تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 13 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):مردم، بيشتر از آن‏كه با عمر خود زندگى كنند، با احسان و نيكوكارى خود زندگى مى‏كنند...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803935176




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

گفت وگو با علي همداني به بهانه انتشار كتاب < ناگفته‌ها> رضا، دل نگران تجزيه ايران بود


واضح آرشیو وب فارسی:ايران: گفت وگو با علي همداني به بهانه انتشار كتاب رضا، دل نگران تجزيه ايران بود
محمد رحماني

دكتر عنايت‌الله رضا برادر پروفسور فضل‌الله رضا دانشمند معروف ايراني از آن دسته روشنفكران معاصر بود كه همزمان تجربه فعاليت سياسي گسترده‌اي نيز در پرونده داشت. او كه متعلق به يكي از سرشناس‌ترين خانواده‌هاي رشت، عضو حزب توده و بعدتر فرقه دموكرات آذربايجان بود، سرگذشتي عجيب و غريب دارد: از كوچ اجباري به شوروي و چين گرفته تا بريدن از ماركسيسم- لنينيسم، رجعت به وطن و آماج اتهامات همرزمان سابق قرار گرفتن؛ همه اينها از او چهره‌اي مبهم ساخته بود و سكوت او در طول سال‌هاي پسين، اين ابهام را بيشتر مي‌كرد. حوزه تمركز او در بخش تأليف، ماركسيسم و ايران باستان بود و ترجمه‌ آثار مهمي از سولژينتسين، برديايف و جيلاس را در كارنامه دارد. دكتر رضا در سال‌هاي آخر عمر مشغول پژوهش در دايرئ‌المعارف بزرگ اسلامي بود و به همت اطرافيان خاطرات خود را در قالب كتابي به نام جمع‌آوري كرد. به بهانه انتشار اين كتاب توسط نشر نامك
به گفت وگو با يكي از تدوينگران اين كتاب و جانشين دكتر رضا در بخش جغرافي مركز دايرئ‌المعارف بزرگ اسلامي، آقاي علي‌همداني نشسته‌ايم.

چكيده مصاحبه

دكتر رضا از همان ابتدا با مشاهده عيني مسائل معترض بود ولي چاره‌اي هم نداشت و نمي‌توانست به ايران برگردد چرا كه محكوم به اعدام شده بود.
از طرف حزب مأموريت پيدا مي‌كند كه به فرقه برود تا نيروي هوايي فرقه دموكرات را تشكيل دهد.
در شوروي دكتر رضا مي‌فهمد اساس فرقه دموكرات تجزيه و جدا كردن آذربايجان از خاك ايران و الحاق آن به شوروي است.
پدربزرگ وي حاجي آقا رضا از مجتهدين بزرگ گيلان بود و اجازه اجتهاد خود را از شيخ مرتضي انصاري گرفته بود
يكي از كساني كه براي ورود به حزب توده، روي دكتر رضا تأثير مي‌گذارد خليل ملكي است؛ كساني كه نزديك خليل ملكي بودند به علت شخصيت وي جذب او مي‌شوند.
در شووري سرخورده شده و به پوچي رسيده بود و اميدوار بود كه شايد آن گمشده را در چين بيابد ولي به چين كه مي‌رود تصميم به خودكشي مي‌گيرد و تنها به علت 2 فرزند و همسرش مقاومت مي‌كند.
گوينده راديو مسكو بود مي‌گفت" براي اتحاد جماهير شوروي كار مي‌كردم ولي اعتقادي به آن متن‌ها نداشتم و اگر اعتقاد داشتم براي راديو پيك‌آزادي كارمي‌كردم كه متعلق به حزب توده ايران بود."
كتابش بسيار موردتوجه استادمطهري قرار گرفت و ارتباط بسيار نزديكي با ايشان داشت و به منزل هم رفت و آمد مي كردند.

سوژه‌هاي تاريخي كم نيستند، در اين بين چرا روي سوژه دكتر «عنايت‌الله رضا» متمركز شديد و اصلاً انگيزه شما براي ثبت خاطرات ايشان چه بود؟
من سال‌ها در بخش جغرافياي مركز دايرئ‌المعارف بزرگ اسلامي در خدمت دكتر رضا بودم در طول اين سال‌ها خاطرات ايشان را كه بيشتر در رابطه با حزب توده بود با يكديگر مرور مي‌كرديم، البته من نيز يكي از دغدغه‌هاي تحقيقاتي‌ام نحوه تشكيل جنبش چپ در ايران بود. خب دكتر رضا از نزديك در اين جنبش حضور داشته و از دهه 1320 كه حزب توده فعاليت‌هاي خود را با رفتن رضاشاه به طور علني آغاز مي‌كند، حضور پررنگي داشته است. اما هيچ وقت دكتر رضا زير بار ثبت و نوشتن خاطرات خود نمي‌رفت و اعتقادي به خاطره‌نويسي نداشت چرا كه معتقد بود كساني كه خاطره مي‌نويسند از نگاه خود خاطرات را ثبت و از اين منظر وقايع تاريخي را داوري مي‌كنند فلذا به ثبت خاطرات توجهي نداشتند.دكتر رضا اما از آنجايي كه از ابتدا عضو حزب توده و شاخه نظامي آن بود خاطرات نابي داشت.
خب مي‌دانيد دكتر ضمن ارتباط با حزب توده با فرقه دموكرات نيز ارتباط داشت و بعد از وقايع 1325 مجبور به فرار به شوروي شد. در شوروي پرده‌هايي از مقابل چشم وي كنار رفت و ديد كه جريان سوسياليسم و كمونيسم كه تبديل به آرمان برخي از مردم ايران شده چيست! از همان ابتدا با مشاهده عيني مسائل نسبت به آن معترض بود ولي چاره‌اي هم نداشت و نمي‌توانست به ايران برگردد چرا كه در كشورش محكوم به اعدام شده بود و راه بازگشت نداشت و در پشت ديوارهاي آهني اتحاديه جماهير شوروي گرفتار شده بود تا در نهايت بعد از 20 سال از شوروي خارج شد. از همين رو حرف‌هاي زيادي در خاطرات ايشان وجود داشت كه كمتر در جاي ديگري بيان شده است.
با توجه به مخالفت دكتر رضا چه شد كه سرانجام ايشان براي ثبت خاطرات خود رضايت دادند.آيا اصرارهاي شما مؤثر بود؟
بله؛ زماني كه براي ثبت خاطرات رضايت دادند حدود 87 سال سن داشتند و اواخر عمر 90 ساله ايشان به حساب مي‌آمد هر چند كه تا لحظات پايان عمر ذهني پويا و فعال داشت.
با توجه به اتفاقاتي كه براي ايشان رخ داده بود آيا دكتر رضا به صورت مطلق از كمونيسم روي برگردانده بود يا آن كه معتقد به اصلاحات در شيوه كمونيسم به مانند امثال خليل ملكي بود؟
ايشان از اساس كمونيسم و اين ايدئولوژي را باطل مي‌دانست.
به اين موضع كي رسيدند قبل يا بعد انقلاب يا در همان مسكو؟!
اصلاً همان زمان كه مسكو بودند به اين نتيجه رسيد و از همين رو هم ابتدا با فرقه بعد هم با حزب توده درگيري پيدا كرد.
چرا فرقه دموكرات و حزب توده‌ را به صورت جدا نام مي‌بريد؟
چون دكتر رضا در سال 1323 كه وارد حزب توده مي‌شود در همان سال‌ها از طرف حزب مأموريت پيدا مي‌كند كه به فرقه برود تا نيروي هوايي فرقه دموكرات را تشكيل دهد. مي‌دانيد كه دكتر رضا خلبان جنگنده‌هاي نيروي هوايي بود و به همين خاطر عبدالصمد كامبخش از اعضاي كميته مركزي و مؤثر حزب توده اين مأموريت را به عنايت‌الله رضا مي‌دهد كه او به فرقه برود تا نيروي هوايي فرقه دموكرات را تشكيل دهد.
چه مي‌شود كه دكتر رضا از كمونيسم دل مي‌كند، ريشه و جرقه اين جدايي كي و چگونه ايجاد شد؟
بعد از 21 آذر 1325 كه اين‌ها مجبور مي‌شوند به شوروي فرار كنند در آنجا دكتر رضا شاهد ماجراهايي مي‌شود كه مي‌فهمد اساس فرقه دموكرات تجزيه و جدا كردن آذربايجان از خاك ايران و الحاق آن به شوروي است. دكتر رضا در همين زمان كه در باكو حضور دارد، رودرروي فرقه دموكرات مي‌ايستد. چرا كه دكتر رضا به شدت روحيه ميهن‌دوستي و دل‌نگراني از مسائل تماميت ارضي ايران داشت.
يعني يك حس ناسيوناليستي؟
اگر به دكتر رضا مي‌گفتي ناسيوناليست به او بر‌مي‌خورد و خودش را متعهد به مردم و ملت و كشور مي‌دانست.
گويا ديدن مدينه فاضله كمونيست‌ها در شكست هيمنه اين ايدئولوژي عميقاً مؤثربوده.
دقيقاً. هنگامي كه اين ايدئولوژي در اوج بوده است.خانواده دكتر رضا ريشه‌هاي عميق مذهبي و سياسي دارند و اگر كسي پيشينه خانوادگي دكتر رضا را نداند شايد نتواند شخصيت علمي و سياسي وي را درست تجزيه و تحليل كند.
در تاريخ ما افرادي هستند كه از خانواده‌هاي بسيار مذهبي پا به عرصه سياسي و مذهبي گذاشته‌اند كه دقيقاً در نقطه مقابل خانواده خود قرار داشتند، چه شد كه دكتر رضا در مقابل تمايلات مذهبي خانواده قرار گرفت؟!
دكتر رضا در خانواده‌اي پرورش يافته بود كه چند نسل آن از علماي بزرگ گيلان بودند.
پدربزرگ وي حاجي آقا رضا از مجتهدين بزرگ گيلان اجازه اجتهاد خود را از شيخ مرتضي انصاري گرفته بود و پدر وي حاج شيخ اسدالله نيز اجازه اجتهاد را از آخوند خراساني كسب كرده بود. حالا يك فرد با چنين پيشينه‌اي چطور مي‌آيد در سن
21 سالگي وارد حزب توده مي‌شود آن بر مي‌گردد به شرايط سياسي آن روزگار و اين كه در اين خانواده سابقه سياسي‌گري هم وجود داشته مثلاً آقا محمودرضا و آقا نصرالله عموهاي دكتر رضا وزير دولت انقلابي ميرزا كوچك خان بودند. پدر مادر دكتر رضا يعني حاج سيد محمود مجتهد از فعالان سياسي و بزرگان گيلان به حساب مي آمده و بسياري ديگر از اقوام وي هم در معادلات سياسي نقش ايفا مي‌كردند.
در چنين فضايي عنايت‌الله رضا در سال 1318 از دانشگاه افسري بيرون آمده و تا 1320 تبديل به يك خلبان شده است، در همين زمان ايران توسط نيروهاي متفق اشغال مي‌شود. يكي از انگيزه‌هاي وي براي ورود به ارتش همين حس وطن‌دوستي بوده. حس ملي‌گرايي در كشور پديد آمده است و از همين رو وارد كشور مي‌شود.
اما همين شوروي خاك ايران را اشغال مي‌كند، اين امر تضاد با آن روحيه به قول شما وطن‌دوستانه ندارد كه حالا دكتر رضا بيايد جذب حزبي شود كه هوادار اين اشغال‌كننده خاك وطن است؟!
100درصد و از همين رو وقتي دكتر رضا با اين واقعيت‌ها آشنا مي‌شود دچار مشكلات و تضاد مي‌شود. مثلاً در جنبش جنگل كه مبتني بر آموزه‌هاي ديني است و خود ميرزا تحصيلات ديني دارد شما مي‌بينيد كه چقدر نزديك شوروي مي‌شود و ضربه را هم از آنجا مي‌خورد.
دكتر رضا توسط فرد خاصي جذب مي‌شود؟
روحيات وي موجب جذب وي شده است. به عنوان مثال او به سفارش دكتر هوشيار در كلاس‌هاي فلسفه و ادبيات دانشگاه تهران به عنوان مستمع آزاد شركت مي‌كرده. يعني آدم بسته‌اي نبوده است. در همين دوره وي گرايشي به احمد كسروي هم پيدا مي‌كند چرا كه كسروي به صورت ديگري مسائل را تفسير مي‌كند. يكي از كساني كه روي وي تأثير مي‌گذارد براي ورود به حزب توده، خليل ملكي بوده است؛ خب كساني كه نزديك خليل ملكي بودند به علت شخصيت وي جذب او مي‌شوند.
عنايت‌الله رضا توسط خليل ملكي به حزب توده و عبدالصمد كامبخش معرفي مي‌شود.
دوست و دشمن از نگاه كامبخش با توجه به اعتقاد آنها به شوروي سنجيده‌ مي‌شدند.‌ دكتر رضا مي‌گفت كامبخش آدم خوبي بود ولي واي به روزي كه كامبخش احساس مي‌كرد كسي خيال بدي نسبت به اتحاد جماهير شوروي دارد.
كامبخش مسئوليت داشته تا شاخه مخفي و نظامي حزب توده را راه‌اندازي كند تا اينكه در سال 1324 دكتر رضا لو مي‌رود و يك سال در زندان كرمان بوده و در سال 1325 آزاد مي‌شود. بعد از آزادي از طريق كامبخش به فرقه دموكرات آذربايجان معرفي مي شود و تا اينكه در 21 آذر اين‌ها مجبور به رفتن به اتحاد جماهير شوروي مي‌شوند و در هنگام ترك ايران عنايت‌الله رضا 26 ساله و صاحب 2 فرزند بود.
بعد از حضور ايشان در مسكو و سپس چين و نهايتاً بازگشت به ايران به واسطه كمك برادر خود و رويگرداني از حزب توده موج فراگير تبليغاتي از سوي چپ‌ها عليه وي آغاز مي‌شود كه وي بريده و اپورتونيست است، طبيعي است فردي كه از يك ايدئولوژي بريده باشد و به ايدئولوژي جديدي رسيده باشد بايد از مكتب جديد دفاع كند و پاسخ اتهامات را صريحاً بدهد اما دكتر رضا در تمام اين سال‌ها سكوت مي‌كند و از خود دفاع نمي‌كند‌ علت اين سكوت چه بود؟
خب در آذربايجان وي با فرقه به مشكل مي‌خورد و فرقه او را اخراج مي‌كند و او هيچ راهي ندارد. او مخفيانه از آذربايجان خود را به مسكو مي‌رساند و با كادر مركزي حزب توده تماس گرفته و مي‌خواهد دوره مأموريتش در فرقه پايان‌يافته فرض شود و به‌طور مجدد عضو حزب توده شود،‌ چرا كه چاره‌اي نداشته و اگر چاره‌اي داشت بازمي‌گشت، در همين ايام چيني‌ها به شوروي پيام مي‌دهند كه آنها در حال تأسيس و افتتاح بخش فارسي راديو پكن هستند و نياز به گويندگان فارسي زبان دارند و آنها نيز به حزب توده اطلاع مي‌‌دهند و چون رضا را شخصي ناآرام مي‌ديدند وي را به پكن اعزام و به عبارتي وي را تبعيد محترمانه مي‌كنند و خود دكتر رضا استقبال مي‌كند چرا كه در شوروي ايده‌هاي كمونيسم در وي فرو مي‌ريزد ولي به قول دكتر رضا «چاره‌اي نداشتم و گفت شايد در چين اين ايده‌ها را طور ديگر تجربه كنم.»
شما تنها به يك دليل براي بريدن دكتر رضا از حزب توده اشاره كرديد؟
خب روشن است ايشان خيانت‌هاي حزب توده را روشن ديده ولي مي‌گفت چاره‌اي نداشتم از سويي به قوانين كشوري كه به من پناه داده بود بايد احترام مي‌گذاشتم و از طرف ديگر نمي‌توانستم خط مشي آن را بپذيرم.
مي‌خواهم ببينم از نقد عملكرد حزب توده به نقد كمونيسم رسيد! به عبارتي شايد فردي به ايده‌هاي ماركس و لنين معتقد باشد ولي منتقد حزب توده و شوروي استاليني باشد و خود را معتقد به ايده‌هاي اصيل ماركس و لنين بداند...
اصلاً از همان ابتدا با اين ايدئولوژي به مشكل خوردند او خاطره‌اي براي من تعريف مي‌كرد و مي‌گفت آن زمان كه من دانشكده حزب در روسيه بودم و درس فلسفه داشتيم من سؤالي از استاد پرسيدم و استاد جواب من را داد، گفتم من قانع نشدم و بحث به درازا كشيد،‌ استاد گفت حالا من چيزي مي‌گويم كه سخن نهايي و بالاتر از آن چيزي نيست و حرفي زد و گفت اين را رفيق لنين گفته من هم نمي‌‌دانستم رفيق لنين در اتحاد جماهير شوروي يعني چه! گفتم ايشان گفته باشند، دليل برحق بودن اين استدلال نمي‌شود. اين را دارد جواني 27 ساله مي‌گويد كه حرف لنين منطقي نيست بلافاصله در كلاس يك سكوت مرگبار حاكم شد و تا چند ماه مي‌گفت مثل افراد جذامي با من برخورد مي‌كردند تا اينكه استاد بعد از مدت‌ها وي را خواست و گفت اينجا شوروي است و وقتي مي‌گويم لنين گفته يعني تمام و اينكه مي‌گويي اين حرف منطقي نيست اصلاً قابل قبول نيست و آنجا من را متوجه كرد.
چه مي‌شود كه ايشان شروع به تحصيل فلسفه مي‌كنند. ايشان كه فرد نظامي بود و اين رشته‌ها با هم جور در نمي‌آيد!
خب ايشان در تهران كه بود به كلاس‌هاي فلسفه و ادبيات مي‌رفت. به تاريخ هم علاقه داشت. به كسروي هم علاقه داشت و بدين واسطه به تاريخ هم مي‌پرداخت و ذهن نقادي داشت. به همين دليل هنگامي كه به شوروي رفت ابتدا در دانشكده حزبي ليسانس مي‌گيرد و در كنكور فلسفه شركت مي‌كند و دكتراي فلسفه را از دانشگاه باكو مي‌گيرد.
چه مدت را در چين بودند؟
2سال؛ هنگامي كه در شوروي سرخورده شده و به پوچي رسيده بود اميدوار بود كه شايد آن گمشده را در چين بيابد وقتي به چين مي‌رود اصلاً تصميم به خودكشي مي‌گيرد و تنها به علت 2 فرزند خود و همسرش مقاومت مي‌كند. در‌ آنجا ايشان مي‌گويد شروع مي‌كند به روي آوردن به عرفان ايراني و اسلامي و همين ايشان را نجات مي‌دهد و اين رنج را براي ايشان قابل تحمل مي‌كند.
مكتب خاصي در بين عرفا مدنظر ايشان بود؟
نه به آن صورت... چرا كه دكتر رضا قالب‌هاي فكري‌اش شكل مشخصي نداشت...
در اين بين چه بستري ايجاد مي‌شود كه ايشان به كشور بازگردد، گويا به واسطه پروفسور رضا برادر دكتررضا اين بازگشت صورت مي‌پذيرد؟
بله، شما چين مائوئيستي و شوروي را درك نكرديد. بسيار وحشتناك بود و كسي نمي‌توانست برود بليت بگيرد و از آنجا به راحتي خارج شود.من در آن سال آخر شوروي يعني در زمان گورباچف توانستم به اين كشور سفر كنم، خب خانواده مادري من اصالتاً قفقازي هستند و پدربزرگ من در زمان استالين به ايران آمده ولي بستگانش در آنجا بودند. من تتمه شوروي و تازه دوره پروستاريكا را ديدم و وحشت كردم چه برسد به دوره برژنف و استالين...
من هنگامي كه عمه مادرم را ديدم با اشتياق سؤال مي‌پرسيدم چرا كه از چپ‌هاي خيلي فعال بودند و تصويري بهشت‌وار از شوروي نشان مي‌دادند ولي او جلوي شوهرش حرف نمي‌زد و مي‌گفت «ياخچيدي ياخچيدي» يعني خوبه خوبه ولي هنگامي كه من را تنها مي‌ديد، مي‌گفت «من جلوي همسرم نمي‌خواهم حرف بزنم» يعني از همسرش هم مي‌ترسيد، فضايي كه همه جاسوسي همديگر را مي‌كردند.بنابراين دكتررضا نمي‌توانست به راحتي از شوروي خارج شود.
و همزمان براي اين سيستم كار هم بايد مي‌كرد...
دكتر رضا گوينده راديو مسكو بود. من اين را از او پرسيدم و وي مي‌گفت «من براي اتحاد جماهير شوروي كار مي‌كردم و اعتقادي به آن متن‌ها نداشتم و اگر اعتقادي داشتم براي راديو پيك‌آزادي كارمي‌كردم كه متعلق به حزب توده ايران بود.» چون حزب از ايشان خواسته كه در بلغارستان به كمك اين راديو بيايد و ايشان قبول نمي‌كند.تا اين كه در اواخر يك گروهي از ايران به شوروي سفر دولتي مي‌كنند و در اين بين يكي از بستگان دكتر رضا هم حضور داشته و در مسكو با وي ديدار مي‌كند و دكتر رضا مشكلاتش را مي‌گويد كه مي‌خواهد خارج شود و راه چاره‌اي ندارد و مي‌گويد مي‌تواني در ايران براي من پاسپورت تهيه كني چون دكتر رضا نه تنها پاسپورت نداشت بلكه برگ هويت و شناسايي پناهندگان شوروي را هم نداشت چرا كه وقتي فرم‌ها را آوردند مليت وي را گيلاني نوشتند و ايشان اعتراض مي‌كند كه گيلاني كه مليت نيست من ايراني هستم، همچنان كه براي بعضي نوشته بودند مليت كرد، مليت آذربايجاني، بلوچ و... دكتر رضا مي‌گفت «گفتم اينها مليت نيست ما ايراني هستيم» و آن‌ها قبول نمي‌كردند و ايشان حاضر به پذيرفتن برگه نشد گويا چند نفر ديگر هم حاضر به پذيرفتن اين برگه
هويت نشدند.
به هرحال پاسپورت به كمك برادر ايشان تهيه و به برلن غربي ارسال مي‌شود و به ايشان اطلاع مي‌دهند كه پاسپورت شما دست علي نظري است. فردي كه عضو حزب توده بوده ولي بعدها با ساواك مرتبط مي‌شود كه به نظر من عضو نفوذي ساواك در حزب توده و شايد هم بريده بوده؛ به هرحال دكتر رضا مطلع مي‌شود كه پاسپورت‌ وي در آلمان غربي است و با اتفاقاتي كه بيشتر شبيه فيلم‌هاي پليسي – جنايي است از ديوار برلين عبور كرده، پاسپورت‌ را مي‌گيرد و مخفيانه به آلمان شرقي بازمي‌گردد.
دكتر رضا مي‌گفت به شدت مي‌ترسيدم و شايع هم شده بود و حتي كامبخش به او مي‌گويد:« رضا درست است كه تو پاسپورت گرفتي؟ برلن غربي رفتي؟! و او پاسخ مي‌دهد نه چطور مي‌توانم بروم؟!»
آقاي ميرفندرسكي سفير ايران در شوروي به وي خيلي كمك كرد تا به ايران بازگردد. البته در اين بين حتي يك بار مأموران KGB مي‌ريزند و در جلوي سفارت مي‌خواستند تا او را ببرند كه كاردار ايران به كمك وي مي‌آيد.
وقتي سفارت ايران در مسكو بوده و مي‌توانستند پاسپورت‌ها را به آنجا بفرستند، چه نيازي به فرستادن پاسپورت‌ها به آلمان غربي بوده؟!
امكان اين كار وجود نداشت. دكتر رضا در ايران محكوم به اعدام بوده و دولت نمي‌توانسته اين كار را بكند.
ولي انجام شده كه!
نه به صورت رسمي. از طريق ارتباط پروفسور فضل الله رضا.
سفير ايران در كانادا؟
بله.
به ايران بازمي‌گردد؟
نه. ابتدا به فرانسه مي‌رود و بعد از مدتي به ايران بازمي‌گردد.
ايشان در ايران در كتابخانه سلطنتي مشغول به كار مي‌شوند.
بله. فرح چپ‌هاي دگر انديش را جذب مي‌كرده است.
دكتر رضا هم جزو همين دسته بوده؟!
نه رفتن به كتابخانه پهلوي هم دست خودش نبوده چون وقتي به ايران مي‌آيد تا 4 سال يعني از سال 49 كارمند كتابخانه مركزي دانشگاه تهران بوده چرا كه برادرش رئيس دانشگاه تهران بوده است، تا اين كه كتابخانه پهلوي كه يكي از مراكز ايران شناسي بود نياز به يك روسي دان پيدا مي‌كنند و دعوت به همكاري مي‌شود.
وقتي به ايران برگشت چرا صراحتاً به اتهاماتي كه عليه وي مطرح بود پاسخ نداد...
چپ‌هاي ايران چون هنوز با چپ‌هاي مسكو تماس پيدا نكرده بودند هنوز فكر نمي‌كردند كه عنايت‌الله رضا يك شخص بريده از آرمان‌ها است. پس در همان ماه‌هاي اول برگشت دوستان قديمي دور وي جمع مي‌شوند و مي‌خواهند از بهشت كمونيسم بپرسند و با جواب‌هاي وي از دور او پراكنده مي‌شوند و 2 گروه به وي شروع به حمله مي‌كنند، نخست حزب توده و ديگري طرفداران پان تركيسم و حزب دموكرات؛ دكتر رضا به حدي خسته و شكسته از سياست بود كه تصميم مي‌گيرد ديگر در مسائل سياسي ورود پيدا نكند و شروع به ترجمه كارهاي روسي مي‌كند ولي هنگامي كه مي‌بيند اينها تأثيرگذار هستند اين وظيفه را براي خود جدي مي‌داند كه به اين حوزه ورود كند.
دكتر رضا درست است كه پاسخ شخصي نمي‌دهد اما آثاري را تأليف مي‌كند كه به نقد كمونيسم و سوسياليسم مي‌پردازد. به عنوان مثال كتاب‌ «ماركسيسم و ماجراي بيگانگي انسان» هنگامي نوشته شد كه دكتر شريعتي ماجراي از خودبيگانگي را مطرح كرده بود و در بين جوان‌ها هم جذاب بود. اين مسأله در جهان بيني ماركسيسم مطرح بود و حالا وقتي مي‌بيند از زبان دكتر شريعتي هم اين مسائل بيان مي‌شود اين كتاب را مي‌نويسد كه بسيار مورد توجه استاد مطهري قرار مي‌گيرد. ايشان ارتباط بسيار نزديكي با استاد مطهري داشتند و اينها دوره‌هايي داشتند و به منزل هم رفت و آمد داشتند.
اول انقلاب استاد مطهري شرايط سخت را برايشان هموار كرد. از ساير كتاب‌هاي ايشان مي‌توان به «كمونيسم اروپايي»، «كمونيسم و دموكراسي»، «طبقه جديد تحليلي از جامعه كمونيسم»، «اسرار مرگ استالين» اشاره كرد.
بنابراين مي‌توان گفت ايشان سكوت نكرده بود.سكوت نسبت به خودش بود ولي فريادش را به اين شكل سر داد «به زمامداران شوروي»، «منابع كمونيسم روسي و مفهوم آن»، «برديايف» كه كتاب بسيار عالي فلسفي است. «نيكلا خروشچف سال‌هاي حاكميت» و«گفت‌و‌گو با استالين».
با اين تفسير آيا نظام پهلوي ايدئولوژي چپ را دشمن خود مي‌دانسته يا آنكه حكم شيء مستقل را داشته است؟
كساني كه اسير ايدئولوژي مي‌شوند نمي‌توانند ببينند و بشنوند. من منتقدان دكتر رضا را ديدم، به عنوان مثال شرح حالي در يكي از نشريات بعد از مرگ ايشان نوشته اما يك نفر از توده‌اي‌ها در سوئيس كه خودش هم زخم خورده بود آمده بود نوشته بود كه عنايت‌الله رضا مثلاً ضدآذربايجان و ... بود. من در جواب وي تنها نوشتم اصلاً عنايت‌الله رضا را ديده بود؟ بر چه اساس اين چنين داوري مي‌كند. آثار عنايت‌الله رضا بهترين منبع داوري است. شايد كتاب‌ها از سوي حاكميت حمايت هم مي‌شده ولي او اعتقاد به اين مسأله داشت و به دنبال خوش‌خدمتي به پهلوي نبود.
انقلاب اسلامي مردم ايران چه تأثيري در زندگي ايشان داشت. ايشان وقتي به ايران برگشت اصلاً در هيچ فعاليت سياسي شركت نكرد.
از هرگونه ايسمي بريده بود ولي انقلاب اسلامي را يك ضرورت تاريخي مي‌دانست.
در سال‌هاي پاياني زندگي چگونه از گذشته ياد مي‌كردند؟
از لفظي نسبت به خودش استفاده مي‌كرد كه من از آن لفظ استفاده نمي‌كنم. خب ايشان به همه چيز محكوم شدند از ساواكي بودن، از توده‌اي بودن و... تا سخن و حرفش شنيده نشود. مثلاً مي‌گويند ايشان معتقد بود كه بچه‌هاي آذربايجان ايران را بايد از پدر و مادر جدا كرد تا زبان تركي يادشان برود و ... در صورتي كه اصلاً اين طور نبود. ما بعضي مواقع تركي صحبت مي‌كرديم و... اين داوري‌ها باعث تعجب است.
به برخي از كتاب‌هاي دكتر رضا اشاره شد. ديگر جنبه‌هاي علمي ايشان خصوصاً از انقلاب را نيز
مرور كنيم.
دكتر رضا سه بار برنده كتاب سال شد. يك بار قبل از انقلاب و دوبار هم بعد از انقلاب.
در پايان اگر نكته‌اي جا مانده كه دوست داريد به آن اشاره كنيد، اين تريبون در اختيار شما است.
نكته‌اي كه در رابطه با دكتر رضا هست و من از نزديك شاهد آن بودم دلنگراني ايشان نسبت به تجزيه ايران بود، نمي‌دانم در شوروي چه ديده بود كه اين‌طور دل نگران اين ماجرا بود.به همين دليل وقتي به ايران آمد يكي از كارهايش اين بود كه مي گفت جمهوري آذربايجان، آذربايجان نيست يعني شمال ارس آذربايجان نيست و يك لفظ جعلي است صرفاً به اين خاطركه آذربايجان شمالي و جنوبي را راه نيندازند تا شرايطي را پديد آورند براي تجزيه آذربايجان از ايران. نگاه شوروي يا روسيه اين همسايه ناآرام شمالي ما چه در دوره تزاري و چه در دوره شوروي و چه در دوره فدراسيون روسيه نگاه خوبي به كشور و مردم ايران نيست چرا كه ايران كشوري است كه بسيار صاحب نفوذ در قفقاز و آسياي مركزي است، منطقه‌اي كه حياط خلوت روسيه بوده است. چرا كه اين بخش‌ها از ايران جدا شده؛ حال استقلال اين كشورها محترم وليكن اين ارتباطات فرهنگي و تاريخي بسيار
با اهميت است.
دكتر رضا روي اين مسأله بشدت تأكيد داشت و از همين رو هم مورد حملات ناجوانمردانه‌اي قرار مي‌گرفت و شخصيت ايشان از سوي همين جريان‌ها تخريب مي‌شد تا اينكه دكتر رضا را تا
سر حد يك هيولا مطرح كردند.
حتي در ابتداي انقلاب كه حزب توده فعاليتش آزاد بود اين‌ها كتابفروشي‌ها را تهديد مي‌كردند كه كتاب‌هاي دكتر رضا را تحريم كنند و بقيه آثار را هم عمده خريداري مي‌كردند و از بازار جمع مي‌كردند تا كتاب به دست كسي نرسد.

دوشنبه 25 آذر 1392





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ايران]
[مشاهده در: www.iran-newspaper.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 40]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن