واضح آرشیو وب فارسی:نامه نیوز:
گفتوگوی متفاوت با جرج کلونی:"من مثل یک جودوکار هستم"
جرج کلونی برای آماده نگه داشتن بدن خود تمرینهای سختی را سپری میکند؛ مرد خوش پوش سینمای جهان البته قد و قامت ورزشکاری اش را همین طوری به دست نیاورده و میگوید از زمانی که به دبستان میرفته اهل ورزش و ورزش کردن بوده است.
به گزارش نامه نیوز، گفت و گوی متفاوت «اسپورت اند استایل» را با جرج کلونی میخوانید. گفت و گویی که به جای سینما، بیشتر رنگ و بوی ورزشی دارد.
ورزش یعنی من. من یعنی ورزش ...
وقتی مدرسه می رفتم به جای اینکه این طرف و آن طرف بچرخم ترجیح می دادم به زمین های ورزشی بروم و وقتم را آنجا سپری کنم. بازی بیس بالم هم بد نبود. اتفاق در 16 سالگی رفتم و در تیم سین سیناتی ردز تست هم دادم ولی آنها قبولم نکردند. حالا که چند سال از آن روزگار می گذرد می بینم که هر بار قرار است کار پرفشاری انجام بدهم زانو و کمرم درد می گیرد. به خودم می گویم همین ده سال پیش هم زمانی که می خواستم توپ را وارد حلقه بسکتبال کنم آمادگی ام بیشتر بود و راحت تر به هوا می پریدم. به هر حال من و ورزش از هم فاصله نمی گیریم.
رژیمی که هیچ وقت آن را توصیه نمیکنم ...
رژیم فیلم سریانا را اصلا از یاد نمی برم! مجبور بودم برای این فیلم در 30 روز 15 کیلو چاق شوم. نقش رابرت بیر، یکی از افراد چاق عضور CIA را در زمان جنگ جهانی اول داشتم. یادم می آید فقط دونات های کرسپی کرم می خوردم. بعد از فیلم بیمار شده بودم و زمان زیادی صرف کردم تا این کیلوهای اضافه را آب کنم. ساعت ها در سالن بدنسازی بودم. مطمئنم آدم هایی که در سالن بودند فکر می کردند من قرار است خیلی زود نقش شوارتزنگر را بازی کنم!
عقل سالم ...
« عقل سالم در بدن سالم است». اگر بچه داشتم اولین چیزی که به سرم میزد این بود که به آنها بگویم بیخیال شبکه های اجتماعی و تلفن همراهشان شوند. می گویند این وسایل برای برقراری ارتباط است ولی من این حرف را قبول ندارم. به نظرم این وسایل بیشتر آدم را منزوی می کند. وقتی جوانی را می بینم که تند و تند روی صفحه آی فونش تایپ می کند فقط یک چیز به ذهنم می رسد: می خواهم به او بگویم برو دوستت را به دوچرخه سواری، بسکتبال یا چیزی شبیه به این دعوت کن و بیخیال این وسایل الکتریکی شو.
عادت مرتبط با ورزش ...
چون زیاد مسافرت می کنم نتایج بازی های فوتبال آمریکایی را از طریق اینترنت دنبال می کنم. یعنی می روم مشخصات مربوط به بازیکن ها را نگاه می کنم تا متوجه عملکرد آنها در دیدارهای قبلی شوم. توانایی آنها را آنالیز می کنم و نقطه ضعف تیم رقیب را هم پیدا می کنم ... خلاصه اینکه همه طور بازی را تداعی می کنم! بعد همین طور که روی صفحه کلیدها می زنم حس می کنم مربی تیم هستم و این حس خوشحال کننده ای است!
نقطه اشتراک سینما و ورزش ...
استقامت. میل به فرا رفتن از حد توانایی های خودت. من مثل یک جودوکار هستم؛ وقتی یقه را بگیرم دیگر ول نمیکنم!
شغلی که عرقم را خیلی درآورد ...
در ماه اوت در مزرعه تنباکو کار کردم. در پایان روز حس می کردم کلیه هایم مثل خورشت در غلیان است و یکریز هم عرق می کنم. البته زمانی هم مسئول کنترل کردن سخت افزار بودم. این قدر که این طرف و آن طرف می دویدم دیگر پاهایم را حس نمی کردم. بعد هم فروشنده کفش های ورزشی شدم؛ البته خوش می گذراندم چون مثلا به مشتری هایی که پایشان شماره 36 بود کفش سایز 43 می دادم.
وقتی کلمه «دمبل» می شنوم به یاد ...
عجیب اینکه وقتی کلمه دمبل را می شنوم به خودم فکر نمی کنم! من به یاد الکساندر پاینی می افتم؛ کارگردان فیلم Descendants. او سه هفته در خانه من بود تا مقدمات فیلم را مهیا کند. همیشه عادت داشت سبک سفر کند و چمدان سبک و کوچکی هم با خود حمل می کرد. وقتی که می خواست برود یک دمبل 25 کیلویی را بدون اینکه متوجه شود در چمدانش گذاشتم. بعد از لندن به من زنگ زد تا خبرم کند که توسط پلیس دستگیر شده است. توجیه پلیس این بود که متوجه نمی شود چرا او باید با خودش یک دمبل 25 کیلویی حمل کند! از پشت تلفن مدام داشت به من بد و بیراه می گفت.
منبع: فرارو
1392/9/28
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نامه نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 47]