تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 8 آذر 1403    احادیث و روایات:  
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1834985175




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گفتگو با كارگردان سريال «رقص پرواز»:‏


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: جام جم آنلاين: در همان روزها و شب‌هايي كه هيچ كارگرداني از انبار استعداد و توانايي‌هاي ذاتي خود، زغالي به ‏اجاق كم رمق جشنواره فيلم فجر نمي‌ريخت و در شرايطي كه هيچ كدام از فيلم‌هاي جشنواره فيلم فجر ‏چنگي به دل نمي‌زد، شبكه 2 سيما سريالي تلويزيوني با نام «رقص پرواز» را در شب‌هاي دهه فجر ‏پخش كرد كه براي بيشتر افراد خاطره شيرين سريال‌هاي قديمي را ‏زنده كرد. ‏ رقص پرواز در قصه‌اي 7 قسمتي، مليحه را از سنندج به تهران كشاند و وحيد مولايي را از تهران به ‏اهواز فرستاد تا در يك فرجام تكان‌دهنده، مليحه ساعتي پيش از شهادت همسرش به هتل سه ستاره برسد ‏و دكتر ياوري گوشت تلخ، از شوك حادثه‌اي كه افتاده ناراحت و دمق شود. همه اين اتفاق‌ها افتاد تا سازنده ‏اين فيلم در فضاي جامعه امروز كه 18 سال با زمان جنگ فاصله گرفته و ميان دو ملت دوست و برادر ‏صلح و آشتي ايجاد شده، به ياد ما بياورد كه عراقي‌ها وقتي در يك حمله شكست مي‌خوردند، شهرها را ‏به گلوله مي‌بستند و يادآوري كند كه همسايه بعثي ما حتي به بيمارستان‌ها هم رحم نكرد و كودكان هم ‏از تركش‌هاي او در امان نماندند. اين مقدمه براي اين بود كه بگويم فردي كه با او گفتگو كرده‌ايم، ‏كارگردان همان سريالي است كه اين فضاي جذاب و ديدني را در مقابل چشمان ما ترسيم كرده است. گفتگوي ما پس از پايان پخش اين سريال انجام شد؛ سريالي كه مسيري طولاني را از زمان نگارش فيلمنامه ‏تا رسيدن به زمان پخش پشت‌سر گذاشته است: سال‌هاست فيلم‌ها و سريال‌هاي جنگي با لحن حماسي كمتر مورد توجه قرار مي‌گيرد. اين مساله ‏ترديدي در ساخت اين سريال براي شما ايجاد نكرد؟ نگاهي كه در فيلمنامه وجود داشت، از آن جنس نبود كه شامل مرور زمان شود. سبك و سياق فيلمنامه ‏رقص پرواز به گونه‌اي بود كه مي‌توانست در هر زماني داستانش شنيدني باشد. براي همين ‏تغييرات به وجود آمده در نگاه به داستان‌هاي جنگي نمي‌توانست اين اثر را تحت تاثير ‏قرار دهد. ‏ اين حاشيه‌ها تاخيري در ساخت سريال ايجاد نكرد؟ اين داستان حدود ده دوازده سال قبل نوشته شده و قرار بود آن زمان ساخته شود. خود من هم در ‏مقطعي يكي از نامزدهاي ساخت اين سريال بودم. حدود 3 ماه تا مرحله پيش توليد جلو رفتيم، اما به ‏دلايلي ساخت سريال متوقف شد. اين فيلمنامه هم در سال‌هاي بعد چرخيد و چرخيد تا با مختصر تغييراتي ‏دوباره سال 83 به من پيشنهاد شد و من هم ساخت آن را آغاز كردم.‏ در اين مدت فيلمنامه تغيير كرده بود؟ تغييرات فيلمنامه خيلي اندك بود. به همين دليل با فضاي كار هم كاملا آشنا بودم و پيش توليد خود را ‏بلافاصله آغاز كرديم و طي چند ماه اين مرحله از كار به پايان رسيد و فيلمبرداري آغاز شد. طبق برنامه‌‏ريزي قرار بود فيلمبرداري در 120 جلسه كاري انجام شود. در نهايت در 125 يا 128 جلسه كار فيلمبرداري را به پايان رسانديم؛ يعني تنها 8 جلسه از برنامه زمان‌بندي شده اوليه بيشتر كار كرديم كه اين ‏مساله هم به دليل تغيير آب و هوا و تغيير محل فيلمبرداري بود. ‏ مرحله پس از فيلمبرداري هم در طولاني شدن آماده‌سازي سريال موثر بود؟ تدوين سريال كمتر از 3 ماه طول كشيد؛ البته بخشي از فيلمبرداري باقي مانده بود كه بعد فيلمبرداري ‏شد. اين بخش از كار مربوط به صحنه‌اي بود كه در پايان سريال، تابوت مولايي از هواپيما بيرون مي‌افتد. ‏ براي فيلمبرداري اين صحنه نياز به امكانات خاصي بود كه فراهم كردن آن در تهران ممكن نبود. قرار بود ‏نيروي هوايي در شهر ديگري اين امكانات را براي ما فراهم كند كه در نهايت اين امكانات در شيراز فراهم ‏شد. طي 10 روز صحنه‌هاي باقي‌مانده در شيراز فيلمبرداري شد، اما در لابراتوار كار دچار اشكال‌هاي جدي ‏شد؛ البته از قبل نسبت به اين مساله هشدار داده بودم كه در اين مرحله از كار دچار مشكل مي‌شويم. پيش‌‏بيني من هم به وقوع پيوست و كار بشدت گره خورد و دچار مشكل شد.‏ مشكلاتي كه اشاره مي‌كنيد مربوط به جلوه‌هاي ويژه تصويري است؟ نه. سال‌هاست عادت كرده‌ايم كه غير از جلوه‌هاي ساده‌اي مانند فيد اين و فيد آوت چيزي از لابراتوار ‏نخواهيم. در سريالي هم كه شما ديديد، تمام ديزالوها پرش داشت و تعداد زيادي از فريم‌ها كه پيش‌بيني ‏شده بود تا در سريال وجود داشته باشد، به خاطر اشكال در قطع نگاتيو از بين رفت و مجموع اين اشتباه‌ها ‏باعث شد اقداماتي انجام شود كه اشتباه‌هاي لابراتوراي و قطع نگاتيو رفع شود.‏ لابراتوار صدا و سيما كه سريال شما در آنجا كار شد، ازجمله لابراتوارهاي باكيفيت است.‏ بله، اما سيستم مونتاژ غيرخطي باعث مي‌شود كه اگر در اين مرحله از كار، از تمام جزييات باخبر نشويد در ‏ادامه كار دچار مشكل شويد. من از همان ابتدا متوجه اين مشكلات شده بودم و درباره آنها هشدار داده بودم ‏اما نسبت به آنها بي‌توجهي شد و اين بي‌توجهي ضربه جبران‌ناپذيري به كيفيت كار زد و بسياري از فريم‌‏ها حذف شد و تروكاژ‌هاي ساده مثل ديزالو با كيفيت نامناسبي كه ديديد اتفاق افتاد. اين مسائل باعث شد ‏آماده‌سازي طرح با تاخير انجام شود. در نهايت هم زماني كه كار آماده نمايش شد، حدود 6 ماه منتظر ‏فرصت مناسبي براي پخش بودند كه اين مساله در دهه فجر عملي شد.‏ چرا هفته دفاع مقدس پخش نشد؟ اين تصميم را مسوولان سازمان گرفتند و در اين تصميم‌گيري دخالت و مشاركتي نداشتم.‏ نظر شما براي پخش سريال در اين ايام كه عملا بخش عمده‌اي از مخاطبان جدي سينما و تلويزيون ‏درگير جشنواره فجر هستند مثبت بود؟ من هم دوست داشتم سريال در زمان ديگري پخش شود.‏ پخش سريال در اين ايام بازتابي هم داشت؟ من هم در اين ايام درگير جشنواره فيلم فجر بودم و در عمل غير از قسمت اول، فرصت نكردم بقيه قسمت‌ها ‏را ببينم. به همين دليل نتوانستم بازخوردهاي پخش سريال را دنبال كنم. اطلاعاتي هم در اين مدت به ‏گوش من رسيد. در برخي موارد ناراحت كننده و در موارد ديگري هم مايه خوشحالي بود.‏ اول به ماجراهايي اشاره كنيد كه مايه خوشحالي بود. درست در زماني كه كشور ما به خاطر جشن‌هاي دهه فجر در شور و هيجان ديگري غير از فضاي داستان ‏به سر مي‌برد و در اين فضا مهم‌ترين رويداد فرهنگي مثل فجر در حال رخ دادن بود. پخش اين سريال ‏توانست مخاطبان خود را به دست بياورد و رويداد مهمي مانند جشنواره فجر نتوانست باعث ريزش مخاطب ‏شود؛ البته اطلاع‌رساني شبكه 2 هم كمك زيادي به اين موضوع كرد تا پخش سريال خيلي در سايه دهه ‏فجر و جشنواره فيلم فجر قرار نگيرد.‏ حالا بپردازيم به چه چيزهايي كه شما را ناراحت كرد. متاسفانه گاهي اوقات بخشي از صدا و سيما كه وظيفه كسب درآمد را به عهده دارد، هيچ فرصتي را براي به ‏دست آوردن درآمد از دست نمي‌دهد و هيچ حريمي را محترم نمي‌شمارد. اين مساله سبب مي‌شود در ‏برخي موارد تمام زحماتي كه يك فيلمساز براي جلب مخاطب به كار گرفته، نقش بر آب شود تا تبليغ فلان ‏بانك يا فلان محصول بهداشتي در ميانه يك سريال پخش شود.‏ در اين سريال درست در اوج زماني كه با به كار گيري ديالوگ مطلوب، دكوپاژ، موسيقي و... سعي كرديم ‏لحظات پر تعليقي را ايجاد كنيم تا حس داستان به تماشاگر منتقل شود، تصاوير قطع مي‌شد و تلويزيون ‏شروع به پخش آگهي مي‌كرد. احساس من اين است كه وقتي از يك فيلمساز دعوت مي‌كنند كاري انجام ‏دهد و پول و امكانات در اختيار او قرار مي‌دهند تا داستاني را براي مردم روايت كند، بايد به وجه هنري ‏كاملا توجه شود، اما با اين شيوه پخش آگهي، اين وجه هنري بشدت به هم ريخته مي‌شود. صدا و سيما ‏كه رسانه‌اي ارزشي است و داعيه فرهنگي بودن دارد، بايد در برخي موارد براي سريال‌هايي كه درجه «الف» ‏دارند و مفهومي متعالي را پيگيري مي‌كنند، حرمت قائل شود و اجازه ندهد وجه اقتصادي، وجه فرهنگي ‏اين آثار را تخريب كند.‏ اما اين رسانه ارزشي هم بايد درآمدي كسب كند تا با آن سريال‌هايي مانند رقص پرواز بسازد.‏ در اين نكته ترديدي نيست، اما مي‌توان اين مساله را به شكل بهتري قبل و بعد از سريال انجام داد. اين كه وسط پخش سريال، برنامه قطع شود و درست در نقطه‌اي كه براي آن زحمت زيادي كشيده شده، حس ‏تماشاگر منقطع شود و همه چيز به هم بريزد، دقيقا مثل اين است كه وسط يك سخنراني پرشور، نكته ‏اي را وارد كنيم كه شنونده‌ها با شنيدن آن دچار اختلال شوند و شور و هيجان ناشي از گوش دادن ‏آن سخنراني را از دست بدهند. اين شيوه‌اي است كه سال‌ها پيش برخي گروه‌ها در ميانه سخنراني‌هاي ‏مذهبي انجام مي‌دادند تا هيجان ناشي از شنيدن سخنراني را تقليل دهند يا از بين ببرند. به نظرم سازمان ‏بايد در اين مساله تجديدنظر كند و براي سريال‌هاي مفهومي اجازه پخش آگهي در وسط برنامه را ندهد. ‏اين كه مثلا در وسط سريالي مانند امام علي ناگهان تبليغ شامپو نمايش دهيم، خلاف قرار و مدارهايي است ‏كه با فيلمسازان در ابتداي همكاري گذاشته مي‌شود. زيرا وقتي به آنها مي‌گويند اين داستان را بسازيد، ‏يعني زماني به اين كار اختصاص داده مي‌شود و اين حق معنوي فيلمساز است كه از آن لحظه به درستي ‏استفاده كند و آنتن را در اختيار داشته باشد و كسي هم به حريم او تجاوز نكند. ‏ اما يك قسمت از سريال بدون آگهي پخش شد. بله. من قبل از پخش سريال اين درخواست را مطرح كرده بودم و اين روال تنها براي يك قسمت دوام آورد ‏و در قسمت‌هاي بعدي جبران شد. داستان شما در مقطع زماني گذشته رخ مي‌دهد، اما صحنه‌هايي از زمان حال هم در داستان ديده مي‌‏شود. ‏ اضافه كردن بخش‌هاي زمان حال براي ايجاد ارتباط داستان با نسل سومي‌ها و امروزي‌ها بود. حضور ‏سميرا در داستان به اين علت بود كه بگوييم داستان ما با آدم‌هاي امروزي پيوندهايي دارد تا نسل سومي‌ها ‏هم بتوانند در اين داستان سهيم شوند و بدانند موضوع به آنها مربوط مي‌شود. اين شگردي بود كه در فيلمنامه بود و من آن را اجرا كردم.‏ در بخش‌هايي از سريال رفت و برگشت ميان زمان گذشته و حال آنقدر سريع است كه بيننده متوجه ‏اين زمان نمي‌شود و گاهي خط اصلي داستان را گم مي‌كند. اين مساله تعمدي بود؟ خير. اتفاقا تلاش كرده بوديم هر بار كه زمان را عوض مي‌كنيم، نشانه‌هايي مثل تغيير پوشش ظاهري ‏يا نشان دادن علائمي كه براي تماشاگر اين تغيير زمان را محرز مي‌كند ارائه كنيم. عوض شدن ماشين‌ها و شكل ظاهري افراد براي اين بود كه بيننده دچار اشتباه نشود. البته در برخي بخش‌هاي داستان هم ‏تمهيدات ويژه‌اي را در نظر گرفته بوديم كه آزاردهنده نباشد و تماشاگر بسرعت بدون اين كه انقطاع حسي ‏پيدا كند، به زمان گذشته و حال برود. مثل جايي كه مليحه در خانه چادر به سر دارد، اما وقتي بيرون مي‌‏آيد، بدون چادر است و تنها يك كيف سفري در دست دارد. در جايي ديگر هم ياوري يك بار ريش دارد و در ‏صحنه‌اي ديگر ريش ندارد. البته اگر بيننده در اين صحنه‌ها دقت نكند دچار اشتباه مي‌شود. ‏ فيلمنامه رقص پرواز به ميزان زيادي متكي به ديالوگ است و چندان متكي به تصويرسازي نيست. ‏اين مساله كار شما را سخت نكرد؟ ‏ اساسا سريال‌هاي تلويزيوني برخلاف فيلم‌هاي سينمايي فاقد ويژگي تصويرسازي هستند و داستان بيشتر ‏براساس ديالوگ شكل مي‌گيرد، اما در اين سريال هم به اندازه كافي تصويرسازي وجود داشت و در برخي ‏از بخش‌هاي داستان هم اين فضاسازي را به كار اضافه كردم تا كمبودي احساس نشود. ‏ مهدي هاشمي اول به جمع گروه سازنده اضافه شد يا گلاب آدينه؟ اول مهدي هاشمي براي نقش دكتر ياوري انتخاب شد و بعد گلاب آدينه به جمع ما اضافه شد. خانم آدينه ‏روز سوم فيلمبرداري به گروه اضافه شدند. انتخاب او نيز به اين علت بود كه من عمد داشتم بازي مهدي ‏هاشمي متفاوت از تمام نقش‌هايي باشد كه تا آن روز ارائه كرده بود.‏ يعني قرار بود گلاب آدينه در بخشي از اين مسووليت شما را ياري كند؟ خانم آدينه تمام كارهاي همسرش را دنبال مي‌كند و تسلط كافي بر نقش‌هاي همسرش دارد. ‏به همين دليل تمييز قائل شدن بين نقش ياوري و آنچه مهدي هاشمي در سريال‌هاي قبلي ايفاء كرده بود، ‏كار آساني بود و هرجا شباهتي پيش مي‌آمد، خانم آدينه با تذكرات خود باعث مي‌شد بازي همسرش ‏اصلاح شود و طبق معيارهاي نقش ياوري جلو برود. ‏ بازي مهدي هاشمي در اين سريال پيش از حضور او در سريال روزگار قريب بود؟ بله. زماني كه او ايفاي نقش در اين سريال را آغاز كرد، هنوز نوبت به بازي او در سريال روزگار قريب ‏نرسيده بود.‏ در فيلمنامه روي وزن و چاقي ياوري هم تاكيد شده بود؟ به اين اندازه تاكيد نشده بود. البته ياوري آدم پرخوري بود و خوردن يكي از علائق او به حساب مي‌آمد. ‏طبيعي بود اين آدم بايد كمي چاق مي‌بود. به همين دليل مهدي هاشمي هم براي ايفاي اين نقش وزن ‏اضافه كرد. البته براي اين كار با پزشك متخصص تغذيه مشورت شد تا راه‌حل مناسبي پيدا كنيم كه او ‏بدون اين كه سلامت جسمي‌اش به خطر بيفتد چاق شود.‏ دكتر ياوري مثل مهدي هاشمي، آدم ريز نقشي بود؟ نه، ما مجبور شديم برخي از ويژگي‌هاي ‏ ياوري را با شرايط هاشمي منطبق كنيم!. ياوري واقعي چه شكلي بود؟ به لحاظ مشخصات فيزيكي، اساسا آدم ديگري بود. از نظر آدم‌هايي كه ياوري واقعي را مي‌شناختند، ‏انتخاب مهدي هاشمي براي اين نقش خيلي بد بود و ياوري ما با ياوري واقعي هيچ شباهتي نداشت. ‏ اما ياوري شما دراماتيك بود؟ بله مهم است شخصيتي كه ارائه مي‌شود، به عنوان يك شخصيت داستاني باورپذير باشد و مخاطب ‏او را بپذيرد. ما نمي‌خواستيم دقيقا مطابق واقعيت پيش برويم و به همين دليل اين اختلاف‌هاي ظاهري ‏خيلي عجيب و غريب نبود. البته اگر زماني بخواهيم براي نقش كوچك جنگلي بازيگر انتخاب كنيم، ‏حتما اين بازيگر بايد شباهتي با شخصيت واقعي داشته باشد، چون عكس‌هاي كوچك جنگلي را خيلي‌ها ‏ديده‌اند؛ اما دكتر ياوري واقعي را خيلي‌ها نديده بودند و ما مي‌توانستيم بسادگي بازيگري را جاي او ارائه ‏كنيم.‏ آن ياوري جذاب بود يا ياوري شما؟ آن شخصيت جذاب تر بود. محدوديت‌هاي ادبيات رسانه باعث شد نتوانيم زبان او را نشان دهيم. البته در ‏برخي موارد تلاش كرديم ادبيات او را پاستوريزه كنيم تا هم حرمت رسانه حفظ شود و هم محدوديت ‏پخش نداشته باشيم.‏ ‏اصغر نقي‌زاده هم يكي از بهترين بازي‌هاي خود را در اين سريال ارائه كرد. بعد از فيلم‌هاي حاتمي‌كيا كمتر در نقشي جدي ظاهر شده بود.‏ خيلي از افراد او را با اين فرم سبيل و مو ابتدا نشناختند. تلاش من اين بود كه درباره همه بازيگران جنس ‏متفاوتي را از آنها بگيريم. اين اتفاق درباره اميرحسين صديق هم افتاد. بيوك ميرزايي هم نقش متفاوتي را ‏ارائه كرد. درباره لاله اسكندري هم تلاش شد عناصر متفاوتي را وارد بازي او كنيم تا نسبت به كارهاي قبلي ‏او، اين سريال بديع و نو باشد.‏ به نظر شما بازي لاله اسكندري خيلي شبيه به ايفاي نقش او در خاك سرخ نيست؟ با اين تم جستجويي كه در فيلمنامه هست و...‏ بازي او با خاك سرخ تفاوت جدي دارد و نسبت به آن سريال خيلي پخته‌تر و متفاوت تر شده است. او در ‏فاصله اين دو سريال كارهاي زيادي انجام داده و تجربه زيادي كسب كرده است. ‏ اما همچنان در اين سريال يك دختر مظلوم است؟ ممكن است اين شباهت وجود داشته باشد. اين نكات مشترك مربوط به ويژگي‌هاي قهرمان اصلي داستان ‏است و هر شخص ديگري كه انتخاب مي‌شد هم بايد اين ويژگي‌ها را در بازي خود رعايت مي‌كرد. اينها ‏مربوط به نقش است نه مربوط به بازي لاله اسكندري. ‏ رامبد جوان با چه دستمزدي حاضر شد يك سكانس در سريال بازي كند؟ از همان ابتدا به دنبال بازيگران متفاوت بودم. در روزهاي پيش توليد، يك روز كه در دفتر بودم، رامبد جوان ‏وارد شد و خيلي دوستانه به من گفت: توي سريال جديدت نقش نداري من بازي كنم؟ گفتم: يك نقش يك ‏سكانسي دارم كه دوست دارم تو بازي كني. وقتي ويژگي نقش را براي او توضيح دادم، استقبال كرد و كل ‏صحبت ما به 10 دقيقه نكشيد. وقتي بيرون مي‌رفت، برگشت و با حالت شوخي و خنده گفت: ممونم ‏كه منو دست خالي رها نكردي. روز ايفاي نقش مي‌بينمت. به اين ترتيب او رفت و در روز ايفاي نقش آمد ‏بازي كرد و يك ساعت بعد هم رفت. اين حضور كاملا افتخاري بود و دستمزدي هم نگرفت.‏ به نظرم سيروس گرجستاني نقش چندان متفاوتي را ايفاء نكرده است؟ من و سيروس گرجستاني سعي كرديم تفاوت‌هاي آشكاري را در جنس بازي ايجاد كنيم. اما قضاوت نهايي ‏را بايد تماشاگر انجام دهد.‏ ‏ممكن است اين مساله به علت كوتاهي نقش باشد؟ نقش او عملا 2 قسمت ادامه پيدا مي‌كند و پس از ورود تا پايان داستان حضور دارد. به اين يك مورد ‏مربوط نيست.‏ استنباط شخصي من اين است كه امكاناتي كه به ساخت اين سريال اختصاص يافته از نظر حجم ‏نسبتا قابل‌قبول است. برخي صحنه‌پردازي‌ها براي قاب تلويزيون خيلي خوب از كار درآمده. شما هم چنين ‏نظري داريد؟ من مي‌پذيرم كه در برخي مواقع امكانات ما محدود است و نمي‌توان آنچه را شايسته روايت داستان ‏است، به كار بگيريم. اما ياد گرفته‌ام با امكانات موجود كنار بيايم و به شكل ديگري اين نقص را جبران كنم ‏تا كمبودها خيلي در كار احساس نشود. اگر واقعيت را بخواهيد در اجراي كار خيلي فقيرانه عمل كرديم اما ‏من سعي كردم اين نقص كمتر به چشم بيايد. مثلا شهرك فاطميه بايد شكل و شمايل ديگري پيدا مي‌كرد ‏اما با حداقل امكانات به تصوير كشيده شد. البته اين شهرك با اين متخصات در داستان وجود ندارد و ما با ‏حقه‌هاي سينمايي و تمهيدات ديگر شهرك را كه چند ساختمان جداي از هم بود، به يك فضاي واحد تبديل ‏كرديم. ‏ ‏جنس سريال از آن داستان‌هايي نبود كه نياز به نمايش حمله عراقي‌ها داشته باشد؟ داستان و فيلمنامه ايجاب نمي‌كرد به آن سمت برويم. اگر اينجور بود، قطعا سري هم به عراقي‌ها مي‌‏زديم و آنها را هم نمايش مي‌داديم.‏ شما در تمام طول سريال بيننده را با اين اميد پاي قصه نشانده‌ايد كه اين زن بعد از اين همه سختي ‏دست آخر با شوهرش مواجه مي‌شود. اما ناگهان بيننده متوجه مي‌شود وحيد مولايي مرده است. نمي‌شد ‏وحيد را زنده نگه داريد؟ اين داستان با تمام اجراي خود دراماتيك و دلچسب است و پايان خوش قطعا اين تاثير را ايجاد نمي‌كرد. بهت ‏و تعجبي كه در قسمت آخر به تماشاچي وارد مي‌شود، بهتي معني‌دار و پر مفهموم است و من اصلا حاضر ‏نبودم اين مساله را با چيز ديگري عوض كنم.‏ چرا مليحه اين همه راه آمده تا بدون ديدن همسرش جنازه او را پيدا كند؟ مليحه از آينده خبر ندارد. خودش مي‌گويد شايد اگر اين راه را نمي‌آمدم اين خواب تعبير نمي‌شد.‏ او تسليم يك تقدير است؟ تقدير نمي‌شود گفت، بلكه سرنوشتي است كه كاملا آگاهانه انتخاب مي‌شود و او ناگزير به پذيرش آن ‏است. تصميمي كه وحيد گرفته، در جهت رستگار شدن است و اين مساله از جانب حيات هستي بخش هم ‏تاييد شده و هيچ اراده‌اي نمي‌تواند آن را تغيير دهد.‏ ‏در سريال صحنه‌اي است كه جواني وارد هتل 3 ستاره مي‌شود و به دنبال پدر خود مي‌گردد كه ‏مجروح شده است. نقش اين جوان را علي ملاقلي‌پور فرزند مرحوم رسول ملاقلي‌پور ايفاء مي‌كند. چرا اين ‏نقش را به علي داديد؟ علي در اين فيلم دستيار كارگردان هم بود. اين صحنه 2 سال پيش از اين كه پدر علي فوت كند گرفته شد و ‏يادم نيست چه عواملي باعث شد اين انتخاب صورت بگيرد.اما وقتي علي اين نقش را اجرا مي‌كرد، يك ‏حزن و اندوه خاص وارد فضاي داستان مي‌شد كه پس از فوت پدر او اين مساله معني‌دار شد. ‏ ‏موسيقي كار هم يكي از نقاط قوت اثر است. احتمالا بايد از اين بخش خيلي راضي باشيد. موسيقي كار خيلي راضي‌كننده بود. زمان زيادي براي هماهنگي با موزيسين صرف شد تا بتوان در هر بخش ‏از موسيقي لحن و حس و حال خوبي را به مخاطب منتقل كند. درباره هر يك از شخصيت‌ها سازبندي ‏خاصي انتخاب شد و در نهايت هم موسيقي بخوبي از عهده انتقال حس و مفهوم كار برآمد. خصوصا در ‏بخش بسيار زيبا و هيجان انگيز پايان كار موسيقي كاركرد خيلي خوبي داشت. ‏ راستي عليرضا طالب‌زاده، نويسنده فيلمنامه هم به سر صحنه آمد؟ او خيلي عادت ندارد هنگام ساخت يك سريال يا فيلمي كه فيلم نامه آن را نوشته به سر صحنه بيايد؛ اما ‏يكي، دو بار به دعوت من آمد. ‏ در يك كلام با ساخت اين سريال مي‌خواستيد چه حرفي را به بيننده منتقل كنيد؟ اگر مي‌خواستم اين حرف را بگويم كه ديگر سريال نمي‌ساختم.‏ ‏فيلم ساختن تجربه لذت‌بخشي است؟ هميشه اگر بتوانيم داستان را خوب روايت كنيم، تجربه فيلم ساختن بسيار لذت بخش است و تاثير عميقي بر ‏سازنده مي‌گذارد. اين، حس هيجان‌انگيزي است كه آدم را اميدوار و زنده نگه مي‌دارد و اصلا بيش از اين ‏قابل توصيف نيست. ‏ براي اين كه به اين حس برسيم، مرارت‌هاي زيادي را بايد تحمل كنيم و مسيري فرساينده و طولاني را طي ‏كنيم تا براي جدال بين مرگ و زندگي آماده شويم. وقتي در انتها موفق مي‌شويم، حس اميد و زنده بودن ‏به سراغ ما مي‌آيد. البته تا آن مرارت نباشد، لذت به وجود نمي‌آيد. برخي مواقع پيدا كردن همراهاني كه در ‏اين راه سخت همراه آدم باشند خيلي سخت مي‌شود. ‏




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 622]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن