واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی:
همه ما او را با نقش شكور در سريال شمسالعماره ميشناسيم. اميرحسين رستمي بازيگري را با حضور در كلاسهاي آزاد بازيگري شروع كرده است. نخستين كار تصويري او به سالهاي 78 ـ 77 بر ميگردد، سريالي با نام «هزاران ستاره» به كارگرداني رامبد جوان كه فقط در شبكه جامجم اروپا براي ايرانيان مقيم خارج از كشوربه نمايش گذاشته شد. رستمي تا به حال مقابل دوربين كارگرداناني چون عليرضا اميني، بهمن فرمانآرا، مسعود كيميايي، سامان مقدم و فرزاد موتمن قرار گرفته است و اين روزها با فيلمي به نام «باگت» براي سومين بار مقابل دوربين سامان مقدم حاضر ميشود. رستمي تلخ و شيرين زندگي را در يك روز تجربه كرده است. او ميگويد: سر كار مجموعه تلويزيوني نون و ريحان بودم، روزهاي پر مشغله و پركاري را پيش رو داشتيم، همه گروه براي ساخت سريال تحت فشار قرار گرفته بودند چون هر قسمتي كه تصويربرداري ميشد ميرفت كه براي پخش روز بعد آماده شود. در همان ايام بود كه دست پسرم شكست و آن را گچ گرفتيم، ولي به دليل سهلانگاري پزشك معالجش شكستگي خوب جوش نخورد و بايد مجددا عمل ميشد. از آنجايي كه اين عمل جراحي بسيار حساس بود و 3 ـ 2 ساعت زمان عمل طول ميكشيد، قرار شد كه دست پسرم را در حالت بيهوشي كامل بشكنند و دوباره آن را جا بيندازند. شرايط خيلي سختي داشتم از طرفي بچهام كه توي بيمارستان بود و نميتوانستم آن را تنها بگذارم و از طرفي هم به خاطر فشردگي كار مجبور بودم در هر شرايطي سر فيلمبرداريها حاضر شوم. بامزه اين بود كه بايد با چنين روحيهاي، كمدي هم بازي ميكردم. هر بار كه از سرصحنه با من تماس ميگرفتند كه اميرحسين پاشو بيا، من زانوهايم ميلرزيد و نميدانستم بايد چي كار كنم. شايد باورتان نشود از دغدغه و اضطراب آن روز كلي از ريشم سفيد شد و آرزو ميكردم كاش يك كارمند يا يك پيكموتوري بودم يا يك شغل ديگري داشتم ولي بازيگر نبودم. رستمي اضافه ميكند: سرانجام با هر سختي اي كه بود من به سمت لوكيشن و فيلمبرداري به راه افتادم. يادم هست در اتوبان مدرس در خط سرعت رانندگي ميكردم و هر دفعه كه تلفنم زنگ ميخورد بياختيار پايم را ميگذاشتم روي ترمز و فكر ميكردم الان قرار است خبر بدي به من بدهند. وقتي رسيدم سر فيلمبرداري حالم خيلي بد بود و فشارم افتاده بود، همه دورم جمع شدند و من هيچ وقت زحمات آنروز تهيهكننده، آقاي سيدمحمود رضوي و كارگردان، آقاي فرزاد موتمن را فراموش نميكنم. آقاي رضوي واقعا مرد بزرگي هستند و من واقعا مديون محبتهاي ايشان هستم، آن روز به من گفت: نگران نباش من خودم با بيمارستان در تماس هستم و هر خبري باشد به تو خواهم گفت.رستمي با هيجان ادامه ميدهد: سر يك پلان عجيب و غريبي طولاني بوديم كه علي قرباني وسط پلان آمد و گفت: اميرحسين از بيمارستان تماس گرفتند، ارشيا را از اتاق عمل بيرون آوردند و حالش هم خوب است. من بياختيار و بدون توجه به ضبط برنامه فقط بالا و پايين ميپريدم و خوشحالي ميكردم. همان لحظه بود كه شيرينترين اتفاق زندگيام را هم تجربه كردم. جام جم
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 125]