واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین:
کشورهای غیرصنعتی به واسطه ناآگاهی، بزرگترین قربانیان آلایندههای صنعتی هستند کابوس یک مرگ تدریجی بحرانهای زیستمحیطی یکی از ویژگیهای دوران مدرن است. آلایندههای صنعتی و پسماند کارخانهها از اساسیترین علل تخریب محیطزیست به شیوه مدرن بهشمار میرود، اما تخریب محیطزیست در دوره مدرن، شکلی اسفبارتر و فاجعهآمیزتری نیز دارد و آن تخریبی است که در کشورهای غیرصنعتی و به اصطلاح در راه توسعه صورت میگیرد.
محیط زیست در کشورهای صنعتی، اوایل ورود به دوران صنعتی، چندان مورد توجه سرمایه داران و دولتمردان این کشورها نبود. افزایش تولید و هزینه پایین تولید انبوه، آنقدر صاحبان صنایع را شیفته خود کرده بود که به مسائلی چون محیط زیست بهایی ندهند. یکی دیگر از عوامل نادیده گرفتن محیط زیست در این دوره (یعنی قرن هجدهم و تا اواسط قرن نوزدهم) پایین بودن سطح استانداردهای زندگی در این کشورها بود. ابتدای دوران صنعتی، عموم مردم از وضع معیشتی بسیار سخت تری نسبت به دوران قبل برخوردار بودند. دوران صنعتی در زندگی عموم مردم، براساس این ایده مذهب پروتستان متولد شد و رشد و نمو یافت: «حداکثر کار و حداقل توقع» ساعات طولانی کار و دستمزد اندک، زندگی توده مردم را بسیار دشوارتر از دوران پیشاصنعتی ساخته بود. اما همه خصوصیات یک پدیده ابتدای آن آشکار نمی شود. این مطلب درباره اغلب پدیده های تاریخی صادق است. بسیاری از تحولات اجتماعی و تاریخی، خصوصیتی بسیار متفاوت از آنچه اکنون از آنها شاهدیم، داشتند. صنعتی شدن نیز چنین بود. زندگی مشقت بار و سخت و سرشار از اضطراب مردم اروپا در قرون هجدهم و نوزدهم، مبدل به زندگی مرفه و تجملی اواخر قرن بیستم شد. استانداردهای زندگی در کشورهای صنعتی غربی به واسطه افزایش تولید و نیز سودهای هنگفت ناشی از صدور کالا بسیار بالا رفت و وقتی سطح استانداردهای زندگی بالا می رود، انسان ها فرصت می یابند درباره مسائل مهم تر و در عین حال غیراضطراری تر ـ نسبت به مسائل درجه اولی چون تامین غذا و پوشاک ـ نیز بیندیشند. اندیشیدن به مساله محیط زیست، ازجمله این مسائل است. معضل محیط زیست در کشورهای غیرصنعتی ای که به واسطه درآمدهای خدادادی توانایی بهره گرفتن از نتایج صنعت را دارند، بسیار زیانبارتر است؛ چراکه در فقدان فرهنگ استفاده صحیح از صنعت، صنعت به بزرگ ترین بلای جان عموم مردم این کشورها مبدل می شود
مساله بحران محیط زیست برای کشورهای صنعتی غربی، حاصل نقد غرب نسبت به خودش است. به عبارت دیگر، غرب صنعتی در قرن بیستم به واسطه تعدادی از وقایعی که در این قرن رخ داد، نسبت به فرآیند صنعتی شدن، احساس خطر کرد. بازگشت به ابتدای این فرآیند و تامل و دقت درباره این راه طی شده، به دستورالعمل اصحاب اندیشه و تفکر غربی مبدل شد. یکی از نکاتی که اندیشمندان غربی پس از تامل درباره این مسیر به آن دست یافتند، کاستی ها و نواقص نگرش مدرن درباره طبیعت بود. فیلسوفان غربی دریافتند تهدید محیط زیست حاصل نگاه جزئی نگرانه علم غربی است؛ نگاهی که برای حل هر مساله صرفا متمرکز به همان مساله می شود و به همین علت برای حل آن مساله ممکن است بسیاری از چیزها را قربانی کند. صنعت غربی برای افزایش و سرعت دادن به تولید، مساله محیط زیست را نادیده گرفت و آن را قربانی مزایای صنعت کرد. هرچند غرب خود اولین عامل ایجاد این معضل بود، اما خود غرب پیشقراول مقابله با این معضل نیز بود. امروزه در کشورهای غربی اقدامات بسیاری برای هرچه کمتر شدن و کاستن معضلات زیست محیطی و دور کردن آلاینده ها از محیط زیست مردم صورت می گیرد. برای تضمین قوانین مربوط به کاستن نتایج مخرب آلاینده های صنعتی، جریمه های سنگین و سرسختانه ای از صاحبان صنایع متخلف اخذ می شود. اما هرچند امروزه معضل محیط زیست در جایی که در آن متولد شد، کمتر مجال رشد یافته، در کشورهای در حال توسعه، بسیار مجال جولان یافته است. معضل محیط زیست در کشورهای غیرصنعتی ای که به واسطه درآمدهای خدادادی توانایی بهره گرفتن از نتایج صنعت را دارند، بسیار زیانبارتر است؛ چراکه در فقدان فرهنگ استفاده صحیح از صنعت، صنعت به بزرگ ترین بلای جان عموم مردم این کشورها مبدل می شود. واردکننده صنعت به چنین کشورهایی، بالاترین سود را از آن خود می کند، ولی عملا نه توانایی دارد و نه انگیزه ای برای این که فرهنگ استفاده از صنعت را نیز به همراه آن وارد کند. از سوی دیگر صنایع بومی نیز در چنین کشورهایی به واسطه بیگانگی و ناپختگی صاحبان این صنایع خود از مهم ترین تهدیدکنندگان محیط زیست هستند. ناتوانی چنین صنایعی برای رقابت در بازارهای جهانی باعث می شود این صنایع ناپخته و اولیه، صرفا مصرف داخلی پیدا کند و عملا مردم این کشورها به تنهایی آثار زیان بار این صنایع را متحمل شوند. همچنین پایین بودن سطح استانداردهای زندگی در این کشورها مانند چیزی که درباره اروپای قرون هجدهم و نوزدهم بیان شد، باعث می شود فرصتی برای اندیشیدن به مسائل غیراولیه، ولی در عین حال بسیار مهمی چون محیط زیست ایجاد نشود. بنابراین محیط زیست در کشورهای غیرصنعتی قربانی صنعت می شود و بزرگ ترین قربانیان مرگ تدریجی محیط زیست، توده مردم ساکن این کشورها هستند. ضربان قلب این مردم به شماره می افتد و هرچه پیشتر می رویم، امید به زندگی و بهره مندی از طعم شیرین آن کمتر می شود. تنها راه برون رفت از این مرگ تدریجی، ابتدا آگاه شدن به عوامل این بحران و پذیرفتن تهدیدهای بلند مدت آن است و سپس سعی در تجدید نظر و اصلاح ساختارهای حاکم بر تولیدات صنعتی و واردات کالاهای صنعتی است. همچنین فرهنگ استفاده از کالاهای صنعتی نیز باید به مردم در رسانه های فرهنگی تفهیم شود. چنین رویه ای نیازمند نگاه کل نگرانه نسبت به زندگی و مسائل زندگی است. این نگرش کل نگر، پیشتر در فلسفه ها و حکمت های شرقی، ازجمله فلسفه اسلامی سابقه داشته است. براساس نگرش کل نگر، انسان ها باید راهی را برای حل مسائل خود انتخاب کنند که کل ساختاری را که این مساله در آن ایجاد شده، اصلاح کند و بهبود ببخشد. چراکه فی المثل وقوع بیماری در جسم انسان، معلول ایجاد بی نظمی در کل نظام ارگانیسم است و ایجاد معضل در اجتماع انسان ها، حاصل بی نظمی در کل این اجتماع است. بنابراین بهترین راه حل این است که نظم را به این کل بازگردانیم. باید به کل محیطی که در آن زندگی می کنیم، توجه داشته باشیم، اگر این محیط را نجات دهیم، همه ما نجات خواهیم یافت؛ نجات ما در گرو نجات محیط زیست است. ساعد عالمی / جام جم
چهارشنبه 09 بهمن 1392 8:11
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 39]