تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 16 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):فريب نماز و روزه مردم را نخوريد، زيرا آدمى گاه چنان به نماز و روزه خو مى كند كه اگر آن...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826480113




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گفت و گو با کارگردان «در شهر خبری نیست، هست».


واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: «یک کله پز و یک راننده تاکسی، بر اثر سوء تفاهم و در پی آشنایی با خانواده یی پولدار می خواهند کلاهبرداری کنند.» این خلاصه داستان فیلم «در شهر خبری نیست، هست؟» دومین فیلم بلند «رضا خطیبی» است که این روزها در سینماهای تهران به روی پرده رفته است.اولین فیلم «خطیبی» با عنوان «فرداهای قشنگ تهران» در فرانسه ساخته شده و هنوز به اکران عمومی در نیامده است، ولی همین فیلم باعث شد مصطفی شایسته یکی از مدیران موسسه هدایت فیلم به این فیلمساز جوان اعتماد کرده و تهیه کنندگی فیلم دوم او را به عهده بگیرد.«خطیبی» که در فرانسه تئاتر خوانده است چند فیلم کوتاه هم ساخته و خیلی دوست دارد اگر موقعیتی برایش پیش بیاید در ایران هم کار تئاتر انجام بدهد. او تجربه بازیگری در تئاترهای فرانسوی را هم داشته ولی بعد آن را کنار گذاشته، چون به نظرش بازی اش خیلی بد بود.فیلمنامه «در شهر خبری نیست، هست؟» توسط هادی حسین نژاد و براساس ذهنیت مشترک آنها نوشته شده است.در شروع فیلم وقتی اینسرت هایی از کله ها و پاچه های گوسفندها را درون دیگی جوشان می بینیم متوجه می شویم با یک فیلم عادی سر و کار نداریم و هرچه فیلم جلوتر می رود این فضای نامتعارف بیشتر خودش را به رخ می کشد و دستگیرمان می شود که کارگردان این فیلم کمی با دیگران فرق دارد و این تفاوت برای ما که عادت به تماشای فیلم های متوسط کرده ایم خیلی دلچسب است. فقط باید دعا کنیم که «خطیبی» هم گرفتار روزمر گی های سینمای ایران نشود و همیشه همین طور غافلگیر کننده باقی بماند. فروش فیلمتان تا امروز (چهارشنبه ۲۵ مهر) چندان خوب نبوده است. با توجه به حضور هنرپیشه های شناخته شده دلیل این فروش پایین و عدم استقبال تماشاگر را چه می دانید؟ این فیلم در واقع با بدشانسی هایی مواجه شد که از آن جمله می توانم به کیفیت تصویری و نمایش فیلم در سینماها اشاره کنم. در واقع یک سری از کپی های فیلم در چاپ خراب شده بود - حالا به دلایل مختلف - و ما تا همین دیروز مجبور شدیم به تک تک سینماهای نمایش دهنده فیلم سر بزنیم و کپی ها را عوض کنیم. چون کیفیت تصویر آن قدر بد بود که در بعضی سینماها از جمله سینما قدس که سالن پر تماشاگری است صحنه های روز فیلم مثل شب دیده می شد و صحنه های شب هم که اصلاً دیده نمی شد و این مساله ضربه بزرگی به فیلم زد و باعث اذیت تماشاگران شد. یکی دیگر از بدشانسی های ما این است که هنوز نتوانسته ایم بیلبوردهای فیلم را در خیابان ها نصب کنیم و ظاهراً این به خاطر مشکلاتی است که بین شهرداری و ارشاد وجود دارد، البته من زیاد در جریان این مساله نیستم. دیگر اینکه آگهی های تلویزیون هم خیلی گرانقیمت است و در توان سازندگان فیلم ها نیست. البته فقط این فیلم از بابت نبود تبلیغات صدمه ندیده است و به جز فیلم «کلاغ پر» که فروش خوبی دارد بقیه فیلم های روی پرده هم فروش پایینی دارند. به هر حال من امیدوارم با بهتر شدن وضعیت تصویری و تبلیغات فیلم فروش آن هم روند صعودی پیدا کند. آیا انتخاب بازیگران به سلیقه خودتان بود یا به پیشنهاد تهیه کننده؟ بازیگران فیلم انتخاب صددرصد من بودند. در واقع از آنجا که من برخورد نزدیکی با این هنرپیشه ها نداشتم، وقتی برای فیلم معرفی شدند در همان برخورد و نگاه اول آنها را برای ایفای نقش های اصلی مناسب دیدم. یعنی آقای «شریفی نیا» از همان اول برای من مناسب نقش اصغر (کله پز) بود و آقای آئیش مناسب نقش جواد (راننده) و هیچ گزینه بهتری از آنها را نمی توانستم تصور کنم. انتخاب بقیه بازیگران هم به همین شکل بود و به نظر من همه آنها بهترین گزینه های این فیلم بودند و در جای درست قرار گرفته بودند. یعنی هیچ گونه تحمیلی از سوی تهیه کننده برای حضور یک بازیگر در فیلمتان صورت نگرفت؟ خیر. هر بازیگری که در این فیلم حضور داشت تجربه اش بیشتر از من بود و من خوشحالم که آنها در فیلم من بازی کردند و از همه شان راضی هستم. اگر هم فیلم خوب نفروشد بیشتر تقصیر من است، چرا که آنها به اندازه کافی محبوب و شناخته شده هستند و کارشان را خیلی خوب انجام داده اند. چطور شد که این شیوه روایت مدرن را برای فیلمتان به کار بردید؟ الان همه جای دنیا دارند این شیوه را به کار می برند و فکر نمی کنم چندان ناشناخته باشد. بله، ولی در سینمای ایران این نوع روایت کمتر مرسوم است و فیلمسازان بیشتر ترجیح می دهند به همان شیوه روایت کلاسیک کار کنند. چون در سینمای ایران مرسوم نیست دلیل نمی شود که آن را تجربه نکرد. اتفاقاً من هم یکی از دلایل قوت فیلم را در این نوع رویکرد روایی مدرن- اش- می دانم، ولی همانطور که می دانید در این نوع سینماها داستان های گوناگونی را شاهد هستیم که قرار است در جاهایی با هم برخورد کنند. در این میان فکر نمی کنید شما از چند داستان کوچولوی کناری فیلمتان گذشته اید و به شیوه روایت کلاسیک تمرکزتان را روی قصه اصلی کلاهبرداری کله پز و راننده گذاشته اید؟... خب داستان فیلم اصلاً درباره این دو شخصیت است. بله، ولی مخاطب دوست دارد در مورد شخصیت های فرعی هم که شما آنها را معرفی می کنید بیشتر بداند... مثلاً کدام شخصیت ها؟ شما در ابتدای فیلم کارگری شهرستانی را معرفی می کنید که به جز چند صحنه کوتاه دیگر سراغ او نمی روید یا کاراکتر «نیما» را در سکانس بامزه یی مثل «نیما و ساندویچ ویژه» نشان می دهید و تا آن صحنه گروگانگیری و صحنه عروسی آخر دیگر سراغش نمی روید، در حالی که به نظرم این کاراکترها هم پتانسیل خوبی برای حضور بیشتر در قصه داشتند... کاراکتر کارگر شهرستانی اتفاق نهایی فیلم را شکل می دهد و کمتر مخاطبی می توانست حدس بزند که چه سرنوشتی قرار است برای او در فیلم رقم بخورد و به نظرم نباید بیشتر از این، روی این شخصیت تمرکز می کردم، چون تماشاگر از فضای اصلی قصه جدا می شد. شخصیت «نیما» را هم در آن سکانس «ساندویچ ویژه» نشان دادم که تماشاگر بعداً وقتی صحبت از «نیما» می شود متوجه بشود که منظورمان همان آدم است. در واقع بعد از این سکانس تماشاگر متوجه می شود که کل داستان بر پایه پیدا کردن «نیما» است. در حالی که «نیما» یک بار از جلوی «جواد» رد می شود و یک جا هم با «چیزجون» برخورد می کند. به نظرم آمد که این سکانس برای معرفی «نیما» کافی است و می تواند به مثابه یکی از شوخی های قصه برای تماشاگر جذاب باشد. هدف از آن همه اینسرت گوناگون و تاکید بر جزئیات چه بوده است؟ می توانید مثال بیاورید؟ مثلاً اینسرت هایی از کله گوسفندها یا اجزای صورت آدم ها یا تاکید روی سیگار کشیدن «چیزجون» و تخمه خوردن شخصیت «جواد راننده» و مواردی از این دست... خب همه این موارد در سناریو بود. مثل سیگار کشیدن «چیزجون»، تخمه خوردن «جواد» یا به کار بردن کلمه خدمت از طرف «اصغر» که من هم به عنوان کارگردان باید این جزئیات را به تصویر می کشیدم و امیدوارم کارکرد خودشان را در فیلم پیدا کرده باشند. اتفاقاً به نظر من همین جزئیات کمک زیادی به شخصیت پردازی بهتر فیلمتان کرده است، از سویی طنز فیلم خیلی ظریف و ملموس و تا حدی درست از کار درآمده است، آیا این نگاه در فیلمنامه هم بود یا در مرحله اجرا آن را تقویت کردید، مثلاً اصرار «اصغر کله پز» در مورد هندی بودن گروگانگیرها واقعاً شوخی بامزه یی از کار درآمده است، حتی من همین الان هم از یادآوری آن صحنه ها خنده ام گرفته است... جالب است که این شوخی تا آخر داستان هم ادامه پیدا می کند و رئیس پلیس هم از گروگانگیرها می پرسد اون هندیه کدوم یکی از شما بودین. (می خندد) آیا همه این شوخی ها در فیلمنامه آمده بود، یا اینکه در طول اجرا به آنها رسیدید و حضور این بازیگران هم در شکل گیری این نوع طنز موثر بود؟ بله، این موارد همه در فیلمنامه نوشته و شخصیت پردازی ها در سناریو به این شکل انجام شده بود که مثلاً شخصیت «جواد» این ویژگی ها را دارد یا «اصغر» این گونه صحبت می کند، ولی به هر حال همیشه در طول فیلمبرداری و سر صحنه ایده های تازه یی مطرح می شود و بازیگران با تجربه و خلاق با خودشان فکرها و ایده های نو و متفاوت به همراه می آورند. بازیگرانی مثل آقای شریفی نیا، آقای آئیش، خانم بایگان و همین طور آقای کیانوش گرامی که تجربه نقش آفرینی های فراوانی را در کارنامه شان دارند، همیشه با انگیزه و ایده های جالب سر صحنه می آیند و من هم به عنوان کارگردان تازه کار که تجربه بسیار کمتری از این هنرپیشه ها دارم صددرصد از ایده ها و نظرات آنها در اجرا استفاده می کنم، چون مطمئن هستم که به بهتر شدن کارم بسیار کمک خواهد کرد. مثلاً در فیلمنامه نوشته شده بود که شخصیت کیانوش گرامی به عنوان گروگانگیر باید عوض می شد تا کسی او را نشناسد، قبل از فیلمبرداری آقای گرامی لحن صدایش را به شکل های مختلف تغییر داد و در نهایت دیدیم که این صدای نازک زنانه خیلی بامزه تر است چون تماشاگر از هیکل و قیافه «گرامی» انتظار هر نوع صدایی را دارد غیر از این صدای نازک زنانه و این شوخی در فیلم جواب داده است. در واقع به نظرم یک سری موارد در ساخت فیلم است که کارگردان نباید از کنار آنها به راحتی بگذرد و باید از گفته ها و ایده های دیگران هم استفاده کند. من در ساخت این فیلم از نظرات بازیگران و تهیه کننده آقای شایسته و اعضای گروه تولید و دستیارم آقای شمس استفاده می کردم، چون ایده های آنها هم در راستای سناریو بود و چیزی خارج از فضای کلی کار نبود. ولی مثلاً اگر جمله یی در سناریو نوشته شده بود که احساس می شد اگر عوض شود بهتر است آن را سر صحنه تغییر می دادیم ولی در شخصیت پردازی ها و جزئیات ذکر شده در فیلمنامه تغییراتی اعمال نکردیم. فکر نمی کنید برای فیلمی با این ساختار نامتعارف، یک خط قصه کلی با چند داستان کوچک که بهشان گریز زده می شود کم باشد؟ در واقع این نوع ساختار نامتعارف خط داستانی پیچیده تر و تودرتویی را طلب می کند، همانند آنچه در سینمای مدرن جهان شاهدش هستیم... اگر ما می خواستیم چنین کاری را در قالب این فیلم و در سینمای ایران تجربه کنیم خیلی کار خطرناکی می شد. چون باید هر ایده نو و مدرنی را به تدریج به کار گرفت تا ذائقه مخاطب به آن عادت کند. اگر ما بخواهیم همه تجربیات به کار گرفته شده در سینمای جهان را به یکباره در فیلم های سینمای ایران به کار بگیریم برای مخاطبان شکل عجیب و غریبی پیدا می کند و آن را پس می زنند. یعنی فکر می کنید که هنوز برای تماشاگر ایرانی زود است که با این نوع سینما روبه رو شود و ابتدا باید ذائقه اش را شناخت؟ بله، شاید مثلاً دو سال دیگر بتوان چنین فیلم هایی با ساختارهای متفاوت تر و به قول شما مدرن تر ساخت، ولی الان وقتی در این فیلم برای عوض کردن سکانس موزیک پخش می شود خیلی از تماشاگرها تعجب می کنند و به نظرشان کار غیر عادی می آید، در حالی که این روش ها سال ها است که در سینمای جهان به کار گرفته می شود و کسی هم ایرادی به فیلم ها نمی گیرد. شاید یکی از دلایل فروش پایین فیلم به عدم ارتباط تماشاگران ایرانی با این شیوه ساختاری و نوع شوخی های کلامی و تصویری فیلم تان بازگردد، مثلاً من در سالن سینما متوجه شدم که فقط تعداد محدودی از تماشاگران به صحنه ها و شوخی های فیلم می خندند چرا که عادت به نوع دیگری از طنز دارند و ذائقه شان با این نوع شیوه روایت ناآشنا است، ولی به هر حال باید جرقه آن از جایی زده می شد که به نظرم فیلم «در شهر خبری نیست، هست؟» تا حدودی به آشنایی تماشاگر ایرانی با این نوع شیوه روایتی و ساختار در سینما کمک کرده است، حتی اگر این کار منجر به قربانی شدن خود فیلم شده باشد. به هر حال ساختار فیلم شما در مقیاس سینمای ایران مدرن محسوب می شود و شما دست به کار متفاوتی زده اید ولی آیا فکر نمی کنید برای این ساختار مدرن، داستان فیلم تان کمی کهنه باشد؟ خب من باید فضای حاکم بر سینمای ایران را هم در نظر بگیرم. البته شاید چون من ایران زندگی نمی کنم و از کشور دیگری آمده ام نگاهم کمی متفاوت باشد، یعنی وقتی به ایران آمدم بیشتر فیلم های ایرانی ساخته شده در چند سال اخیر را دیدم و متوجه شدم اکثراً به مشکلات اجتماعی و اقتصادی پرداخته اند و حتی در فیلم های خنده دار هم یا یک حاجی بازاری را مسخره کرده اند که دوتا زن گرفته است یا به جنبه های سیاسی پرداخته اند و مواردی از این دست را مطرح کرده اند، این در حالی است که من شخصاً لزومی نمی بینم اگر قرار است فیلم بسازم، بروم سراغ طرح این جور مسائل و یا انتقاد کنم از قشری و گروهی و جناحی، بلکه هدفم این است که یک داستان سرگرم کننده را تعریف کنم، همه جای دنیا هم اینگونه است که مثلاً از بین ۳۰۰-۲۰۰ تا فیلمی که ساخته می شود شاید یکی از آنها بخواهد به انتقاد از مسائل اجتماعی و فرهنگی و سیاسی بپردازد. به هر حال من دوست داشتم یک داستان ساده و سرگرم کننده را در قالب سینمایی با یک ساختار معمولی (و نه مدرن) که مکانیسم و تکنیک ها در آن درست رعایت شده باشند را بسازم. در رویکرد کاریکاتورگونه شخصیت پردازی فیلم که اتفاقاً رویکرد مدرنی نیز هست، تحت تاثیر چه فیلم ها و کارگردان هایی بوده اید؟ بیشتر به فیلم های «برادران کوئن» و برخی از فیلم های «گای ریچی» گرایش داشتم. البته «برادران کوئن» با اینکه امریکایی هستند ولی سبک روایت داستان فیلم هایشان یک مقدار اروپایی است و من مقداری از فضای فیلم های آنها الهام گرفته ام. البته من بیشتر این نوع سینما را یک جور ادای دین به سینمای «تارانتینو» و «رودریگوئز» می دانم که در فیلم شما در نحوه استفاده از موسیقی، کاریکاتوری بودن شخصیت ها، داستان های غیرخطی و غیرموازی و تکیه کلام ها و اینسرت های گوناگون متجلی شده است، آیا خودتان این مساله را قبول دارید؟ خب یکی دوتا پلان در فیلم من هست که به فضای کارهای «تارانتینو» نزدیک است. ولی به نظرم قصه های «تارانتینو» خیلی ساده و گزنده است. البته من فقط سه تا فیلم اولش «سگدانی»، «پالپ فیکشن» و «جکی براون» را دیده ام و فکر می کنم فضای فیلم های او یک مقدار خشن تر است و تماشاگر ایرانی نمی تواند چنین خشونتی را تحمل کند، حتی اگر این خشونت در قالب شوخی به تصویر کشیده شود. مثل آن صحنه از فیلم «سگدانی» که یکی از شخصیت ها گوش یک نفر را که متهم است به خیانت می برد و بعد با آن گوش بریده شده حرف می زند. این صحنه هر چقدر هم که جنبه شوخی بگیرد باز هم برای تماشاگر ایرانی غیرقابل هضم و ناخوشایند است و اصلاً نمی تواند با آن رابطه برقرار کند. ولی با فیلم های «برادران کوئن» و «گای ریچی» خیلی بهتر می توان ارتباط برقرار کرد چون آن خشونت آزاردهنده را ندارند. مثلاً همین فیلم های «ای برادر کجایی؟» برادران کوئن و «قاپ زنی» گای ریچی که در ایران به نمایش درآمد تماشاگران ارتباط خوبی با آن برقرار کردند، چون با این نوع سبک ها بیشتر آشنایی دارند و شوخی های فیلم هم لطیف تر است. شوخی نسبتاً خشن فیلم ما همان صحنه منفجر شدن سگ «مریم» دختر آقای فراهانی است که حتی آن را هم به طور مستقیم نشان ندادیم. منظور من طنزی است که در صحنه های به اصطلاح خشونت آمیز فیلم شما می بینیم. مثلاً شخصیت های گروگانگیر که در عین اینکه می خواهند خشن و بی رحم باشند یک جور بلاهت و سادگی در رفتارشان می بینیم و یا پدر «نیما» که به راحتی برای کلاهبردار ها چک می کشد و یا ماشین هدیه می دهد و این همان طنز ظریفی است که در کاراکترهای فیلم وجود دارد و آن را از ساخته های کمدی دیگر متمایز می کند... در کل داستان همه شخصیت ها به جز «مریم» یک جور حماقت در وجودشان دارند در عین حالی که جدی هستند. حتی در کل فیلم شما نمی بینید هیچ کدام از شخصیت ها بخندند یا دلقک بازی دربیاورند ولی به قول شما کاریکاتورگونه و طنز هستند. مثلاً یک جایی شخصیت «فراهانی» آقای پیردوست به «اصغر» و «جواد» می گوید؛ «شما مثل اینکه خیلی احمق هستید.» (می خندد) در واقع این اشاره یی دارد به حماقت بیش از حد این شخصیت ها که ظاهراً رفتارهایی که ازشان سر می زند از کنترل خودشان هم خارج است و یک جور حماقت ذاتی در وجود آنهاست، به طوری که موضوع به گروگان گرفته شدن دختر فراهانی را اتفاق ساده یی می دانند و اصغر با آرامشی خاص به پدر «مریم» می گوید؛«چیزی نشده که، فقط دخترت را چند تا هندی گروگان گرفته اند.» به هر حال این قدر حماقت در وجود این شخصیت ها زیاد است که بدون اینکه بخواهند رفتارهای خنده دار انجام بدهند تماشاگر را به خنده وامی دارند. البته امیدوارم تماشاگران با این نوع شوخی ها و این نوع شخصیت پردازی طنز ارتباط برقرار کنند.




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 326]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن