واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: دو فقره اندر باب تأمين و ادب
خدا كند اين بار، اين كميتهها كار خود را بكنند و «تأكيد» بر پيگيري (!) و «تشديد تعقيب» خاطيان (!) و «ترميم خاطر عاطر رعيّت تحت كفالت تأمين اجتماعي» به جايي برسد. يعني ميرسد!؟ چرا اينقدر با ترديد و يأس ميپرسم؟ حق بدهيد! ياد دارم از ايّام نه چندان قديم، آن هنگام كه اندكي پي در پي طيّارهها ميافتادند ـ نه از سر عمد و قصد، حاشا و كلاّ؛ بل به جهت نقص و تحريم و كمي تا قسمتي اهمال و تسميح (از باب مسامحه!)، فوراً كميتههاي كارشناسي ارشد به بالا در كنار انواع مصاحبات و مكاتبات وعده ميدادند كه در اسرعترين (!) زمان ممكن نه تنها سبب وقوع را كشف، بلكه عاملان حدوث را تنبيه و دل بازماندگان را تسلّي و ترميم و... زياده ملالي نماند الاّ دوري از شما!
ضعف حافظه و نقصان سامعه والبت بنيانهاي نازله به سبب اندكي افزايش طول عمر از ابتداي جواني به اواسط آن، همه دست به دست هم دادند تا حقير از نتيجه هيچكدام از آن پيگيريهاي فوقالذّكر خبري نگيرد كه نگرفت. اگر شمايان عزيز را نيم خبري از آن ماوقعات به سمع مبارك رسيده، مرحمتاً به صندوق پستي الكترو تكنو مكانيكي حقير در شارع ميرداماد جنب نفط حوالي بانك شاهي (مركزي جديد) ارسال و خانوادهاي را از اندوه رهانده احتمالاً مژدگاني...
اين نسيان در حافظه و عدم سماجت در پيگيري و نو به نو به سوژههاي جديد مشغولشدن و از فقرات قديمه مغفول عنه ماندن هم نعمتي است نعمتانا!
و گرنه فقط ذات باري تعالي ميتوانست بداند كه چه باري عظيم از ماندههاي بر زمين در فقرهي پيگيريها، ايفاي حقوق، تنبيه عقوق و بسياري ديگر شقوق بايد بر ذمّهي متصدّيان امور و متكفّلان سنگيني كند، كه ميكند!
زيدي گفته بود، همهي تحت تكفّلهاي تأمين اجتماعي ميتوانند شاكي شوند. چه شود! دلهره و سپس نوميدي ابدي دوباره وجودم را گرفت و كاش ميتوانستم اين چند ميليون شاكي بالقوه را پيغام رسانم كه اگر اميدي به رسيدگي داريد، شما را به پير و پيغمبر قسم كه صف نكشيد و دادخواست ندهيد و اغماض كنيد و عفو فرماييد، وگرنه همين صف طولاني چند ميليون شاكي و پروندهي چندده ميليوني دادخواست، چند سدهي ديگر وقت و زمان ميبرد تا عجالتاً تفهيم اتّهامي صورت گيرد. يا چند نماينده از مسنترهاتان را انتخاب كنيد و خود عقب بنشينيد و يا وكالت بلاعزل به نوادگان خود بدهيد تا آنها سرحال و جوان و جوياي نام، حقوق احياناً اندكي تضييع شدهي شما را بستانند و زبانم لال رويم به ديوار بركات ناشي از آن صدقات تأديهشده را چراغ خلد آشيانتان كنند. فاتحه مع الصّلوات!
***
فقرهي دويّم در مكتوب شريف امروز اندر باب گسيل چاپار اعتذار به يكي از كشورهاي خواهر است كه قرعهي فال به گردن پير ديري افتاده ـ كه مبادا از پاي افتد ـ القصّه روزگار جوري چرخيده كه بعد از هزاران سنه از تاريخ اين ملك و بوم در آوازهي بلند ادب و نزاكت و ادبيّات، بايد كجاوه روان كنيم به يكي از حياط خلوتهاي مكشوفهمان، به رسم پوزش و عذرخواهي از يك توپزن، كه حضرت والا! ببخشاييد! بچگي كردند، جواناند، عصبي شدند و اگر زبان به ناروا و ناسزا گشودند به حقّ آن پاي طلاييتان عفو كنيد، انشاءالله تكرار نميشود. اين بچههاي نتي را شيطان گول زد، منّتي از شما بر قافلهي روان شده از سوي ما، العفو! والعذر عندكرام النّاس...
به بچههاي معصوم و جوانان كمتجربهمان هم هيأتي مأمور رساندن اين پيام شود كه: عزيزان! اين ملك و بوم آراسته و پيراسته با سخن سعدي و بيهقي و قائممقام فراهاني است. اين سرزمين آنچنان بوده است كه نظامياش در عاشقانهترين سرودهي دنيا، از حريم ادب آنچنان محافظت كرده و از خود بيخود نشده، كه صحنهي ترسيم زفاف در آن مثنوي شريف، به پاكي والاترين عفاف بيان شده است، آخر شما را چه ميشود؟ از ذهن نازنينتان پاك كنيد اگر بعضي كلمات و جملات را در ملأ عام از برخي كسان شنيديد ـ خودشان گفتند و خودشان خنديدند و ندانسته اين باد كه ميكارند چه طوفاني ميآورد. ـ كساني كه ادبيات را در ملأ عام بيادب كردند، نادانسته زبان شما بچههاي نازنين را به ناپيراسته سخن گفتن و ادب و ادبيات را به سخرهگرفتن جري كردند. اين تجّري، اعتماد به نفس نيست؛ ميراث ادب نياكان را بيمقداركردن جفا به آبرو و حيثيّت ملّي است. بياييم جبران مافات كنيم. ادب را قدر نهيم و صاحبانش را بر صدر نشانيم.
چهارشنبه 4 دي 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 27]