تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 7 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):من مأمورم كه صدقه (و زكات) را از ثروتمندانتان بگيرم و به فقرايتان بدهم.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

خرید یخچال خارجی

ویترین طلا

کاشت پای مصنوعی

مورگیج

میز جلو مبلی

سود سوز آور

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

مبلمان اداری

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1802443702




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

همايش شمس و جلال؛ روشنفكراني متفاوت برگزار شد؛ جلال از نبود جريان روشنفكري به معناي درست در ايران رنج مي‌برد


واضح آرشیو وب فارسی:ايلنا: همايش شمس و جلال؛ روشنفكراني متفاوت برگزار شد؛ جلال از نبود جريان روشنفكري به معناي درست در ايران رنج مي‌برد
روشنفكري امروز ما «نمي‌خواهندمحور» شده است و نه «چه مي‌خواهندمحور» و همين مسئله است كه ما را دچار مشكل كرده است و در ايجاد تحول ناكام/ جلال ديد كه روشنفكري ايران بعد از يك قرن هنوز سردرگم است. او به دنبال اين سئوال بود كه روشنفكران خدمت كرده‌اند يا خيانت؟ همايش شمس و جلال؛ روشنفكراني متفاوت برگزار شد؛ جلال از نبود جريان روشنفكري به معناي درست در ايران رنج مي‌برد
ايلنا: همايش «شمس و جلال؛ روشنفكراني متفاوت» عصر ديروز(25 آذر) با جمعي از پژوهشگران و خانواده آل احمد در موسسه تاريخ معاصر ايران برگزار شد.

در اين همايش؛ موسي حقاني(رئيس موسسه تاريخ معاصر) گفت: برداشت من از زندگي جلال، شخصي نيست، بلكه همان چيزي است كه او در زندگينامه‌اش بيان كرده است. او در خانواده مذهبي متولد شد و تحت تاثير شرايط ويژه كشور در آن دوران تفكرات خاصي پيدا كرد. جواني جلال در دوره رضاشاهي كه دوره تقابل ميان اسلام و حكومت است، شكل مي‌گيرد و نسلي همراه با او پديد مي‌آيد كه با فرهنگ كشورش فاصله دارد.

وي ادامه داد: بخشي از فعاليت‌هاي جلال با شريعت سنگلجي و احمد كسروي همراه مي‌شود. كسروي يك تجديدنظرطلب ديني بود كه فعاليتش را ابتدا با خرافه‌ستيزي شروع كرد و در نهايت به پاك ديني و خروج از دين رسيد. جلال در اين فضا از آموزه‌هاي شيعي خانواده و جامعه‌اش فاصله گرفت و به سمت ايجاد انجمن اصلاح رفت و در همين فضا جزوه «عزاداري‌هاي نامشروع» را نوشت.

حقاني گفت: با حضور حزب توده، جريان‌هاي منورالفكر روشنفكري ضربه سهمگيني خوردند و هيچ تفكر ديگري ازجمله انديشه اسلامي نتوانست خود را در مقابل آن جمع كند؛ تا جايي كه اگر در اوايل دوره رضاشاه بين 7 تا 8 هزار طلبه ديني در ايران وجود داشت، در اواخر دوره حكومتش اين تعداد به 300 نفر كاهش پيدا كرد.

وي ادامه داد: حزب توده توانست جوانان را جذب كند و جلال را هم. او به نشريات «مردم» و «رهبر» رفت و در آنها نوشت، كتاب «ديد و بازديد» را هم در همين ايام و در سال 1324 نوشت و در سال 1326 هم با نگارش كتاب «از رنجي كه مي‌بريم» قصه شكست جريان‌هاي چپ در ايران را به سبك رئاليسم سوسياليستي بازگو كرد.

حقاني با اشاره به فضاي تاليف كتاب «سه تار» و «مدير مدرسه» گفت: جلال در دوران ملي شدن صنعت نفت و اوج گرفتن اختلافات پيرامون آن در سال 32 كتاب «سرنوشت كندوها» را نوشت و بعد از دوران كودتا به بازشناسي خود و جامعه‌اش روي آورد. در آن دوران خيلي‌ها دچار ياس شده بودند كه چطور اين نهضت را مشتي اراذل از بين برده و چنين خفقاني ايجاد شده است. اين دوره اما براي جلال يك دوره سازندگي بود كه حاصلش تاليف كتاب «تات‌نشين‌ها» بود و همكاري با موسسه تحقيقات اجتماعي كه خيلي به طول نينجاميد.

به گفته حقاني؛ در اين دوران آل احمد متوجه بنياد‌هاي اصلي زندگي ايراني و نفوذ غرب كه ايران را به سمت مصرف‌گراشدن پيش مي‌برد، مي‌شود؛ او مي‌فهمد كه ايران در حال مدرن شدن نيست، بلكه در حال مصرف كننده شدن است و در همين فضاست كه كتاب «غربزدگي» و بعد از آن «نون والقلم» را مي‌نويسد. در اين سال‌ها فرصت سفر به آمريكا و شوروي را پيدا مي‌كند و حاصل آن‌ها كتابي مي‌شود.

وي در پايان تاكيد كرد: جلال در طول زندگي‌اش همواره در حال تحول، دغدغه و بيگانه‌ستيزي بود و هرجا احساس مي‌كرد، زير علم بيگانه است، كنار مي‌رفت. جلال سال 46 ديگر جلال سال 24 نبود، بلكه فردي بود در مسير تكامل كه بازگشتش مي‌تواند براي ما سرمشق قرار بگيرد.

سيديحيي يثربي(استاد دانشگاه علامه طباطبايي) نيز گفت: زندگي جلال به معناي واقعي كلمه تاريخ است؛ چون در شرايطي زندگي كرد كه بسياري از موضوعات سياسي و تاريخي را به طور مستقيم لمس كرد كه بعدها در شخصيت او تاثير هم گذاشت. كتاب «در خدمت و خيانت روشنفكران » او نقد خوبي در جريان روشنفكر ي در ايران دارد؛ هرچند كه نوعي پراكنده كاري است، اما به نظر من، دليلش اين است كه او چيزي را با تمام وجودش حس مي‌كرده اما دليل وقوع آن را به طور كامل متوجه نبوده است. جلال ديد كه روشنفكري ايران بعد از يك قرن هنوز سردرگم است. او به دنبال اين سئوال بود كه روشنفكران خدمت كرده‌اند يا خيانت؟ ما مي‌دانيم كه روشنفكر غربي مي‌تواند كتاب مقدس را مانند متني قابل مطالعه بخواند و روي آن كار كند، اما ما چه؟ ـ تاليفات‌مان كم است ـ آنچه آل احمد را رنج مي‌داد اين بود كه چرا جريان روشنفكري به معناي درست در ايران رخ نداد و نگرش او به اين ماجرا انتقادي بود.

به گفته يثربي؛ جامعه تنها در 3 شكل دچار تحول مي‌شود؛ اينكه فكر كند، چيزي را ندارد و درباره اين نداشتن پژوهش كند كه متاسفانه ما در اين زمينه تنها بازي كرده و دور خود مي‌چرخيم. ديگر اينكه بايد باور كنيم كار روشنفكري در جامعه تسلسل پيدا نمي‌كند. سوم اينكه نبايد به راحتي ابزار سياست شويم و كار علمي را فداي آن كنيم و در نهايت نيز به اين فكر نكنيم كه بدون تفكر مي‌شود محصولي را ساخت.

اين استاد بازنشسته دانشگاه تصريح كرد: روشنفكري امروز ما «نمي‌خواهندمحور» شده است و نه «چه مي‌خواهندمحور» و همين مسئله است كه ما را دچار مشكل كرده است و در ايجاد تحول ناكام. من معتقد نيستم كه مبارزه امر بدي است، اما كاش مبارزان ايران در طول تاريخ از جمله ستارخان و باقرخان مي‌دانستند كه جامعه مدني را با تفنگ نمي‌توان ايجاد كرد.

ويكتوريا دانشور(خواهر سيمين دانشور) هم به آشنايي آل‌احمد و دانشور اشاره كرد و گفت: يادم هست خواهر بزرگ ما عروسي كرده بود و رفته بود به اصفهان. من و خواهر و چند نفر از فاميل هم براي تبريك سال نو به اصفهان رفتيم. بعد از دو روز به خاطر اينكه مزاحمت ايجاد نشود از شوهرخواهرم خواستم براي ما بليتي بگيرد كه به تهران بازگرديم. او هم رفت و به صورت اتفاقي 6 بليت پيدا كرد كه گويا براي مهندسان ساختماني بوده كه با آل‌احمد براي ديدن تخت جمشيد به شيراز رفتند و پس از بازديد قصد كرده بودند در شيراز بمانند. فردا صبح با آن اتوبوس راهي تهران شديم؛ اتوبوسي كه جلال هم در آن بود. گويا او قبل از اين با خواهرم از راه نوشتن آشنا بود و وقتي متوجه حضور او در آن ماشين مي‌شود، تا تهران با وي به گفتگو پرداخت. پس از آن كه به تهران رسيديم تا 9 روز هر صبح آل‌احمد به در منزل ما مي‌آمد و با سيمين بيرون مي‌رفت و پس از آن 9 روز بود كه اين دو اعلام كردند قصد ازدواج باهم را دارند.

حجت‌الاسلام سيدمحمود دعايي(سرپرست موسسه اطلاعات)؛ با اشاره به اينكه نخستين آشنايي‌اش با آل‌احمد با خواندن كتاب «سه تار» و «نون والقلم » بوده، گفت: جلال ديداري هم با حضرت امام (ره) داشت و در آن ديدار ديده بود كه امام هم غربزدگي را مي‌خواند و بعد از اينكه اظهار داشته بود كه شما هم اين پرت و پلاها را مي‌خوانيد؟ امام به او پاسخ داده بود كه از خواندن اين كتاب لذت برده است. جلال هم به امام گفته بود، نهضت شما مبارك است و آمدن روحانيون به صحنه مبارزه را به فال نيك گرفته و خواستار اين شده بوده كه در صورت مصلحت پيام علما و مراجع را پيش از انتشار و براي بهتر خوانده شدن ويرايش كند. من به واسطه شنيدم كه وقتي آن جلسه تمام شد،؛ آل‌احمد به شمس گفته بود: اين شخص (محمدرضا شاه) چنين شاخي را مي‌خواهد.

دعايي ادامه داد: در سال 1359 قرار شد من مسئول موسسه اطلاعات شوم. ابتدا قرار بود من با حكم بني‌صدر به آن موسسه بروم. دليلش هم اين بود كه حكم امام به آقاي يزدي براي حضورش در موسسه كيهان موجب اعتراض بني‌صدر شده بود و مرحوم احمد آقا مي‌خواست با صدور اين حكم توسط بني‌صدر براي من، به نوعي توازن قوا انجام شود و اختلافي به بار نيايد. من به احمد آقا گفتم: بدون حكم امام به موسسه نمي‌روم. در نهايت نيز با حكم هر دو به موسسه رفتم. يادم هست در آن روزها جامعه روشنفكري حضور يك روحاني را در فضاي مطبوعات نمي‌پذيرفت و همين موضوع بود كه وقتي يك روز شمس آل‌احمد به ديدار من آمد كه انتصابم را تبريك بگويد، به ذهنم رسيد كه بهترين موقيعت است كه او را براي سردبيري انتخاب كنم تا به نوعي اين ذهنيت‌ها كمرنگ شود. البته او شرايط خاصي داشت. مثلاً مي‌گفت: من مريض هستم و بايد محل كارم تختي داشته باشد تا هر چند ساعت يك بار روي آن استراحت كنم كه همه را برايش فراهم كرديم. احمد آقا هم از اين موضوع استقبال كرد و حتي ملاقاتي ميان شمس و امام ترتيب داد كه شمس در آن خطاب به امام اظهار داشته بود، بيان شما بياني واقع‌گراست كه جامعه به آن نياز دارد.

وي افزود: شمس در كنار نيروهايي به فعاليت پرداخت كه از نهاد ديگري به روزنامه آورده شدند. من در آن ايام به دليل آنكه آشنايي با فضاي فرهنكي ايران نداشتم، خدمت شهيد بهشتي رفتم. او هم مرا به كسي معرفي كرد كه تجربه زيادي در كار روزنامه داشت و قرار شد به كمك او نيروهايي را براي روزنامه تعيين كنم. آن فرد، ميرحسين موسوي سردبير وقت روزنامه جمهوي اسلامي بود.

سرپرست موسسه اطلاعات افزود: اولين توصيه موسوي به من اين بود كه نزديكترين محل به تحريريه را براي دفتر خودم انتخاب كنم و بعد از آن هم تيمي 10 تا 15 نفره را به من معرفي كرد كه در روزنامه مشغول به كار شدند و با شمس آل‌احمد همخواني نداشتند. بايد اينجا بگويم كه شمس رفته‌رفته خود را به دفتر بني‌صدر نزديك كرد و حتي قرار مصاحبه‌اي با او گذاشت و روزنامه‌نگاري به نام تاراجي را براي مصاحبه با او به تهران آورد. در نهايت هم كه اختلافاتمان زياد شد، اعلام كرد احتياج بيشتري به استراحت دارد و از روزنامه رفت. بعدها ديدم در روزنامه «ميزان» كه متعلق به نهضت آزادي بود، مقاله‌اي نوشت كه از اين پس محسناتي را كه در روزنامه اطلاعات مي‌بينيد، پاي من ننويسيد.

دعايي ادامه داد: بعد از ماجراي بني‌صدر، من و احمد آقا سعي كرديم نگذاريم آقاي شمس آل‌احمد آسيب ببيند و به همين خاطر، مقدمات سفري پژوهشي براي وي به كوبا را فراهم كرديم. او به عنوان نماينده روزنامه اطلاعات به همراه سيدحسين موسويان، سردبير وقت روزنامه تهران تايمز به دعوت سفارت كوبا براي شركت در سميناري آماده سفر شد. خودم او را به فرودگاه بردم و در گيت آخر كه چمدانش را گشتند، پاكتي كه در آن ارز مورد نياز او بود را در آن چمدان گذاشتم. خاطرم هست مامور گمرك نيز آن را ديد، اما به روي خود نياورد. آن‌ها از تهران به اسپانيا رفتند اما در آن كشور به دليل كارشكني ماموران فرودگاه به پرواز ‌هاوانا نرسيده و مجداد به ايران بازگشتند. پس از مدتي براي سفر دوم او را به نيكاراگوئه فرستاديم كه 3 ماه در آنجا ماند و بعد از آن به آقاي خاتمي وزير ارشاد نامه‌اي نوشت و خواستار تمديد اقامتش شد كه ايشان هم موافقت كرد و مبالغي را از طريق سفارت به دست او رساندند.

سه شنبه 26 آذر 1392





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ايلنا]
[مشاهده در: www.ilna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 149]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن