آن بر سرعت حرکت آنها افزوده شد. پلیسهای شهر راه را برای عبورشان آماده کرده بودند. چیزی نگذشت که از گنبد و گلدستههای برافراشته شهر دور شدند و با گذشتن از عرض خیابان به طرف کوچهای رفتند. خانههای نیمه قدیمی با دیوارهای خشتی و آجری کوچه در برابرشان صف کشیده بودند و آنها جلوی هر خانهای توقفی میکردند و مأموری میگذاشتند. آخر کوچه سهراهی میشد. در سمت چپ سهراهی، چند درخت بلند و کشیده قرار داشت. شاخ و برگ درختان روی کوچه را پوشانده بود. کماندوها به سمت راست پیچیدند. ماشین سیاهرنگ که از سر کوچه آن را خاموش کرده بودند و عدهای از کماندوها آن را هل میدادند به دنبال آنها میآمد. ماشین را نزدیک خانهای متوقف کردند. آن آخرین خانه کوچه بود. خانه، ساده و معمولی بهنظر میرسید. دیوارهای نسبتاً بلند و قدیمی داشت که در فاصلههای منظمی میخهای آهنین به آن کوبیده شده بود. عدهای از کماندوها مقابل در خانه ایستادند. در چهره و حرکات آنها اضطراب و هیجان شدیدی به چشم میخرود. وقتی به سرتاپای خانه نگاه میکردند، ترس آنها را میگرفت. منزل محاصره شد. کماندوها تفنگها و مسلسلهای خود را به سوی خانه نشانه رفته بودند و انگشتها روی ماشهها بود. اندکی بعد فرمان حمله صادر شد. کماندوها با سرعت خود را به درون منزل کشاندند. سعی میکردند سروصدای زیادی به راه نیندازند. در مدت کوتاهی، همه چیز را به هم ریختند. تمام منزل و اتاقها را گشتند. چند تن را در منزل یافتند ولی پیدا بود هنوز گمشده خود را به دست نیاوردهاند. دقایقی بعد نیروها خسته و ناامید دست از تلاش و جستوجو کشیدند. فرمانده عصبانی بود و به آنها ناسزا میگفت و زیر لب غرغر میکرد. «پس کو، کجاست.»، ناگهان فکری به خاطرش رسید... در بستر سادهای خوابیده بود. سیمای نورانیاش در تاریکی برق میزد. در پیشانی بلندش خطوطی کوتاه وجود داشت که بزرگی و جلال او را نشان میداد. ابروهای کشیدهای داشت و ریش بلند و خاکستری رنگش زیبایی خاصی به چهره او بخشیده بود. آثار شجاعت در چهرهاش موج میزد. آهسته پلکهای خود را باز کرد. نفس بلندی کشید و تکانی خورد. به آرامی از بستر برخاست. وقت نماز شب بود. باید به راز و نیاز میپرداخت. او آن ساعتها را زیباترین لحظات عمر خود میدانست. از همه چیز میبرید و در میان سجادهاش به عالمی دیگر میرفت. داشت برای نماز آماده میشد که صداهای مشکوکی توجهش را جلب کرد. احساس کرد در کوچه خبرهایی است. دقت کرد، درست میشنید. ناگهان صدای نالهای او را از جا کند. صدای ناله برایش آشنا آمد. صدای یکی از کارکنان منزلش بود که افرادی در حال اذیت و آزارش بودند. درنگ نکرد و به سراغ پسرش رفت. او در خواب بود. صدایش کرد: مصطفی! مصطفی! تکرار صدای پدر او را بیدار کرد. چشمانش را مالید و برخاست. در حالی که تعجب سر تا پایش را گرفته بود، پرسید: «چه شده است؟» پدر او را متوجه سروصداهای کوتاه و عجیب کرد. مصطفی به سوی پشتبام آمد و آهسته به طرف لبه بام نزدیک شد. نگاهش را به درون کوچه سرازیر کرد. دلش فرو ریخت. کوچه پر از کماندو بود. نالهها از خانه روبهرو میآمد. نفهمید چگونه برگشت. فقط احساس کرد جلوی پدرش ایستاده است. همه چیز را گفت. پدر بدون مصطفی به سوی درب خانه به راه افتاد. قامت بلند و استوارش عظمت خاصی به او داده بود. هنوز گاهگاهی صدای مرد به گوشش میرسید. چیزی را از او میخواستند. خوب میفهمید، آنها خود او را میخواهند. دستانش روی قفل چرخید و در باز شد. پا به کوچه نهاد و در آستانه در ظاهر شد. بانگ زد: روحالله خمینی منم، چرا اینها را می زنید. کماندوها سراسیمه به طرف او برگشتند. از شدت اضطراب به سختی خود را کنترل میکردند. با نهیب فرمانده دور او را گرفتند. بیشتر آنها از ترس میلرزیدند. با احترام از او خواستند سوار ماشین سیاهرنگ شود. آرام و مطمئن به سوی فولکس واگن رفت. لحظاتی بعد، درب ماشین بسته شد. چند کماندو آن را به سوی خیابان هل دادند و بقیه به دنبال آن حرکت کردند. آقامصطفی همه چیز را میدید. در ته دلش غم سنگینی را احساس میکرد. دنیا در نظرش تیره و تار شده بود. ناگهان در میان تاریکی فریادش شهر قم را لرزاند. ـ «مردم! خمینی را بردند.» انتهای پیام/و
92/11/21 - 09:23
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 42]
صفحات پیشنهادی
داستان کوتاه انقلاب/5 نفتی
داستان کوتاه انقلاب 5نفتیمردم همچنان در مقابل گاردیها صف بسته بودند فرمانده به یکی از گاردیها حرفی زد و بعد دستش را بلند کرد گاردیها چشم به دست فرمانده دوخته بودند لحظهها به کُندی میگذشتند خبرگزاری فارس-گروه کتاب و ادبیات ایام مبارک دهه فجر فرصتی برای بازخوانی حوادث وداستان کوتاه انقلاب/4 گاردیها
داستان کوتاه انقلاب 4گاردیهادکمههای پیراهن بلند گلدارش را باز کرد عینک سیاهی به چشم زد و بار دیگر در آینه ماشینف نگاهی به خودش انداخت موهای روشن و ریشپرفسوری او را شبیه جهانگردهای خارجی کرده بود خبرگزاری فارس-گروه کتاب و ادبیات ایام مبارک دهه فجر فرصتی برای بازخوانی حوادداستان کوتاه انقلاب/7 مجسمه هیز
داستان کوتاه انقلاب 7مجسمه هیزهر کس که از راه میرسید بر سر مجسمه چیزی می کوبید یکی سنگ یکی چوب یکی کلوخ یکی تخم مرغ یکی گوجه گندیده خبرگزاری فارس-گروه کتاب و ادبیات ایام مبارک دهه فجر فرصتی برای بازخوانی حوادث و رویدادهای روزهای شورانگیز انقلاب اسلامی است که بخشی از آنداستان کوتاه انقلاب/8 سه شنبه خیس
داستان کوتاه انقلاب 8سه شنبه خیسفردای آنروز صورت خانمِ کمی دورتر از ملیحه در صفحه اول روزنامهای بود و در روزنامهای دیگر عکس بزرگی از درهای زندان اوین چاپ شده بود که با صدای کنار رفتن سالهای 1324 تا 1357 باز میشد خبرگزاری فارس-گروه کتاب و ادبیات ایام مبارک دهه فجر فرصتی بداستان کوتاه انقلاب/9 خواب و بیداری
داستان کوتاه انقلاب 9خواب و بیداریبه کمین نشستهایم دوستم بمبی را جاسازی کرده است توی یک رادیو چوبی قدیمی رادیو را میبرم آن طرف خیابان و میگذارم کنار درختی و بعد بر میگردم سر جای اولم خبرگزاری فارس-گروه کتاب و ادبیات ایام مبارک دهه فجر فرصتی برای بازخوانی حوادث و رویدادهاداستان کوتاه انقلاب/2 فرشته
داستان کوتاه انقلاب 2فرشتههمه شب تا لحظه موعود اسلحه را در دستم میفشردم و به طرف عکس قاتل که مثل سیبلِ ثابت روی دیوار چسبانده بودم نشانه میرفتم خبرگزاری فارس-گروه کتاب و ادبیات ایام مبارک دهه فجر فرصتی برای بازخوانی حوادث و رویدادهای روزهای شورانگیز انقلاب اسلامی است که بخشداستان کوتاه انقلاب/3 زیر مجسمه
داستان کوتاه انقلاب 3زیر مجسمهتا اوضاع را در ذهن خود تحلیل کند از شرق خیابان حرکت سریع و شتابان گروهی را با فریادها وشعارهای مرگ بر شاه دید که با تندی پیش می آیند و تنلگری درونی همه تشویش هایش را به یک باره از بین برد خبرگزاری فارس-گروه کتاب و ادبیات ایام مبارک دهه فجر فرصتداستان کوتاه انقلاب/6 پشتبامها شاهدند
داستان کوتاه انقلاب 6پشتبامها شاهدندو حالا خبر دادند شاهین خان مرد ما میتوانستیم به هوا بپریم و مثل وقتی که تیم محبوبمان گل میزند از شادی جیغ بکشیم میتوانستیم به چشمهای هم که مثل ستاره میدرخشیدند نگاه کنیم و بکوبیم کف دست هم خبرگزاری فارس-گروه کتاب و ادبیات ایام مبارراضیه تجار :جریان داستان انقلاب در ایران هنوز در مرحله آزمون و خطاست/تشکیل دبیرخانه دائمی بهتر از دوسالانه کرد
فرهنگ و ادب ادیبات ایران چرا رمان و داستان انقلابی کم نوشته شده است 3 راضیه تجار جریان داستان انقلاب در ایران هنوز در مرحله آزمون و خطاست تشکیل دبیرخانه دائمی بهتر از دوسالانه کردن جشنواره است راضیه تجار میگوید نمیشود گفت که با کاهش کمیت تولید در ادبیات انقلاب به سمت افزایگفتوگوی مشروح فارس با محمدکاظم مزینانی نویسنده داستان انقلاب داستان انقلاب باید از حالت گلخانهای خارج شود/ د
گفتوگوی مشروح فارس با محمدکاظم مزینانی نویسنده داستان انقلابداستان انقلاب باید از حالت گلخانهای خارج شود در مقابل سوژهای مانند انقلاب نوشتن از فردیت معنا نداردنویسنده رمان شاه بیشین گفت مگر میشود نویسنده ایرانی داستان بنویسد و سوژه انقلاب اسلامی را نبیند وقتی سوژهای بهاخبار کوتاه سومین روز سی و پنجمین فجر انقلاب در شهرستان بروجن
اخبار کوتاه سومین روز سی و پنجمین فجر انقلاب در شهرستان بروجن بروجن شهرکرد- ایرنا- برگزاری مسابقات تیراندازی جشنواره غذا جنگ شادی در مدارس و آغاز طرح معاینه رایگان دام در شهرستان بروجن از برنامه های سومین روز سی و پنجمین فجر انقلاب بود به گزارش ایرنا جشن و جنگ شادی همراه بااخبار کوتاه سومین روز سی و پنجمین فجر انقلاب در شهرستان سامان
اخبار کوتاه سومین روز سی و پنجمین فجر انقلاب در شهرستان سامان سامان شهرکرد - ایرنا - نمایشگاه توانمندی های دانش آموزان مدارس و مددجویان بهزیستی شهرستان سامان با حضورامام جمعه و جمعی از مسئولان ادارات این شهرستان افتتاح شد به گزارش ایرنا دراین نمایشگاه فعالیت های دانش آموزان مدحوزه هنری از داستان های فاخر و انقلابی حمایت می کند
حوزه هنری از داستان های فاخر و انقلابی حمایت می کند شهرکرد- ایرنا- رییس حوزه هنری چهارمحال و بختیاری گفت این نهاد فرهنگی از داستانهای فاخر و انقلابی حمایت و استقبال می کند به گزارش ایرنا حجت الله شیروانی روز یکشنبه در نشست داستان انقلاب در خانه هنرمندان شهرکرد افزود حوزه هنرامسال چه جوایزی در انتظار برگزیدگان جشنواره داستان انقلاب است؟
فرهنگ و ادب ادیبات ایران با قطع شدن حمایت وزارت ارشاد امسال چه جوایزی در انتظار برگزیدگان جشنواره داستان انقلاب است ششمین دوره جشنواره داستان انقلاب در حالی 26 بهمن ماه برگزیدگان خود را در حوزه هنری معرفی خواهد کرد که طبق اعلام مدیر مرکز آفرینشهای ادبی حوزه هنری حمایتهای مانتشار داستانهای کوتاه آگاتا کریستی برای نوجوانان
یکشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۲ - ۰۹ ۵۱ سیمین تاجدینی مجموعه چندجلدی داستانهای کوتاه آگاتا کریستی را برای نوجوانان ترجمه کرد این مترجم به خبرنگار ابیات و نشر خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا گفت این مجموعه به قلم نویسنده معروف داستانهای ژانر جنایی و معمایی یعنی آگاتا کریستی به نگارش دربا عنوان «پروانهها اولش خیساند»؛ مژگان بابامرندی داستان کوتاهی درباره بلوغ دختران نوشت
با عنوان پروانهها اولش خیساند مژگان بابامرندی داستان کوتاهی درباره بلوغ دختران نوشتمژگان بابامرندی از اتمام نگارش داستان کوتاهی با عنوان پروانهها اولش خیساند با موضوع بلوغ دختران خبر داد مژگان بابامرندی نویسنده ادبیات کودک و نوجوان در گفتوگو با خبرنگار کتاب و ادبیات باشگاهجشنواره داستان کوتاه راهیان نور برگزار میشود
شنبه ۵ بهمن ۱۳۹۲ - ۰۷ ۱۴ به گفته مسئول اردویی گردشگری و راهیان نور سپاه نبی اکرم ص کرمانشاه در حال حاضر در استان کرمانشاه ظرفیت اسکان روزانه 5000 نفر در قالب کاروانهای راهیان نور وجود دارد به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا منطقه کرمانشاه علی یوسفیرادن گفت-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها