واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: تصویر نمادهاى بدون رابطه
بیدمجنون، فیلمى درباره ارتباط انسان با خداست. قطعاً پرداختن به چنین مضمون حساس و عمیقى نیاز به شناخت و معرفت محكمى نسبت به این ارتباط مقدس دارد؛ ارتباطى كه یك سوى آن موجود پیچیده اى به نام انسان قراردارد و سوى دیگر وجود متعالى و بسیارپرراز و رمزى است به نام خداوند. آیا مجید مجیدى در آخرین اثرش نشانه اى از این شناخت دشوار و حساسیت برانگیز را ارائه داده است؟اگر بنا را بر طراحى و پردازش پاره اى سمبل ها كه حاكى از حضور خداوند در متن زندگى آدمى و همچنین نیاز بشر به فیض الهى باشد، بگذاریم، بیدمجنون نشانه هایى از موفقیت سازنده اش را در بردارد.این نشانه ها ساختارى نمادین دارند و قرار است جایگزین بصرى مفاهیمى ماورایى شوند كه به تصویر درآوردن آنها با توجه به اینكه چندان سنخیتى بین امرغیبى و تجسم بخشیدنشان وجودندارد، امرى بس مشكل است. اما مجیدى باتوجه به اینكه در آثار قبلى اش از این دست تجربیات فراوان داشته و در آنها مقوله ارتباط متقابل بین انسان و خدا را بخوبى با توسل به مبحث نشانه شناسى ترجمان بصرى كرده، در بیدمجنون نیز همین موقعیت را تداوم بخشیده است.
به عنوان مثال در بیدمجنون خداوند در پس نشانه هایى از قبیل آب (باران، رودخانه، برف، حوض خانه) یا انسانى فرهیخته (مثل مرتضى كه كاملاً مشخص است فردى مرتبط با عالم غیب است، چرا كه اطلاعات وسیعى از وضعیت یوسف دارد و حضورش در فیلم نیز دقیقاً مقارن با اراده خدا مبنى بر بینا یا نابینا ساختن یوسف شكل مى گیرد.) یا طبیعت نباتى (مثل درخت بیدمجنون، درخت گردو، گلدان هایى كه به مدرسه نابینایان منتقل مى شود، باغچه اى كه رؤیا در آن كشت و زرع مى كند.) تجلى مى یابد و همه اینها ما به ازاهایى نمادین و دال بر حضور پررنگ خدا در زندگى انسان است. ظرافتى كه مجیدى در بكارگیرى این معادل هاى بصرى ازخود نشان مى دهد، درجاى جاى فیلم آشكار است. مثلاً در فضاهاى اغلب بارانى فیلم. اما حیف كه مجیدى در ارتباط سازى این نمادهاى ظریف با روایت پردازى و داستان پردازى دقت لازم را به كار نمى گیرد.اما همه چیز دراین نشانه ها خلاصه نمى شود. این نشانه ها پل ارتباطى بین انسان و خالقش را به صورتى استعاره آمیز ساخته اند. اما روایت دراماتیك از رفتارها و واكنش هاى آدمى و همچنین روایت جامع نگر از وجود مقدس خداوند را در گستره اى آكنده از خلأ برگزاركرده اند.
به عبارت دیگر شناخت جارى در فیلم بیدمجنون از انسان و خدا تك بعدى تصویر شده است. و باور تماشاگر را چه مذهبى و چه غیرمذهبى به خود جذب نمى كند. اما این شناخت ها واجد چه نقصى هستند كه باعث شده است مجید مجیدى كه در آثار قبلى اش جریان مذهبى و معناگرایانه را به نحوى متقاعدكننده و حتى بعضاً جذاب ارائه مى داد، در بیدمجنون به توفیق هاى پیشین خود در این زمینه نائل نشود، پاسخ را در دو بعد شناخت انسان و شناخت خدا پى مى گیریم.1-شناخت نسبت به انسان: آیا رفتار یوسف، قهرمان بیدمجنون، به عنوان انسانى كه پس از سالها نابینایى، فرصت بینایى را مجدداً یافته است، رفتارى طبیعى و عقلایى است؟او طى این 38سال نابینایى، تحولاتى چشمگیر و دیدنى را پشت سرگذاشته است و قطعاً پیرامون او موارد فراوانى وجوددارد كه مى تواند ساعت ها، روزها و ماهها وى را دچار دلمشغولى كند. اما عجیب است كه یوسف نسبت به همه این دیدنى ها بى تفاوت است.طبیعت، حیوانات، غذا، لباس، فناورى ها، اعضاى دور و نزدیك خانواده و آشنایان، كتاب ها و روزنامه هاى «خواندنى» و نه لمس كردنى، رسانه هاى تصویرى مثل تلویزیون و سینما و ...هنرهاى بصرى مثل گرافیك و نقاشى و معمارى و تئاتر و...، وقایع و اتفاقات جارى در كوچه و خیابان، دقت در خطوط چهره آدم ها، بازگشت به گذشته اى كه تماماً در تاریكى طى شده است و این بار مى توان با زاویه اى دیگر بدان نگریست. (مثل كندو كاو در عكس ها و یادگارى ها و...) و هزاران مورددیگر كه مى توانستند توجه یوسف را به خود جلب كنند. اما حاصل چیست؟ تنها چیزى كه توجه یوسف را معطوف به خویش مى كند، دخترى زیبا از خویشاوندان یوسف به نام پرى است كه روى رساله اى مربوط به عرفان مولوى كارمى كند. آیا این باوركردنى است؟ این امكان وجوددارد كه آدمى در موقعیت یوسف، عاشق دخترزیبایى هم بشود. اما همه چیز دراین احساس خلاصه نمى شود. عشق به یك آدم، مانع بروز دیگر احساسات انسانى نیست.
اما مجیدى چنان روایت فیلم را تنظیم مى كند كه انگار كاروزندگى یوسف تازه بینا تنها در اندیشیدن و نگریستن به این دختر جمع شده است. او با دختر خردسالش چنان رفتارمى كند كه انگار درحال صحبت با بچه اى از اقوام دیگر است، او به عنوان مولوى شناس حتى یك بار هم شوق و ذوق نشان نمى دهد تا به دنبال معارفى مكتوب و دیدنى از این عارف باشد، او به عنوان یك همسر هیچ رغبتى به هم صحبتى با زنش ندارد و حتى نسبت به مادرش هم رفتارى خونسردانه دارد و از همه عجیب تر چنان با پدیده هاى پیرامون خود برخورد مى كند كه انگار سالها آنها را مى دیده است و گویى تنها چیزى كه در این 38سال نمى دیده چهره وجیه المنظر پرى خانم بوده است و بس! این فرایند چیزى جز یك نگاه تك بعدى به وجود بشر نیست. مگر قرار است اگر فردى از فرد دیگرى خوشش بیاید، لاجرم همه زندگى خود را تعطیل كند و از بقیه كسان یا چیزها رویگردان شود؟ رفتارهاى عجیب و غریب یوسف آنجا ناپذیرفتنى تر مى شود كه مى دانیم او استاد دانشگاه است و قطعاً باید نسبت به یك آدم عامى و كم سواد، اشراف بیشترى بر كنترل احساس هایش داشته باشد اما آدمى كه بیدمجنون به تماشاگر نشان مى دهد، بیشتر شبیه یك شخص لجام گسیخته روانى است كه نه تنها پیشینه اى از سواد و تحصیلات و معرفت اندوزى ندارد، انگار یك آدم لمپن بى سرو پا است كه حتى راه ارتباط عاطفى با محبوب را نیز در ابلهانه ترین شكل ممكن جست وجو مى كند.
2-شناخت نسبت به خداوند: خداى فیلم بیدمجنون، خالق قهارى است كه به محض تخطى بنده اش در كوچكترین شكل ممكن، او را به بزرگترین مكافات مبتلامى كند. یوسف پس از بینایى چه مى كند؟ عمده ترین (و تنهاترین) كار او نگاه به یك دختر زیبا و در نهایت رفتن به محل كار اوست. این امر اگرچه غیرطبیعى است اما آیا مستوجب عقوبت الهى است؟ حتماً اگر فرض را بر این بگذاریم كه شاید یوسف مى خواسته پرى را به عنوان همسر دوم خود برگزیند. (این را از آن رو مى گویم كه یوسف پس از اطلاع از اینكه پرى نامزد دارد، دیگر هرگز به او نمى اندیشد.)مشكل فیلم بیدمجنون نگاه تك بعدى فیلمساز به خداوند است. خداى ترسیم شده در این فیلم، از بین تمام صفات ثبوتیه و سلبیه انگار فقط متصف به صفت قهر است و بس. گفتمان «بسم القاصم الجبارین» در مورد خداى بیدمجنون بر گفتمان «بسم الله الرحمن الرحیم» غلبه دارد. این خدا مترصد است تا از یوسف یك خطاى نه چندان قابل توجه سربزند تا نعمتى را كه بر اثر دعاى یوسف به او اعطا كرده بود، فورى بازستاند. منكر صفات قهریه خدا نیستیم، ولى هر چیز را باید سر جاى خودش بررسى كرد. مولوى در یكى از ابیاتش خدا را چنین توصیف مى كند:عاشقم بر مهر و بر قهرش به جداى عجب من عاشق این هر دو ضدخداوند هم مهربان است هم قهار و طبق آموزه هاى دینى وجه رحمانیت او بر وجه قهاریت او غلبه دارد: «یا من سبقت رحمته غضبه» (دعاى كمیل) خداوند حتى در امور تشریعى دین نیز مجازات دنیوى بدكاران را به نسبت شدت گناهى كه انجام داده اند، متنوع و نسبى در نظر گرفته است. اما خدایى كه مجیدى در بیدمجنون نشان مى دهد، كارى به این كارها ندارد و چنان قهار است كه انصاف و عدالت را از یاد مى برد و تا یوسف مى آید كه سرش را بچرخاند، او را كور مى كند!مجیدى در فیلمش تصویر ناقصى از مناسبات و روابط خالق و مخلوق عرضه كرده است كه هیچ ارتباطى با ظرافت هاى جایى در همین مناسبات در بچه هاى آسمان و رنگ خداو باران ندارد. بیدمجنون و بچه هاى آسمان هر دو در كنار یك حوض پر از آب پایان مى پذیرند. اما حوض فیلم بچه هاى آسمان (و همچنین دریاى فیلم رنگ خدا و گودال آب فیلم باران) اگر یك پیوند مهرانگیز و عاشقانه از خالق و مخلوق نشان مى دهد، حوض فیلم بیدمجنون ارتباطى مكانیكى و معامله گرانه را از این دو منعكس مى كند. رابطه بنده و معبود بسیار فراتر و پیچیده تر از این نگاه پاستوریزه است.مطالب مرتبط ابراهیم حاتمی کیا :آثاری همچون بید مجنون اعتقادات مذهبی تماشاگر را چندین برابر ارتقا می دهند بید مجنون مجیدی60میلیونی شد مجید مجیدی با بید مجنون بید مجنون در جشنواره تورنتومهرزاد دانش
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 6937]