واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: حق شناسی رهبری از بابای قصه گو
آخرین برگ از قصه زندگی بابای قصه گو هم ورق خورد، داستان زندگی همان مرد خوب «قصههای خوب برای بچههای خوب».استاد مهدی آذر یزدی از پیشكسوتان ادبیات كودك ایران و راوی قصه های زیبای قرآن كه عمر خود را در تنهایی و انزوا به خدمت بیدریغ و بیچشم داشت ادبیات كودك اختصاص داد، با تنی رنجور و دلی شكسته، جهان را وداع گفت. مهدی آذریزدی نویسنده کودک و نوجوان، صبح دیروز پنجشنبه ۱۸ تیر در بیمارستان آتیه تهران درگذشت. آذریزدی متولد سال ۱۳۰۰ در محله خرمشاه یزد بود.متن کامل بیانات رهبر معظم انقلاب، خطاب به استاد مهدی اذر یزدی که در تاریخ یکشنبه ۱۸ دیماه سال ۸۶ و در شهر یزد ایراد شده، بدین شرح است: «... نكتهى دوم در مورد آقاى آذر یزدى است كه الان اطلاع دادند ایشان در این جلسه نشستهاند و ظاهراً بیمار هم بودند و با حال بیمارى زحمت كشیدهاند و آمدهاند. من چندى پیش در یك برنامهى تلویزیونى دیدم كه از ایشان تجلیل كرده بودند. من با اینكه وقتم هم كم است، از وقتى تلویزیون را روشن كردم و دیدم كه از ایشان دارد تجلیل میشود، پاى آن برنامه نشستم، صحبتهاى خود ایشان را هم گوش كردم. خواستم این حقشناسى را من به نوبهى خود كرده باشم. ایشان یك خلأئى را در یك برههى از زمان براى زنجیرهى طولانى فرهنگى این كشور پر كردندایشان در آنجا میگفتند كه در طول آن سالهاى پیش از انقلاب هیچكس كمترین تشكرى، تقدیرى از این مرد زحمتكش و خدوم نكرده. آن برنامه را كه من دیدم، نكتهاى در ذهنم بود و دلم خواست كه آن را یك وقتى به ایشان بگویم، فكر میكردم دیگر امكان ندارد و عملى نیست؛ كجا حالا ما آقاى آذر یزدى را زیارت كنیم! حالا تصادفاً امشب ایشان اینجا هستند. آن نكته این است كه من خودم را از جهت رسیدگى به فرزندانم، بخشى مدیون این مرد و كتاب این مرد میدانم. آنوقتى كه كتاب ایشان درآمد - اول هم به نظرم دو جلد، سه جلد، تا آنوقتى كه من اطلاع پیدا كردم، از این كتاب درآمده بود؛ «قصههاى خوب براى بچههاى خوب» - من رفتم تورق كردم. بچههاى ما داشتند به دوران مُراهقى - یعنى نزدیكى به بلوغ - میرسیدند، دوره هم دورهى طاغوت بود و همهى عوامل در جهت گمراهسازى ذهن و دل جوان حركت میكرد. من دلم میخواست چیزى باشد كه جوانهاى ما با او هدایت شوند و جاذبه هم داشته باشد. خب، كتاب خوب كه خیلى بود. بنده فهرست پیشنهادى كتاب مینوشتم و بین جوانهاى دانشجو و دانشآموزهاى سطوح بالاى دبیرستانها پخش میشد؛ اما براى بچههاى كوچك، دستمان خالى بود، تا اینكه كتاب ایشان را من پیدا كردم. نگاه كردم دیدم این از جهات متعددى، از دو سه جهت، همان چیزى است كه من دنبالش میگردم. به نظرم دو جلد یا سه جلد آنوقت چاپ شده بود، خریدم. بعد هم دنبالش گشتم تا اینكه جلد پنجم به نظرم یا ششم - حالا درست نمیدانم، یادم نیست - درآمد؛ بهتدریج چاپ شد و من رفتم تهیه كردم و براى فرزندانم خریدم. نه فقط فرزندان، بلكه در سطح شعاع ارتباطات فامیلى و دوستانه، هرجا دستم رسید و فرزندى داشتند كه مناسب بود با این قضیه، این كتاب ایشان را معرفى كردم. خواستم این حقشناسى را من به نوبهى خود كرده باشم. ایشان یك خلأئى را در یك برههى از زمان براى زنجیرهى طولانى فرهنگى این كشور پر كردند. این كار، باارزش است. خداوند از شما - آقاى مهدى آذریزدى! - این خدمت را قبول كند و مأجور باشید. این ستایشهاى زبانى و اینها، اجر كارهائى كه با اخلاص انجام گرفته باشد، نمیشود؛ اجر كار مخلصانه را خدا باید بدهد و خدا هم خواهد داد.»با تصرف از ایبناتنظیم: گروه دین و اندیشه_شکوری
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 315]