واضح آرشیو وب فارسی:ايسنا: زبان يأجوج و مأجوج در نقد ادبي!
محمد طلوعي با انتقاد از زبان يأجوج و مأجوج در نقدهاي ادبي، معتقد است، منتقدان ما مبدلان خوبي براي تبديل نظريات فلسفي و نسبت دادن آنها به ادبيات نيستند و همين زبان نقد را پيچيده ميكند.
اين نويسنده در گفتوگو با خبرنگار ادبيات خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، درباره وضعيت نقد ادبي در كشور گفت: به طور كلي چند جور نقد ادبي وجود دارد؛ يك شكل ريويونويسي يا معرفي كردن يك كتاب است كه معمولا در اين نوع نوشتارِ نقد، هدف، تحريك خواننده به خريدن اثر است. يك شكل ديگر نقد، نقدِ دانشگاهي است كه معمولا بعد از زمان طولاني كه از نوشتن يك كتاب ميگذرد، نوشته ميشود و در جايگاه تبيين سبكي و مضموني يك كتاب است. ريويو بيشتر كارش براي بازار است و كار نقد دانشگاهي تاريخنگارانه است. بين اين دو «نقد درزماني» قرار دارد كه نه ميخواهد كار را تبليغ كند و نه ميداند كه اثر كاري ماندگار خواهد شد؛ بلكه در زمان نوشته ميشود. اين نوع نقد در راستاي اين است كه توضيح بدهد اثر در زمان نوشته شدن يا خوانده شدن در جامعه خودش اثر گذاشته است يا نه. اين نوع نقد را نقد مجلهيي ميگويند.
او در ادامه اظهار كرد: اما متأسفانه در ايران تفاوتي بين اين سه نقد نيست. نقدها در ايران گوشهاي از هر سه را دارند؛ يعني هم كتاب را تبليغ ميكنند، هم درباره تأثير آن بر جامعه مينويسند و هم طبقهبندي ميكنند. يكي از مشكلات نقد در ايران اين است كه نقدها ويژگي كامل هيچيك از اين سه شيوه را ندارند و جاي مناسبي هم براي ارائه شدن ندارند. ستاره دادن و نوشتن معرفي كتاب در 300 كلمه، كار روزنامه است. نشريات تخصصي هم بايد به نقدهاي دانشگاهي بپردازند كه در آنها دورهاي تاريخي بررسي و درباره اثر حرف زده شود. اما مجلات تخصصي پر از ريويو و نقدهاي درزماني است.
طلوعي ديگر مشكل نقد ادبي را حضور نويسنده - منتقدها عنوان كرد و گفت: مشكل بزرگتر ما اين است كه يك عالمه منتقد - نويسنده داريم؛ منتقداني كه بين شخصيت نويسنده و شخصيت منتقد خود نميتوانند تفكيك قائل شوند. در زمان نوشتن، تضاد منافع ميان نويسنده و منتقد در ناخودآگاه آنها هست. آنها خودشان را معيار ادبيات قرار ميدهند و هرچه آثار به خودشان نزديكتر باشند، خوب و هرچه دورتر باشند، بد ميشوند. به نظر من نويسنده نبايد وارد عرصه نقد شود، چون ديد روشني درباره فضاي انتقادي ندارد.
اين نويسنده همچنين خاطرنشان كرد: معضل سوم اين است كه بين نقد ادبي و ادبيات ما فاصله تئوريك وجود دارد. در فرنگ آدمهايي هستند مثل ژرار ژنت، كه فيلسوف ادبي هستند و با فكر كردن درباره ادبيات معاششان ميگذرد. آنها زيباشناس (استتيك) زمانه را از فلسفه جذب و به زبان ادبيات ترجمه ميكنند. يعني واژگان تخصصي فلسفه را مستقيم در ادبيات نميگذارند و آنها را تبديل ميكنند. اگرچه در دنيا هم اين آدمها كمتعداد هستند. اما منتقدان ما مستقيم از فلسفه به ادبيات وارد ميشوند و مبدلان خوبي نيستند و ميخواهند درك خود را به ادبيات دربياورند.
او همچنين گفت: نقد ادبي در جهان اينگونه شكل ميگيرد كه ادبياتي توليد و طبقهبندي ميشود و از اين طبقهبندي، نقد به وجود ميآيد. اما در كشور ما رابطه معكوس است. براساس نظريهها، ادبيات توليد ميشود. ما ادبيات طبيعي نداريم كه آن را نقد كنيم و براساس آن ترم بگذاريم و بعد نقد ادبي شكل بگيرد. نقد ادبي قبل از ادبيات شكل ميگيرد و اين فاصله تئوريك به وجود ميآيد و نتيجه اين ميشود كه نقد ادبي ما با زبان يأجوج و مأجوجي نوشته ميشود. هميشه بيسوادي خواننده مطرح نيست؛ گاهي واقعا زبان نوشته قابل درك نيست.
طلوعي در ادامه درباره فضاي رفاقتي كه گفته ميشود نقد ادبي ما اين روزها دچار آن است، گفت: در همه دنيا رفاقتبازي در فضاي ادبيات هست. هر نويسندهاي دوست منتقدي دارد كه برايش مينويسد. اينگونه نيست كه در ايران باندبازي باشد، چون اگر اثر مطرحي نوشته و منتشر شود، جامعه خودش نوشتن درباره اين اثر را به منتقد سفارش ميدهد. چيزي كه بيش از رفاقتبازي به نقد ادبي ما آسيب ميزند، اين است كه منتقد ادبي ما كليشههاي ذهني زباني دارد كه سالها براساس آن مينويسد و اين آزار بيشتري به ادبيات ميرساند.
انتهاي پيام
شنبه 23 آذر 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 22]