پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1847735061
داستان کوتاه انقلاب/4 گاردیها
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: داستان کوتاه انقلاب/4
گاردیها
دکمههای پیراهن بلند گلدارش را باز کرد. عینک سیاهی به چشم زد و بار دیگر در آینه ماشینف نگاهی به خودش انداخت. موهای روشن و ریشپرفسوری، او را شبیه جهانگردهای خارجی کرده بود.
خبرگزاری فارس-گروه کتاب و ادبیات: ایام مبارک دهه فجر، فرصتی برای بازخوانی حوادث و رویدادهای روزهای شورانگیز انقلاب اسلامی است که بخشی از آن را می توان در آثار ادبی مرتبط با آن ایام خواند. از این روی، خبرگزاری فارس در طول ایام دهه فجر بخشی از آثار نویسندگان کشورمان در ارتباط با موضوع انقلاب اسلامی را تقدیم علاقه مندان می کند. برای امروز در چهارمین روز از ایام دهه فجر داستان کوتاه «گاردی ها» نوشته مرضیه شوشتری انتخاب شده است. مرضیه شوشتری از نویسندگان جوان و خوش آتیه کشورمان است که در حوزه ادبیات داستانی انقلاب اسلامی هم آثار قابل توجهی دارد. وی از دوره های اولیه جشنواره داستان انقلاب که در حوزه هنری برگزار می شود، حضور فعال دارد و داستان هایش از آثار برگزیده این جشنواره بوده که همواره تحسین داوران جشنواره و منتقدان ادبی را در پی داشته است. داستان کوتاه «گاردیها» نوشته مرضیه شوشتری درباره موضوع انقلاب اسلامی است. *** دکمههای پیراهن بلند گلدارش را باز کرد. عینک سیاهی به چشم زد و بار دیگر در آینه ماشینف نگاهی به خودش انداخت. موهای روشن و ریشپرفسوری، او را شبیه جهانگردهای خارجی کرده بود. دستی به موهایش کشید و مهرههای درشت گردنبند روی سینهاش را مرتب کرد. از ماشین پایین آمد و گفت: «احمدجان، لبخند یادت نرود.» ـ فقط لبخند آقامصطفی... پس بقیهاش چی؟ احمد این را گفت و از پشت فرمان بلند شد. دکمههای بالای پیراهنش باز بود. موها را رو به بالا زده و یقه پیراهن را به روی کت سیاهش پهن کرده بود. کیف کوچکی در دستش بود. مصطفی دسته اسکناس صدتومانی را پیش رویش گرفت. ـ چاره کار اینجاست، غصه چه چیز را میخوری؟ ـ اگر باز بهانه همراه را گرفتند چه؟ خیالت راحت؛ این تانخوردههای اعلیحضرت پس چهکارهاند؟ احمد سرش را تکان داد و دست در گردن مصطفی انداخت. مصطفی اسکناسها را در جیب گذاشت، دسته کیف سامسونت را در دست فشرد و اولین گام را به سوی نگهبانهای رستوران برداشت. نگبهان جوانتر با دیدن آنها لبخند زد و گفت: «امشب هم که تنها آمدید مستر؟! بابا عجب تنبلید شما...» مصطفی دو اسکناس بیرون کشید و دستش را به سوی نگهبان دراز کرد. نگهبان دوم که پیرتر بود و سبیلی رو به بالا تابانده داشت، دست نگهبان جوان را کشید و با مصطفی دست داد، چهرهاش شکفت. از جیبش فندکی بیرون آورد و پیپ خاموش مصطفی را روشن کرد. گفت: «خواهشم میکنم بفرمایید، خیلی خوشآمدید.» نگهبان اول، در را باز کرد و سهم را از نگهبان دوم گرفت. ـ خیلی خیلی خوش آمدید مستر. احمد شانه بالا انداخت و دندانهای سپیدش را به نگهبان جوان نشان داد. مصطفی هم دستی به شانه نگهبان پیر زد و پا به درون رستوران گذاشت. رقص نور، دود بالای سرآدمها را که با صدای موسیقی تندی درهم میپیچید، هر لحظه به رنگی تازه درمیآورد. مصطفی عینک سیاهش را از چشم برداشت و به طبقه دوم نگاه کرد. صدای خنده بلندی از آنجا به گوش میرسید. احمد کیف سامسونت را از او گرفت و زیر میز همیشگی گذاشت. دو مرد با کت و شلوار سفید و موهای روشن وارد رستوران شدند. احمد به مصطفی اشاره کرد. زنی که در کنار در ورودی ایستاده بود، با دیدن خارجیها به سویشان رفت. ـ هِلو یانکی. یکی از مردها که قد بلندتری داشت، زن را به سوی خود کشید. زن کروات او را در دست گرفت. گفت: «نکند امروز هم اعلیحضرت ناراحت بودند؟» مرد شانه بالا انداخت، زن دوباره گفت: «دیشب خیلی دمغ بودند، اصلاً خوش نگذشت. از این سروصداهای دانشگاه دلشان خون بود.» صدای خنده اوج گرفت. احمد جلوی دهانش را گرفت. مصطفی زیر نگاه گنگ خارجیها، دست او را کشید. پیپ را به دهان نزدیک کرد و سری تکان داد، گفت: «مستر، دو تا سودا برای ما بیاور.» امشب دوست ما جای دیگری خودش را ساخته. جوان است دیگر، نمیشود جلویش را گرفت.» و سرش را با ریتم موسیقی تکان داد. بعد دست احمد را گرفت، او را به دستشویی برد و شیر آب را برایش باز کرد. احمد در آینه به خود خیره شد. آقا مصطفی به خدا خسته شدهام؛ از این لباس، از این کراوات، نمیدانم... از خودم خسته شدهام. مصطفی دست بر شانهاش گذاشت و به آرامی گفت: «احمدجان، دیگر چیزی نمانده. امشب آخرین شب مهمانی است، طاقت بیاور.» احمد مشتی آب به صورت ریخت. برگشت و در چشمان پراشک مصطفی نگاه کرد. امشب همه چیز را طوری دیگری میبنیم. وقتی نماز میخواندم، حال و هوایم فرق کرده بود. بعد از سلام، از خدا خواستم مرا عاقبت به خیر کند. آقا مصطفی، شما بزرگ ما هستید، یادم نمیرود که چطور در سختیها و ناخوشیها همه جا کنارم بودید و به خانوادهام کمک کردید. حالا هم میخواهم بزرگواری کنید و برایم دعا کنید که خدا من رو سیاه را قبول کند... این کار میکنید؟» مصطفی او را در آغوش کشید. به امید خدا امشب کار را تمام میکنیم. فقط باید همه چیز عادی و مثل شبهای پیش باشد؛ حتی بیشتر. خودت بهتر میدانی، ثمره چند ماه خون دل خوردن بچههای گروه «صف» به انجام کار امشب ما بستگی دارد. آمریکاییها باید بفهمند که مردم ایران آنها را به همراه شاه و دارودستهاش به جهنم میفرستند. این تازه اول کار است مؤمن. احمد لبخند زد. هر دو با خندههای بلند از دستشویی بیرون آمدند. پیشخدمت با دیدن آنها، با لبخند سرش را تکان داد. ـ مستر، اوکی؟ ـ اوکی، وری گود. از میان حلقه دخترها و پسرهایی که با صدای تند موسیقی در هم میپیچیدند گذشتند و پشت میز نشستند. پیشخدمت جوانی با بطریهای سفید رنگ و دو گیلاس به نار میزآمد. مصطفی که با مهرههای گردنبندش بازی میکرد، اسکناسی برای جوان در کف سینی گذاشت و سرش را خم کرد. ببین احمد، همه چیز طبق نقشه باید پیش برود. ضامن که کشیده شد، فقط نودوپنج ثانیه فرصت داریم که از رستوران خارج شویم. با لبخند نگاهی به اطراف انداخت. کنار در رودی، پشت میزها، روی صحنه، همه چیز عادی به نظر میرسید. چراغها، ذرات معلق غبار در فضا را دم به دم به رنگهای مختلف درمی آوردند. مصطفی کیف سامسونت را به آرامی گشود. زمانسنج بمب به کار افتاد. احمد در بطری سودا را باز کرد. مصطفی گیلاس پر را رو به احمد بالا آورد. احمد که خود را مست نشان میداد، برخاست و تلوتلوخوران به سوی در رستوران رفت. مصطفی برای پیشخدمت سر تکان داد و همراه نوای موسیقی، از پشت میز بیرون آمد، لحظهها تند و نفسگیر میگذشتند. کنار در، با احمد سینه به سینه شد. کنار ایستاد. پیشخدمت رو به احمد گفت: «ببخشید مزاحمتان شدم مستر، کیفتان را روی میز جا گذاشتید!» احمد سر تکان داد و به سوی میز رفت، چهرهاش سرخ شده بود. مصطفی صدای قلبش را شنید، انگار میان دستش به تپش افتاده بود. رستوران، گرد سرش میچرخید. نگهبان در را باز کرد. ـ امشب زودتر تشریف میبرید، خبری شده؟ مصطفی به او پشت کرد. بدنش میلرزید. قلبش با هر تپش، احمد را صدا میکرد، با قدمهایی سنگین، خود را به خیابان رساند، به ساعتش نگاه کرد. عرق سردی بر پیشانیاش نشست. ـ یک، احمد... دو، احمد... سه... انفجار منطقه را لرزاند. چشم و دل مصطفی از خون لبریز شد. چشمهایش میدید و نمیدید... ماشینهای پلیس از راه رسیدند. دود سیاهی از رستوران بالا میرفت. مصطفی راه رفته را برگشت. آتشنشانها از میان ساختمان نیمهویرانه رستوران، اجساد را خارج میکردند. مصطفی در هر گوشه، احمد را میجست. افسری جلو آمد و او را با خشونت به خیابان پرت کرد. احمد را بیرون آوردند. مصطفی او را غرق به خون دید. آخرین حرفهای احمد در گوشش طنیناندزا شد: «آقا مصطفی، شما بزرگتر ما هستید، میخواهم بزرگواری کنید و برایم دعا کنید که خدا من روسیاه را هم قبول کند، این کار را میکنید؟» مصطفی دست روی قلبش گذاشت. پاهایش او را به مقابل دانشگاه کشاند. مردم لاستیک آتش زده بودند. مصطفی چشمان خونگرفتهاش را بست. کنار گوشش شنید: «آقا بیا کوکتل... عجلهکن، گاردیها الان میرسند.» مصطفی چشم گشود. احمد انگار مقابلش دوباره قد کشیده بود. کوکتل را گرفت و دوید. از جیپ گاردیها آتش زبانه کشید.
92/11/15 - 11:31
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
داستان کوتاه انقلاب/2 فرشته
داستان کوتاه انقلاب 2فرشتههمه شب تا لحظه موعود اسلحه را در دستم میفشردم و به طرف عکس قاتل که مثل سیبلِ ثابت روی دیوار چسبانده بودم نشانه میرفتم خبرگزاری فارس-گروه کتاب و ادبیات ایام مبارک دهه فجر فرصتی برای بازخوانی حوادث و رویدادهای روزهای شورانگیز انقلاب اسلامی است که بخشداستان کوتاه انقلاب/3 زیر مجسمه
داستان کوتاه انقلاب 3زیر مجسمهتا اوضاع را در ذهن خود تحلیل کند از شرق خیابان حرکت سریع و شتابان گروهی را با فریادها وشعارهای مرگ بر شاه دید که با تندی پیش می آیند و تنلگری درونی همه تشویش هایش را به یک باره از بین برد خبرگزاری فارس-گروه کتاب و ادبیات ایام مبارک دهه فجر فرصتمراسم پایانی دومین دوره جشنواره داستان کوتاه فهرست برگزار میشود
مراسم پایانی دومین دوره جشنواره داستان کوتاه فهرست برگزار میشودمراسم پایانی دومین دوره جشنواره داستان کوتاه فهرست در پردیس سینمایی قلهک برگزار میگردد به گزارش خبرگزاری فارس مراسم پایانی دومین دوره جشنواره داستان کوتاه فهرست در پردیس سینمایی قلهک برگزار میگردد در این مرانامزدهای نهایی جایزه داستان کوتاه «کاستا» معرفی شدند
چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۲ - ۱۰ ۰۷ فهرست شش نویسندهی راه یافته به مرحله پایانی بخش داستان کوتاه کاستا 2014 منتشر شد به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا از میان بیش از 1400 داستانی که در رقابت کاستا شرکت کردهاند نام شش اثر به عنوان نامزدهای نهایی امسال اعلام شد گرچه داواخبار کوتاه سومین روز سی و پنجمین فجر انقلاب در شهرستان سامان
اخبار کوتاه سومین روز سی و پنجمین فجر انقلاب در شهرستان سامان سامان شهرکرد - ایرنا - نمایشگاه توانمندی های دانش آموزان مدارس و مددجویان بهزیستی شهرستان سامان با حضورامام جمعه و جمعی از مسئولان ادارات این شهرستان افتتاح شد به گزارش ایرنا دراین نمایشگاه فعالیت های دانش آموزان مدگفتوگوی فارس با سیدهاشم حسینی، نویسنده داستان انقلاب آینده داستان انقلاب جدا از آینده ادبیات داستانی نیست/ اد
گفتوگوی فارس با سیدهاشم حسینی نویسنده داستان انقلابآینده داستان انقلاب جدا از آینده ادبیات داستانی نیست ادبیات انقلاب نباید محدود به جشنواره شودیک نوینسده گفت طی چند سال اخیر ادبیات داستانی انقلاب اسلامی وابستگی شدیدی با برگزاری جشنواره داستان انقلاب پیدا کرده و همین امر یکیداستان انقلاب نباید فقط مخصوص سال 57 باشد
فرهنگ و ادب ادیبات ایران چرا رمان و داستان انقلابی کم نوشته شده است 2 داستان انقلاب نباید فقط مخصوص سال 57 باشد قاسمعلی فراست که تازهترین رمانش را با موضوع حوادث سالهای 59 و60 در غرب کشور به پایان رسانده است در مورد این رمان گفت داستان من با تعریف خودم داستان انقلاب است امااخبار کوتاه سومین روز سی و پنجمین فجر انقلاب در شهرستان بروجن
اخبار کوتاه سومین روز سی و پنجمین فجر انقلاب در شهرستان بروجن بروجن شهرکرد- ایرنا- برگزاری مسابقات تیراندازی جشنواره غذا جنگ شادی در مدارس و آغاز طرح معاینه رایگان دام در شهرستان بروجن از برنامه های سومین روز سی و پنجمین فجر انقلاب بود به گزارش ایرنا جشن و جنگ شادی همراه بااعلام آثار راه یافته به بخش نهایی دومین جشنواره داستان کوتاه فهرست
اعلام آثار راه یافته به بخش نهایی دومین جشنواره داستان کوتاه فهرست از میان 883 داستان رسیده 30 اثر به بخش نهایی این جشنواره راه یافتند به گزارش حوزه ادبیات باشگاه خبرنگاران محمدحسن شهسواری دبیر هیأت داوران دومین جشنواره داستان کوتاه فهرست در گفتگو با دبیرخانه این جشنواره افزمعرفی برگزیدگان دومین جشنواره بین المللی داستان کوتاه تسنیم
معرفی برگزیدگان دومین جشنواره بین المللی داستان کوتاه تسنیم برگزیدگان دومین جایزه ادبی تسنیم ویژه پارسی زبانان جهان معرفی شدند به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات باشگاه خبرنگاران اختتامیه دومین جشنواره جایزه ادبی تسنیم دیشب در تالار آوینی فرهنگسرای ولاء برگزار شد بتول سید حیدری دببا عنوان «پروانهها اولش خیساند»؛ مژگان بابامرندی داستان کوتاهی درباره بلوغ دختران نوشت
با عنوان پروانهها اولش خیساند مژگان بابامرندی داستان کوتاهی درباره بلوغ دختران نوشتمژگان بابامرندی از اتمام نگارش داستان کوتاهی با عنوان پروانهها اولش خیساند با موضوع بلوغ دختران خبر داد مژگان بابامرندی نویسنده ادبیات کودک و نوجوان در گفتوگو با خبرنگار کتاب و ادبیات باشگاهجشنواره داستان کوتاه راهیان نور برگزار میشود
شنبه ۵ بهمن ۱۳۹۲ - ۰۷ ۱۴ به گفته مسئول اردویی گردشگری و راهیان نور سپاه نبی اکرم ص کرمانشاه در حال حاضر در استان کرمانشاه ظرفیت اسکان روزانه 5000 نفر در قالب کاروانهای راهیان نور وجود دارد به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا منطقه کرمانشاه علی یوسفیرادن گفتاثر هنرمند سمنانی به جشنواره داستان انقلاب راه یافت
اثر هنرمند سمنانی به جشنواره داستان انقلاب راه یافت سمنان - ایرنا - اثر هنرمند حوزه هنری استان سمنان به بخش نهایی ششمین جشنواره ملی داستان انقلاب راه یافت گزارش روز شنبه روابط عمومی حوزه هنری استان سمنان به ایرنا حاکی است آثار راه یافته به بخش نهایی ششمین جشنواره ملی داستان انقداستان کوتاه «گدا» اثر غلامحسین ساعدی
داستان کوتاه گدا اثر غلامحسین ساعدیداستان کوتاه گدا اثر غلامحسین ساعدی یه شب که دلم گرفته بود نشسته بودم و خیالات میبافتم که یه دفه دیدم صدام میزنن صدا از خیلی دور بود درو وا کردم و گوش دادم از یه جای دور انگار از پشت کوهها صدام میزدند گدا اثر غلامحسین ساعدیاز کتاباختتامیه چهارمین جشنواره داستان کوتاه پایداری از توجه دولت به جشنواره پایداری تا دوبرابرشدن جوایز از سوی شهردا
اختتامیه چهارمین جشنواره داستان کوتاه پایداریاز توجه دولت به جشنواره پایداری تا دوبرابرشدن جوایز از سوی شهرداریشهرداری تهران در آیین پایانی چهارمین دوره جشنواره داستان کوتاه پایداری اعلام کرد میزان جوایز نفرات برتر از این دوره دوبرابر میشود به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزادر باغ موزه دفاع مقدس برگزیدگان چهارمین جشنواره داستان کوتاه پایداری تقدیر شدند/ محمدرضا طالقانی تندیس گرفت
در باغ موزه دفاع مقدسبرگزیدگان چهارمین جشنواره داستان کوتاه پایداری تقدیر شدند محمدرضا طالقانی تندیس گرفتدر آیین پایانی چهارمین جشنواره داستان کوتاه پایداری ضمن تقدیر از برگزیدگان این جشنواره تندیس چهارمین دوره به محمدرضا طالقانی پیشکسوت کشتی اهدا شد به گزارش خبرنگار کتاب و ادب48 داستان کوتاه از زندگی امام علی(ع) به زبان ساده منتشر شد
48 داستان کوتاه از زندگی امام علی ع به زبان ساده منتشر شدکتاب داستانهایی از زندگانی علی ع 48 داستان کوتاه از آن امام همام است که انتشارات دارالحدیث آن را منتشر کرده است به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات فارس زندگی پربار امیرالمومنین علی ع سرشار از پندها و آموزههایی است که ه-