واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > سینما - اعتماد نوشت: متاسفانه هر ساله شاهد از دست رفتن بزرگی از بزرگان فرهنگمان هستیم که: «مرگ در هر حالتی تلخ است» و البته از این حقیقت راه گریزی نیست که «اگر مرگ داد است بیداد چیست/ زداد این همه بانگ و فریاد چیست». یک سال مشکاتیان کوچ میکند، در سال دیگر لطفی از میانمان میرود و امسال نیز عباس کیارستمی.
از دست دادن بزرگاني كه اگر بخواهيم بدون اغراق به هر كدامشان نگاه كنيم در هنر خود استادي بينظير بودند و در اوج قله هنري خود و با سبكي مختص به خود ميزيستند، ضايعه بزرگي است. بزرگاني كه پدر پير فلك بايد سالها صبر كند تا مادر گيتي مانند ايشان را بزايد. به اين نكته نيز بايد اشاره كنم هنرمند زماني به مرتبه والا ميرسد كه هنرش به زعم حافظ «مقبول طبع صاحبنظران ميافتد.» خاطرهاي از آذر سال ١٣٨٦ از هنرمندي كيارستمي در پسزمينه هنر مشكاتيان دارم كه مويد همين نكته بالاست. براي نخستين و آخرين بار بليت كنسرت مشكاتيان را براي كنسرت «ققنوس» تهيه كرده بودم و سرمست از همه اين خوشي به ديدن كنسرت نشستم، مشكاتياني كه پيش از آن با بيشتر آثارش زندگي كرده بودم. شبي كه مشكاتيان پس از سالها سكوت آتشي در دل همه مخاطبانش انداخت و پس از آن هم سكوت كرد. آن شب كه هر چه از مشكاتيان شنيدم برايم زنده است، حتي تصوير صورت مشكاتيان هنگام نواختن چهارمضراب خسرو شيرين از خاطرم نميرود. همه و همه آن شب پيش چشمانم است؛ همه آن اشتياق ديدن مشكاتيان، احساس سرافرازيام از اجراي قطعه حماسي «ققنوس» و قطعه «اي ايرانِ» روحالله خالقي كه به عنوان قطعه بيز اجرا شد. درست يادم هست در آن اجرا استاد محمدرضا شجريان به همراه دو پسرش همايون و رايان نيز در كنسرت حضور داشتند و اين حضور زيبا برايم نويد يك همكاري شاهكار ديگري را ميداد. ولي افسوس! يكي از زيباييهاي اين كنسرت در تالار بزرگ وزارت كشور برايم طراحي صحنهاي بود كه در آن تصويري از شانزده درخت سپيدار سبز كه پشت سر هر يك از اعضاي گروه عارف بود و برگهاي زرد چناري كه در زمينه استيج ريخته شده بود و همچنين بروشور زيبايي كه در آن خطوط حاملي از جنس سيم خاردار بود. ايدهپردازي و نوآوري در آرايش صحنه به راستي همه را غافلگير كرده بود. تا پيش از آن تجسم مخاطب از صحنه اجراي موسيقي ايراني گونهاي ديگر بود و اينباربه واسطه استفاده از درختان بلند و راست قامت، سبزي، سرزندگي و طراوت را به صحنه آورد تا در جناس با كار مشكاتيان، مخاطب در فضايي از رنگ و آهنگ، غرق خاطرهها شود. همه اين ايدهها كه با فضاي كنسرت آن شب هماهنگ بود و همانند اجراي گروه به دل مينشست؛ اجرا و طراحي عباس كيارستمي بود، كيارستمياي كه پيش از اين تنها با ديدن فيلمهاي «طعم گيلاس»، «خانه دوست كجاست»، «كلوزآپ» و كتابي با اسم «حافظ به روايت عباس كيارستمي» ميشناختمش و برايم جالب بود كه عباس كيارستمي و مشكاتيان كه هر دو داراي رهيافتي وجودي به فلسفه وجودي هنر هستند با هم همكاري دارند و از نكات يگانه آثارشان اين است كه در عين نگاه فلسفي به تفكيك معناشناختي «اصالت» و «سنت» و در عين پايبندي به اصالت از آن نيز فراتر ميروند. مشكاتيان و كيارستمي هر دو در شرايط سخت و با وجود كوه مشكلات كار ميكردند و به حضور در فضاي هنر پافشاري داشتند. هدفم از اين نوشته نه بزرگ و نكو نوشتن از كيارستمي است و نه نيكو نوشتن از مشكاتيان كه اين دو بزرگوار بدون نوشتن من و امثال من نيز در اوج قله معرفت هنر خود بودندو هستند. بلكه مقصود نمونه آوردن از نمونهاي خوب و يكدست از آرايش فضا و آهنگ در جامعهاي هنري است كه شايد براي ديدن چنين نمونه همكاري در هنر ايران، بايد سالهاي سال انتظار كشيد. شايد پر بيراه نباشد كه بگويم هيچ بعيد نيست الان مشكاتيان و كيارستمي زير انبوهي از درختان سپيدار نشستهاند و باهم خاطرات كنسرت ققنوس را مرور ميكنند. این یادداشت با تیتر «هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق» با امضای حميد فريد چاپ شده است. 5858
دوشنبه 25 مرداد 1395 - 09:33:34
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 29]