واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نقدی بر فیلم پنجاه قدم اخر
«زوربای یونانی» در جبهه ای با مختصات اشتباه
مشکل مهم فیلم پوراحمد دراین نکته خلاصه می شود که می خواسته «فرم» کار کند ، منبع عظیم دستمایه ای جنگ را رها کرده و دور خلاقیت را خط کشیده و به سراغ نماد و سمبل و «زوربای یونانی» رفته است .
خبرگزاری فارس - گروه سینما : فیلم «پنجاه قدم آخر» را باید دید ، دو دلیل مهم برای این دعوت وجود دارد . نخست اینکه «کیومرث پوراحمد» ساخته است و دوم اینکه این فیلمساز در ادامه «اتوبوس شب» ، موضوعی دفاع مقدسی را دستمایه قرار داده است . اینکه چقدر پنجاه قدم شده آنچیزی که پوراحمد و دوستانش می خواسته اند و تا چه سقفی اثری دفاع مقدسی شده است شاید مناقشه پدید آورد و از همه مهمتر به لحاظ سینمایی «هم پنجاه قدم» ، چند قدم تا استانداردهای مورد نظر فاصله دارد ، ولی این را با قاطعیت می توان گفت که آخرین فیلم پور احمد را نمی توان ندید اگرچه معلق میان فرم و مضمون است . پوراحمد از نسل فیلمسازانی است که پس از انقلاب همه جور اثری درکارنامه خود دارد . هم پرفروش هایی مانند خواهران غریب و هم تجاری های ناکام همچون نوک برج و یا اثری شخصی براساس زندگی خودش مثل شب یلدا . (یعنی از چهارستاره تا ضعیف) حتی سریال هایش هم ضعیف و قوی داشته است مثل سرنخ که هنوز زبانزد همه است . (طبیعی است که نبایدانتظار داشت که همه آثار یک فیلمساز در حد عالی باشند ، کما اینکه خیلی از سینماگران مطرح جهان هم فیلم های ضعیفی در کارنامه خود دارند) . ورود پوراحمد به سینمای دفاع مقدس اگر چه از منظر ساختار و فرم حرفی برای گفتن داشته است ولی در رویکرد مضمونی و ایده پردازی ، سینمایی ارایه داده که معلق میان نظرات شخصی و واقعیت های جاری و غالب بر جامعه و جنگ ما بوده است . مثل همین فیلم «پنجاه قدم آخر» که از هرنظر یکدستی ندارد ، ازسو یی می خواهد نگاه فردی ضد جنگ اش را داشته باشد و از سوی دیگر ، تحت تاثیر مفهوم ضدجنگ موسوم در جهان و با آنچه برسر مردم ما آمد که تفاوت فاحش و عمیقی با دنیا دارد ، کم می آورد . البته حضور نویسنده ای متعهد و باورمندی مانند «حبیب احمد زاده» درمقام سناریونویس و ناظر و مشاور و تهیه کننده ای قدیمی از حوزه دفاع مقدس درکنار پوراحمد عامل مهم و کارسازی در تثبیت اصولی مضمونی و گرایش سیاسی فیلم بوده است . با همه این احوال فیلمساز تا جای ممکن سعی کرده تا اثر خودش را بسازد که مساله از همین جا شروع می شود . «پنجاه قدم آخر» حکایت جوانی نخبه در رشته الکترونیک به نام مهندس شکیبا (با بازی بابک حمیدیان) است که به خاطر گرفتن کارت پایان خدمت و خروج از کشور ، ماموریتی حساس در دل دشمن را می پذیرد و.... پوراحمد برای استارت فیلمش از همان کلیشه و قصه های مرسوم استفاده می کند . یعنی فردی که مخالف جنگ است و حاضر نیست برای وطنش کاری بکند و بیشتر غرق در فردیت خویش ، به منافعش فکر می کند ، ولی به دلیل یک نیاز (که باز هم فردی است) بالاخره راضی به همکاری می شود . اما در ادامه با مشاهده برذخی وقایع و قرار گرفتن در بطن رویدادها و ماجراهای غیرعادلانه ، مسیر تحول را در پیش می گیرد . مهندس شکیبا در پنجاه قدم آخر هم از جمله چنین آدم هایی است . او که مغز پیچیده فرمولی دارد ، نازک نارنجی است ، ازتحمل نیش پشه ای ناتوان است ، اجبارا در طوفانی گرفتار می شود که درعین وفق دادن خود ، باید بر خیلی از مسائل هم فایق آید . مثلا در رویکرد محتوایی و موضع گیری، فیلم قاطع نیست . شکیبای دست و پا چلفتی و دچار استرس ناشی از ترس ، می زند و یک عراقی را می کشد ، آنهم دشمنی که قبل از این اعلام کرده که با او کاری ندارد ، از همین جا شخصیت اصلی دچار کشمکش درونی می شود . البته پور احمد با جلو رفتن داستان شخصیت اش ، این بار فرمانده ای ازبعثی ها را به ماجرا می کشاند که آگاهانه و تعمدی به روی دختری مظلوم آتش می گشاید . بدین سان پوراحمد در موضعش وزن توجه را به سوی سربازان ایرانی در جنگ سنگین می کند ، (اما حداقلی است نه حداکثری) ، بقیه فیلم مبارزه یک انسان برای زنده ماندن است ،جوانی ترسو و متزلزل حالا با گیر افتادن باید در بدترین شرایط با انواع خطرهای طبیعی و ارادی مصاف کند و گلیم خودش را بیرون بکشد ، به عبارتی جنگ بهانه و بستر ماجرا است ، در اصل آدمی از کف به اوج تحول می رسد . عشق و احساس هم دراین میانه نقش اساسی دارد . وجود یک دختر کرد با وقار و پرصلابت مسیر همه چیز را دگرگون می کند مثلا در اوج به هم ریختگی و بحرا ن ناشی از کشته شدن عراقی ، این دختر کرد است که شکیبا را تسلی می دهد : «درجنگ که حلوا خیرات نمی کنند » ، به طورکلی پوراحمد سیر تحول شخصیت اش را خوب اجرا می کند . مهندس شکیبایی که ابتدا با کمترین فشار عقب می نشیند در ادامه به چنان مرتبه ای از قدرت جسمی و روحی و فکری ارتقا می یابد که وقتی روزنه امید می رسد ، آمبولانس نمی خواهد و با شدت جراحات ، خود را به عقب وانت می کشد و می گوید : «ضد ضربه شدم» . اما مشکل مهم فیلم پوراحمد دراین نکته خلاصه می شود که می خواسته «فرم» کار کند ، منبع عظیم دستمایه ای جنگ را رها کرده و دور خلاقیت را خط کشیده و به سراغ نماد و سمبل و «زوربای یونانی» رفته است . گل ، درخت های سفیدار بلند ، لاک پشت ، خون ، اسلحه ، رودخانه ، سگ باوفا ، کودک ، و... را بدون حس سلحشوری به میدان کشیده تا بگوید جنگ نه ، انسان اساس و بنیاد است ، درحالی که خود پور احمد بهتر می داند که آثار سمبلیک تعریف خودش را دارد . ساختار خاص می طلبد ، درحالی که ما در فیلم پنجاه قدم با اثری قصه گو طرفیم که باید از ساختار متعارف پی روی کند . در درجه اول داستان پرمایه داشته باشد ، داستانک های مستقل مرتبط را در دل پی رنگ اصلی به کار بگیرد ، شخصیت و کشمکش بی ادا و اصول سوار ماجراها باشد . زمان و مکان و ریتم کار هماهنگ باشد و ... درحالی که پوراحمد به غایت درفکر فرم بوده تا از این طریق اندیشه های شخصی خودش را منتقل کند ، برای همین در فصلی بلند شکیبا را به رقص درمی آورد که از این طریق خواص به یاد آنتونی کویین در زوربای یونانی بیفتند .
برگردیم به مطلع این نوشته که بهرحال باید فیلم پوراحمد را دید تا دریابیم که آیا هنوز می توان به او امیدوار بود ؟ درعین اینکه فیلم دارای لحظات و پلان های قابل تاملی است که حتما هرتماشاگری را به وجد خواهد آورد . فیلم نوعا ما را به این وادی خواهد برد که مردممان چه ایثارهایی به خرج دادند که امروز همه دنیا برصلح طلبی ایران صحه می گذارد . فینال کار در زمان حال ، با اینکه میراث ما از جنگ تحمیلی را آسیب دیدگی بهترین فرزندان این سرزمین می بیند ، ولی ممکن است رشد و توسعه و امنیت توام با صلح را در ایران یکپارچه نیز تا اندازه ای نشان دهد . محمد تقی فهیم انتهای پیام / ا
92/11/18 - 17:06
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 149]