تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 23 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس به خدا توكل كند، خداوند هزينه او را كفايت مى كند و از جايى كه گمان نمى برد ب...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815383803




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

قرمزی کجاست؟


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: قرمزی کجاست؟
کفشهای قرمز
قسمت اول قرمزی کی بود؟ رنگ کفش پری کوچولو بود!پری کوچولو، قرمزی را دوست نداشت. همیشه می‌گفت: «کاش کفش من، این رنگی نبود! کاش سیاه بود مثل کفش بابا، یا سفید بود مثل کفش مامان، یا یک رنگ دیگری بود مثل کفش همه آدم بزرگ‌ها.»یک روز، وقتی پری کوچولو از مدرسه آمد، مثل همیشه کفشش را از پا در آورد و پرت کرد توی حیاط. کفش افتاد کنار باغچه. قرمزی شروع کرد به گریه کردن.باغچه داشت با آفتاب بازی می‌کرد. آفتاب صدای گریه قرمزی را شنید. گفت: «قرمزی، چرا گریه می‌کنی؟»قرمزی جواب داد: «آخه پری کوچولو من را دوست ندارد. من هم دیگر نمی‌خواهم روی کفشش بمانم.»آفتاب گفت: «خب، این که گریه ندارد! دستت را به من بده و از روی کفش او بپر.»قرمزی دستش را به آفتاب داد و از روی کفش پری کوچولو پرید. پرید و نشست روی گلی که تو باغچه بود. گل، قرمز و قرمزتر شد!پری کوچولو دنبال کفشش می‌گشت. آن را کنار باغچه پیدا کرد. خیلی تعجب کرد. چون که کفشش دیگر قرمز نبود. سیاه هم نبود. سفید هم نبود. اصلاً هیچ رنگی نبود. غمگین شد. کنار باغچه نشست. به کفش رنگ و رو رفته‌اش نگاه کرد و غصه خورد. کم کم چشم‌هایش از اشک خیس شد. آنها را بست تا اشکش نریزد.وقتی که چشم‌هایش را باز کرد، نگاهش افتاد به گل سرخ توی باغچه. به روی گل دست کشید و گفت: «چقدر قشنگی! چقدر خوشرنگی! بگو ببینم، تو که قرمزی، قرمزی کفش مرا ندیدی؟»بعد هم سرش را به گل نزدیک کرد. آهسته گفت: «اگر او را دیدی، بگو پیش من برگردد. بگو که دلم برایش تنگ شده.»گل سرخ، این حرف‌ها را در گوش قرمزی گفت. قرمزی خوشحال شد و آهسته خندید. از خنده او گل، قرمز و قرمزتر شد.پری کوچولو از کنار باغچه بلند شد. دور حیاط قدم زد.قرمزی از روی گل پرید. پرید و نشست روی سیب کوچولویی که از شاخه درخت همسایه آویزان بود.پری کوچولو به درخت رسید. سرش را بالا کرد و سیب را دید. گفت: «ای سیب سرخ، بگو ببینم، تو که قرمزی، قرمزی کفش مرا ندیدی؟  ادامه دارد ....نوشته: شکوه قاسم نیا دوست خوب من اگه دوست داری بدونی بالاخره پری کوچولوی قصه ما می تونه رنگ قرمز کفشش رو پیدا کنه یا نه باید تا هفته آینده صبر کنی. راستی می تونی یه نقاشی از رنگ قرمز روی کفش پری کوچولو بکشی؟می دونستم که می تونی، پس برو مداد رنگی ها و دفتر نقاشی قشنگت رو هم بیار و یه نقاشی قشنگ از قرمزی کفش پری کوچولو  بکش.*********************************مطالب مرتبطبستنی آی بستنی یک کار خوب گل فروش باغچه ی سبزی گوش فیل جادویی مشکل آقای مربّع اسب بلوری زنبورک وزوزی آقا کمده درخت سیب





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 304]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن