محبوبترینها
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1840209902
دعا کردم بابا شهید شود
واضح آرشیو وب فارسی:فرهنگ نیوز:
دعا کردم بابا شهید شود از زیارت امام رضا که برگشتیم، محمدمحسن گفت «مامان دعا کردم بابا شهید بشه!» گفتم «چرا؟» گفت «اگر شهید بشه بهتر از مُردنه!»
به گزارش فرهنگ نیوز؛ زندگی شهدا آنقدر مملو از شور و احساس وصفناشدنی است که افراد زیادی بخواهند آرزو کنند حداقل لحظهای را در فضای سبک زندگی آنها تنفس کنند.
گاهی اما زندگی برخی شهدا آنقدر به زندگی ما نزدیک است که میتوان آن را دستیافتنی و قابل لمس دانست. شاید شهدای مدافع حرم نمونهای از آن باشند. شهدایی که گاهی از شهادتشان تنها 2-3 ماه گذشته و حتی چند روز. همانها که امام خامنهای به تعبیری آنها را «اولیاء الله» نامیدند.
«شهید محمدحسین حمزه»، از مدافعین حرم اعزامی از استان سمنان است که فروردین ماه سال 95 در حلب سوریه به شهادت رسید. شصت و چند روز پس از شهادت وی، سومین فرزند او، «علیاصغر»، متولد شد.
به بهانه تولد فرزند «شهید محمدحسین»، گفتگویی با «سیده خدیجه میر نوراللهی» همسر وی انجام شد که بخش نخست آن در روزهای گذشته منتشر و اکنون در ادامه بخش دوم و پایانی آن ارائه میشود.
*فقط اینبار برگردد
قبل از شهادت حسین، زیاد خواب دوستش «شهید محمد طحان» را میدیدم. بعد آن تقریباً هر شب با حسین و بچهها به سر مزار شهید طحان میرفتیم.
مرتبه اول که حسین به سوریه رفت، آنقدر دلتنگ حسین بودم که سر مزار او رفتم و گفتم «محمد آقا فقط اینبار کمک کن که حسین صحیح و سلامت برگردد...» بیشترین نگرانی و استرسهایم بخاطر حرف و حدیث و شایعاتی بود که میشنیدم. حتی در مراسم تشییع جنازه شهید طحان، میگفتند معلوم نیست اسمش طحان است یا همزه!
از راست: فرزند شهید مدافع حرم «محمد طحان» و فرزند شهید مدافع حرم «محمدحسین حمزه»
یا اینکه همزه هم شهید شده و سر ندارد! یا میگفتند جانباز است و در بیمارستان بقیه الله بستری است. حتی شنیدم که گفتند دست داعش اسیر شده است! این حرفها را جلوی من میزدند! وقتی هم شاکی میشدم که چه کسی این حرفها را به شما زده، میگفتند چون شما خانوادهاش هستید به شما واقعیت را نگفتهاند!
*شایعه است
واقعاً اگر حسین مرتبه اول به شهادت میرسید، من تا این حد صبر و تحمل نداشتم. انگار اینبار آمادهتر شده بود.
آنقدر که وقتی حسین در اعزام دوم به شهادت رسید، و حتی عکس و فیلم تشییع جنازهاش در تلگرام منتشر شد و خواهر حسین آن را به من نشان داد، خیلی آرام گفتم «چقدر عکسهایش قشنگ است فاطمه.» گفت «یعنی ناراحت نشدی؟» گفتم «نه! دفعه قبل هم مردم از این شایعات زیاد پخش کردند.»
*مهمانان عجیب
سهشنبه شب مهمانان عجیبی به خانه ما آمدند به بهانه دید و بازدید عید یا سرکشی و... حتی اقوامی که سالها آنها را ندیده بودم. پدرشوهرم هم با آنها میآمد. از دیدن این مهمانها دلشوره گرفتم. حس میکردم اتفاقی افتاده که من از آن بیخبرم وگرنه معمولاً وقتی حسین خانه نبود اینطور مهمانها به خانه ما نمیآمدند. با این حال خودم را دلداری میدادم!
پدرشوهرم شب شهادت همسرم، خواب دیده بود که حسین آقا به او گفت «بابا من رفتم!» با اینحال آنقدر دوباره بازار شایعات داغ شده بود که نمیشد به هیچ حرفی اعتماد کرد.
*دیدار با خانواده مدافعین
صبح چهارشنبه باید برای چکاپ به آزمایشگاه میرفتم. وقتی به خانه آمدم از پدرشوهرم پرسیدم که خبر تازهای از حسین ندارد؟ این در حالی بود که همه شهر از موضوع خبر داشتند و رفتوآمد اقوام هم علتش همین بود. پدرشوهرم گفت «یک، دو ساعت دیگر سردار و بچههای گردان به اینجا میآیند.» با خودم گفتم احتمالاً میخواهند با خانواده افراد حاضر در سوریه دیدار داشته باشند.
وقتی آمدند گویا حاجآقا میخواست حرفی را بزند که نمیتوانست. حرفهایی مثل تبریک و تسلیت و... اما باز هم دلم میخواست که حرفها نشنیده بگیرم. تا زمانی که بین حرفها، ناگهان عموی حسین شروع به گریه کرد!
*دو دستی به سرم زدم
همان لحظه دو دستی به سرم زدم... گفتم حسین تو که رفتی و جایت عالی است اما من چه کنم؟! اصلاً باورم نمیشد که قرار است از این به بعد بدون حسین زندگی کنم...
باید محمد محسن را از مدرسه میآوردم و خودم موضوع را به او میگفتم، فقط نمیدانستم چگونه...
* دعا کنید بابا شهید بشه
یادم آمد فروردین 94 که به پابوس امام رضا رفتیم، حسین آقا دائماً به بچهها میگفت «دعا کنید بابا شهید بشه.» بچهها هم اشک در چشمهایشان جمع میشد و بعد که اصرارهای بابا را میدیدند، میگفتند «باشه. دعا میکنیم.» هرچند زینب مقاومت میکرد و میگفت «اگر شهید شوی من دیگر بابا ندارم!» حسین هم میگفت «شهید بشم براتون یه خونه خوشگل میخرم تو بهشت تا بیاین.»
یکبار که از زیارت برگشتیم، محمدمحسن گفت «مامان من برای بابا دعا کردم.» گفتم «چقدر خوب. چه دعایی مامان جان؟» گفت «دعا کردم بابا شهید بشه!» یک لحظه یخ زدم! گفتم «چرا؟» گفت «خب اگه شهید بشه که بهتر از مُردنه!» از حرفهای محمد محسن زبانم قفل شد.
*حالم دست خودم نیست
بعد از آن، حسینآقا بچهها را به من سپرد و با یکی از دوستانش به حرم برگشت. دوستش میگفت حسین نزدیک ضریح رفت و خیس عرق برگشت. گفتم «حسین برگه شهادتت رو گرفتیها؟» بدون اینکه حرفی بزند، نگاهی مظلومانه به من انداخت، پیشانیام را بوسید و رفت.
آن روز آنقدر محو بود که حتی متوجه گمشدن زینب نشد! نزدیک باب الرضا گفتم «حسین آقا، زینب کو؟» تازه انگار به خود آمده باشد، دوان دوان به رواق برگشت و زینب را پیدا کرد. گفتم «حسین، کجایی؟» گفت «اصلاً تو حال خودت نیستم...» این آخرین سفر ما باهم بود، بهمن 94.
*حسین را از شما داشتم
3 هفته بعد از شهادت حسین، از طرف آستان قدس به زیارت مشرف شدیم. جلوی ضریح نشستم و به امام رضا گفتم «من حسین را از شما گرفتم، شما هم او را از من گرفتید...»
*امربهمعروف حتی به قیمت...
هیچوقت امر به معروفاش ترک نمیشد برای فامیل یا غریبه. بارها پیش آمده بود که در خیابان با دیدن خانمهای بدحجاب و بیحجاب، بنا میکرد به تذکر دادن. به او میگفتم «حداقل ما را پیاده کن و بعد تذکر بده.» میگفت «نه! شما باید پشت من باشی. وقتی کنارم هستی نقش حمایتی داری.» میگفتم «این دوره زمونه امر به معروف سخته...» ولی او این نظر را نداشت.
زیاد پیش آمده بود که کار به درگیری کشید و حتی همسر خانم با قفل اتومبیل حسین آقا را تهدید کرده بود. اما او دستبردار نبود. کارش را ادامه میداد.
در مقابل ترس و اصرارم برای کنار گذاشتن امر به معروف، خیلی راحت جواب میداد «چرا میترسی؟ امر به معروف و نهی از منکر، خواسته امام خامنهای است. باید انجام بشه.»
*چفیهام بماند
در تمام مدت زندگی 10 سالهمان، هیچگاه چفیه را از روی شانهاش برنداشت. حتی در جشن ازدواج خودمان. این موضوع جز خواستههای اصلی حسینآقا در جلسه خواستگاری بود. به من گفت «خواهشی دارم. آنهم اینکه هیچوقت از من نخواهید که چفیهام را بردارم.» گفتم «اگر برای خودتان سخت نیست و حرف مردم را میتوانی تحمل کنی، من با چفیه شما مشکلی ندارم!»
حتی گاهی پدرش به او میگفت که مثلاً در مجالس عروسی چفیه را بردار. میگفت «مگر آقا چفیهاش را برمیدارد؟» اگر کسی به او میگفت چفیهات را بردار، آنقدر برایش گران تمام میشد که انگار بدترین توهین را به او کردهاند.
*آرزوی شهادت
قبل از ازدواج هیچگاه فکر نمیکردم که دلم بخواهد یا آرزو کنم همسرم به شهادت برسد. اما حسین آقا همیشه بهطور جدی به شهادت فکر میکرد و برای آن دعا میکرد.
حتی یکی از آرزوهایش این بود که میگفت «میشه یک روزی بیاید که بچهام اولین قدمهایش را روی سنگ قبر من بگذارد؟»
محمد محسن که دنیا آمد، گفت «این نشد!» زینب هم... بعد از شهادتش این حرفها بخاطرم آمد و به او گفتم «بالآخره کار خودت را کردی، اما من چه جوابی به بچهها بدهم؟»
این روزها محمد محسن و زینب گاهی آنقدر سوألات عجیبی میپرسند که هیچ جوابی برای آن ندارم.
*دنیای صمیمی ما
مرا «خانم» صدا میزد و گاهی در دنیای صمیمیت مثل بچههایمان «مامان»! من هم «آقا» و «حسینآقا» صدایش میکردم. البته همیشه شاکی بودم که چرا پدر و مادرت اسم کامل تو را که "محمدحسین" است صدا نمیکردند که من هم "محمدحسین" بگویم. اگر کسی نام کامل او را صدا میزد، انگار دنیا را به من داده بودند.
*مقاومت حسین
یکی از دوستان حسین آقا که لحظه شهادت کنارش بوده، نحوه شهادت حسین را برایمان گفت.
نیروها در محاصره قرار گرفته بودند. از فرماندهی با حسین تماس میگیرند که عقبنشینی کنند. حسین میگوید اگر عقبنشینی کنیم، نیمی از نیروها به شهادت میرسند. و با این استدلال اجازه میگیرد که مقاومت کند. با این تدبیر، 60 تا 70 نفر از نیروها را از محل خارج میکند تا بعد از آن با جمعآوری ادوات او و 2 نیروی دیگرش هم به آنها ملحق شود.
*پارهتر از...
آن 2 نفر مجروح شدند و حسینآقا از شدت انفجار به دیوار برخورد کرد. شاهرگ گردن حسین بریده شد و دست چپ و پهلوی چپ... آنقدر که کلیهاش هم بیرون ریخته بود.
شد همانی که آرزویش را داشت و در وصیتنامهاش به مادرش گفته بود تا دعا کند. نوشته بود «دعا کن شهید شوم، شهادتم هم طوری باشد که بدنم پارهتر از بدن اباعبدالله الحسین باشد.» از پهلوی شکسته حضرت زهرا، دست بریده قمر بنی هاشم و گردن علیاصغر علیه السلام هم نشانه داشت. 26 فروردین در شهر حلب سوریه...
*اتوبوسی که بابا را میآورد
محمد محسن و زینب تا جنازه را ندیده بودند زیاد شهادت پدرشان را باور نمیکردند. مخصوصاٌ زینب که تصور میکرد مانند نخستین اعزام، پدرش با اتوبوس برمیگردد و باید برای استقبال برود. دائماً هم برای خوش تکرار میکرد که وقتی بابا پیاده شود، بغلم میکند...
زینب وقتی تابوت را دید، آرام شد. هرچند اغلب افراد میگفتند نباید بچهها پیکر پدر را ببینند. اما من نظرم این بود که باید ببینند تا به شرایط عادت کنند. خدا را شکر الآن بچهها آرامترند.
*آخرین هدیه
سفر آخر مشهد، لحظات آخر قبل از حرکت، حسین آقا دیر کرد تا بیاید. جواب تلفنم را هم نمیداد و رد تماس میزد. عصبانی شده بودم. به ساعت حرکت قطار نزدیک شده بودیم و تقریباً همراهانمان به راهآهن رفته بودند. وقتی رسید با ناراحتی گفتم «کجا بودی؟ دیر شد!» مثلاً از عصبانیت با او قهر کرده بودم! هیچ نگفت فقط مظلومانه نگاهم کرد. مثل همیشه برق نگاهش... گفت «دستت رو بده.» یک انگشتر دستم کرد! «منتظر آمادهشدن این انگشتر بود.»
*هدیه در نیمه شب
حتی بعد از ازدواج هم مثل دوران نامزدی، هدیه دادنهایش عجیب بود. مثلاً یک سال برای سالگرد ازدواجمان ساعت 3 نیمه شب از خواب بیدارم کرد و یک النگو در دستم انداخت! میگفتم «مگر روز خدا را از تو گرفتهاند؟» جواب داد «مزهاش به همین است!» شیطنت خاصی داشت که خیلی شیرین بود.
*فقط یک ثانیه...
دلم میخواهد حتی یک ثانیه هم شده برگردد... دلم میخواهد به او بگویم اگر در این 10 سال همسر خوبی برایش نبودم، حلالم کند.
این روزها حس میکنم یک نیروی قوی حمایتم میکند. حضور حسینآقا را کاملاً حس میکنم. الآن که حدوداً شصت روز از شهادتش میگذرد، فقط آرزو دارم یک لحظه ببینمش...
منبع: فارس
95/4/20 - 07:34 - 2016-7-10 07:34:27
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فرهنگ نیوز]
[مشاهده در: www.farhangnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 36]
صفحات پیشنهادی
تشییع پیکر مطهر شهید مدافع حرم علیرضا بابایی در کربلا
تشییع پیکر مطهر شهید مدافع حرم علیرضا بابایی در کربلامراسم تشییع پیکر مطهر شهید مدافع حرم علیرضا بابایی در کربلا با حضور گسترده زائران حرم مطهر امام حسین ع برگزار شد عکس حسین حاجیلری1395 02 27 - 12 23 دریافت کل گزارش تصویریشهید مدافع حرم «عبدالصالح زارع بهنمیری» به روایت همسر/3 حرفهایی که نباید زده میشد/ التماس میکردم
شهید مدافع حرم عبدالصالح زارع بهنمیری به روایت همسر 3حرفهایی که نباید زده میشد التماس میکردم تلفن را قطع نکن هر بار تماس میگرفت میگفتم دلم میخواهد این تلفن حالا حالاها قطع نشود میخواهم حرف بزنم میخواهم صدایت را بشنوم قطع نکن خبرنگار حماسه و مقاومت خبرگزاری فامراسم چهلمین روز درگذشت همسر شهید بابایی برگزار میشود
در شهرستان قزوین مراسم چهلمین روز درگذشت همسر شهید بابایی برگزار میشود مراسم چهلمین روز در گذشت همسر شهید عباس بابایی روز دوشنبه در قزوین برگزار میشود به گزارش ایلنا مراسم چهلمین روز درگذشت مرحومه صدیقه حکمت همسر شهید سرلشکر خلبان عباس بابایی دوشنبه هفته جاری در شهرستان قزوساخت زندگی نامه همسر شهید بابایی - پایگاه اطلاع رسانی ثامن
ثامن مریم مجتهدزاده گفت سازمان نشر آثار و مشارکت زنان در دفاع مقدس با همکاری دختر شهید بابایی تصمیم به ساخت گوشه هایی از زندگی سرکار خانم حکمت به عنوان میراث داران نظام مقدس جمهوری اسلامی و اسوه صبر و مقاومت برای بهره برداری و الگوسازی جوانان این مرز و بوم را در دستور کار خواقدامات تروریستی نتیجه پرورش تروریست توسط آمریکا، صهیونیستها و انگلیس است /کسانی می خواهند اسلام بدلی را به دس
شهیدخبر شهیدنیوز ولی امر مسلمین جهان پس از اقامه نماز عید سعید فطر به ایراد خطبه پرداختند و تاکید کردند باید با پدیده برداشت های نامشروع از بیت المال با جدیت مقابله شود رهبر انقلاب اسلامی در خطبه اول نماز ضمن تبریک عید سعید فطر به ملت ایران و امت بزرگ اسلامی ماه رمضان امسالرئیس بیمارستان شهید رجایی شیراز: مردم برای سربازان مجروح دعا کنند
رئیس بیمارستان شهید رجایی شیراز مردم برای سربازان مجروح دعا کنند شهرام بلند پرواز روز یکشنبه در حاشیه عیادت از سربازان مجروج به خبرنگار ایرنا گفت در مجموع هم اینک 13 نفر از مجروحان این سانحه در بخش های مراقبت های ویژه بیمارستان شهید رجایی شیراز بستری هستند آفتابنیوز رئیس29 اردیبهشتماه جاری مراسم تشییع پیکر پاک شهید بابایی برگزار میشود
29 اردیبهشتماه جاریمراسم تشییع پیکر پاک شهید بابایی برگزار میشود فرمانده سپاه روحالله استان مرکزی از برگزاری مراسم تشییع و تدفین پیکر پاک و مطهر شهید علیرضا بابایی در روز 29 اردیبهشت ماه جاری خبر داد سردار محسن کریمی در گفتوگو با خبرنگار فارس در اراک اظهار داشت شهید باپیشکسوت پرسپولیس:دعا کنید شهید مدافع حرم شوم - پایگاه خبری تحلیلی شهیدنیوز
شهیدخبر شهیدنیوز شال و کلاه کرده و همین روزها می رود او که گفته بود می خواهد مدافع حرم شود عزمش را جزم کرده تا به عهدش وفا کند مردی که ۱۲سال قفس توری قرمزها را بیمه کرد دیروز از همه حلالیت طلبید شال و کلاه کرده و همین روزها می رود او که گفته بود می خواهد مدافع حرم شود عمراسم چهلمین روز درگذشت همسر شهید بابایی در قزوین برگزار میشود
مراسم چهلمین روز درگذشت همسر شهید بابایی در قزوین برگزار میشود شناسهٔ خبر 3700211 - شنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۵ - ۱۱ ۰۲ استانها > قزوین jwplayer display inline-block; قزوین- بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین اعلام کرد مراسم چهلمین روز درگذشت صدیقه حکمت همسر شهید عباس بابایساخت زندگی نامه همسر شهید بابایی به عنوان اسوه صبر و مقاومت - پایگاه اینترنتی پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس
مریم مجتهدزاده گفت سازمان نشر آثار و مشارکت زنان در دفاع مقدس با همکاری دختر شهید بابایی تصمیم به ساخت گوشه هایی از زندگی سرکار خانم حکمت به عنوان میراث داران نظام مقدس جمهوری اسلامی و اسوه صبر و مقاومت برای بهره برداری و الگوسازی جوانان این مرز و بوم را در دستور کار خود قرار-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها