واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: سهراب هادی، روزگاری روزنامهنگار بوده است. اوایل انقلاب با بسیاری از شخصیتهای نامدار انقلاب در روزنامه جمهوری اسلامی همکاری کرده است. او حالا بیشتر به عنوان نقاش و گرافیست شناخته میشود که مدیریت انتشارات دفتر نشر آثار امام خمینی(ره) را هم به عهده دارد. هادی ظهر یکی از روزهای اول تابستان مهمان روزنامه جامجم بود. با او درباره جریانهای مختلف هنری گفتوگو کردیم. این هنرمند چهار سال قبل به دلیل برقگرفتگی شدید دچار عارضه شد که اتفاقا درباره این مساله هم صحبت کرد. مشروح حرفهای سهراب هادی را در زیر میخوانید.
ریشههای هنر ایرانی هنر ایران که پیوند خورده با وحدت وجود ا ست در دوره گذشته کاملا منطبق با این مفهوم بود. دو نحله داشتیم: یکی نحله برگرفته از متن حماسی که برمیگشت به متون ادبی کلاسیک و دیگری هم نقاشی آیینی که برگرفته از شعر محتشم کاشانی و شرح مقتلهای قیام عاشوراست. این دو استوانه نقاشی ایرانی بوده است. هنر آیینی ایران برگرفته از موضوعیت کشف و شهود عرفان شرقی است. عرفان شرقی یعنی «الله نورالسماوات و الارض» و هنرمند در این حوزه قلم میزند. هنرمند میخواهد «محمد» وجودش را قلم بزند. همانطور که رضا عباسی هنرمند نامدار عصر صفوی از رنگهای تیره میگذرد تا بهروشنی مرکز «شمسه» برسد که همان طلای الوهیت است. هنر ایران ریشه در عرفان شرقی دارد و عرفای ایران هم عمدتا وحدت وجودی هستند؛ از ملاصدرا و سهروردی و ابن عربی گرفته تا معاصرین مثل حضرت امام خمینی(ره). هنرمند ایرانی میخواهد پرتو حضرت حق را در هنرش بتاباند. آن وقت این اندیشه چه تناسبی دارد با اظهارات یکی از مدیران هنری که گفته نبض هنر ایران در پاریس و لندن میتپد؟ رسالت گالریداری هنر نیازی به ادارهکل یا معاونت در وزارتخانه و ساختار دیگری ندارد. اساسا هنر ساختارپذیر نیست. هنر برمیگردد به نوع تعاملی که هنرمند با جامعهاش پدید میآورد. به صرف اینکه فردی به عنوان گالریدار، امکانی در اقتصاد داشته باشد یا ملکی داشته باشد و بگوید اینجا را گالری میکند، نمیتوان او را گالریدار دانست. چقدر گالریداری را میشناسد؟ چقدر آزادیهای هنرمند را به رسمیت میشناسد؟ نظریهای هست که میگویند گالریدار به هنرمند سفارش میدهد گل بکش، کوچک بکش، زیبا بکش، تا ما بتوانیم این را بفروشیم. با این دید هنر تبدیل به یک شیء مصرفی میشود. گالریدارهای ما بیشتر اینطور شدهاند. آیا موجودیت گالریدار که قرار است بعد از خلاقیت هنرمند این هنر را به جامعه مصرف عرضه کند، این است؟ در چنین شرایطی شاید قابل دفاع و بررسی باشد نقش خانم سیحون در گالریداری ایران که خودش هم هنرمند بود. او سه مساله را توامان پیگیری میکرد: احترام به حقیقت اندیشه هنرمند در جامعهای که در آن زندگی میکرد، ارتباط با جامعه مصرف و حقیقتی که شأن هنر را از بین نبرد و دیگر ارتقای بینش و شناخت هنری. هنرمند و گالریدار دو بال پرواز هستند تا هنر را به جامعه مصرف برسانند. اگر هر دوی این زمینه را فراهم کنند، آن وقت جامعه مصرف به جای اینکه برود ماشین دو میلیاردی بخرد، اثر هنری میخرد. هنر باید از مسیر گالریها به جامعه برسد. گالریهای ما ادراکی از هنر ندارند. بسیاری از گالریدارها سرایدار هستند. یک جایی دارند که میخواهند کرایه بدهند. به هنرمند میگویند کارت را اینجا بیاور. قند و چای و شیرینی هم بیاور. دایی و عمه و خالهات را هم دعوت کن که بیایند. در حالی که گالریدار باید با مناسبات جامعه مصرف مرتبط باشد. باید هنرمند کشف کند. کارهای ارزنده و جریانساز نمایش بدهد. باید نشست بگذارد. در نتیجه گالریدار نباید قائم به اعتبار و پول نقاش باشد. از طرفی، هنرمندانی هم که پول بدهند برایشان نمایشگاه بگذارند، هنرمند نیستند. از برق گرفتگی تا تسلیم برابر قدرت حضرت حق حادثه تلخی بود. در لحظهای که این اتفاق افتاد تمام زندگی من از ابتدا تا آن لحظه مثل یک دور تند سینما در قالب تصویرهای سیاه و سفید از جلوی چشمانم عبور کرد. میگویند قدرت برق طوری است که ممکن است قلب، کلیهها، یا چشمها را بترکاند. برق یکی از دندانهای مرا شکست و لبم را جر داد. غروب 25 اردیبهشت سال 91 بود و من تنها بودم. بعد از اینکه برق مرا گرفت، سیمها به هم اتصالی کرد و فیوز پرید. همسرم از بیرون دیده برقها خاموش شده، شک کرده و برگشته بود. من بیهوش بودم. مرا منتقل کردند بیمارستان. حتی با آن یکی دستم هم خواستم دستی را که برق گرفته بود باز کنم که به آن هم آسیب رسید. دکتر خاقانی که مجسمههای مشاهیر ایران را پروتز ساخته، این دستم را درست کرد. الان یکی از دست هایم پروتزی است که خودش یک کار هنری است. این حادثه باعث شد تا یکی دو سال درگیر حالات روحی آن باشم. نگرش من به دنیا عوض شد. خیلی راحت با دنیا کنار آمدم و فکر کردم خیلی چیزهایی را که ما میخواهیم دگرگون کنیم، بهتر است همان قدرت بالاتر تغییر دهد. یک سری از چیزها را ما نمیتوانیم عوض کنیم. وقتی انسان با مرگ مواجه میشود، میبیند جز تسلیم کاری نمیتواند انجام دهد. توصیه به هنرمندان جوان فردی که جوان است و تازهوارد هنر شده باید بداند راه هنر ریزش زیاد دارد. نه اکنون، در تاریخ هنر، افراد بسیاری در صورتهای مختلف هنر پایین میریزند. چون راه صعبالعبور و پرسنگلاخ است. همه کسانی که در هنر به مدارج متعالی رسیدند، همه چیزشان را گذاشتند. هنرمندان جوان نگاه نکنند فلان بازیگر عکسش روی پوسترها چاپ شده، او زحمت کشیده، سیلی خورده است. به خاطر حقیقت هنر بازی کرده است، نه به خاطر اینکه به او گفتهاند بازی کند. همه هنرمندان جوانی که به وادی هنر وارد میشوند باید بدانند وادی سختی است که باید همه چیزشان را در آن بگذارند و زود هم به ثمر نمیرسد. «ما به فلک میرویم عزم تماشا که راست؟» چه کسی به هنر ما نگاه میکند؟ جامعهای که برای هزینه مسکن خود لنگ است، برای معیشت لنگ است، هنرمندی که دغدغه تمدید قرارداد و هزینه صاحبخانه را دارد، نمیتواند به این عزم تماشا برسد. نکته بعدی اینکه میگوید: «صورتگر نقاش چین/ رو صورت یارم ببین/ یا ترک کن صورتگری/ یا صورتی برکش چنین»، میدان هنر میدان رقابت سخت است. هنرمند باید طبع نازکش را برای خودش داشته باشد و در میدانهای هنری باید کار کند، نظریه بدهد، حرکت کند و آنچه موانع راهش است، بردارد. علی حاتمی مشکل نقاشان را گفته بود هنرمندان ما مطالعه نمیکنند. هانی بال الخاص از بزرگترین نقاشان ماست که من چند بار محضرش را درک کردم. او بیشترین ارتباط را با دکتر شریعتی و جلال آلاحمد داشت. مگر میشود نقاش با یک نویسنده در ارتباط نباشد؟ سارتر با سالوادور دالی زندگی میکرده است. من معدود هنرمندان را میشناسم که با کلام آشنا باشند. علی حاتمی یک دیالوگنویس بینظیر بود که در فیلم «کمالالملک» همین دغدغه را در قالب یک دیالوگ درخشان مطرح کرده است. آنجا که به کمالالملک تهمت دزدی بسته اند و کمال الملک میخواهد از خودش دفاع کند و میگوید: «ما نقاشیم، در دیار کلام غریبیم» علی حاتمی میدانست چقدر این موضوع لطمه زده است. نادر نقاشانی مثل کلانتری عزیز یا ممیز و ضیاپور دست به قلم بودند و مینوشتند. در نثر، ما نقاشان ضعیفیم. سجاد روشنی فرهنگ و هنر
شنبه 5 تیر 1395 ساعت 05:30
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 66]