واضح آرشیو وب فارسی:آخرین نیوز: به خانوادهام گفتهام در اینستاگرام مرا فالو نکنند، چون برخی ناسزا میگویند و این باعث میشود آنها آزرده شوند!
متولد 1354 در اراک و فارغالتحصیل رشته تئاتر است. سه تا خواهر هستند و خودش دختر دوم خانواده است. سوسن پرور سرشار از حس خوب است. وقتی با او صحبت میکنی متوجه میشوی ادا درنمیآورد و خودش را پشت کلمات قلمبه پنهان نمیکند. صحبتهایش درباره دنیای واقعی و دنیای مجازی نشان میدهد که تجربه و مطالعهاش زیاد است. میگوید: «به خانوادهام گفتهام که در اینستاگرام مرا فالو نکنند چون برخی ناسزا میگویند و این باعث میشود آنها آزرده شوند!».
پرور و خانوادهاش یکی از شرکتکنندگان بخش خانواده باحال برنامه خندوانه هستند. با این بازیگر درباره حس خوب، اعتماد و ... همصحبت شدیم. چطور میتوان آدم باحالی بود؟ به نظرم یک آدم باحال یا یک اتفاق باحال یعنی انتقال انرژی و حس خوب. الان ما تلفنی با هم صحبت میکنیم اگر ما بتوانیم حس خوبی را در این مکالمه به یکدیگر منتقل کنیم، آدمهای باحالی هستیم. در مسابقه خانواده باحال، خانوادهای مورد توجه قرار میگیرد که در عین سادگی، خودش باشد و بدون فیلتر انرژی و حس مثبت را به مخاطب بدهد. حس خوب، اعتماد هم به وجود میآورد. صد در صد! چیزی که در دنیای امروز و زندگی کنونی ما خیلی کم وجود دارد. دیروز در جاده، خانمی خیلی اصرار داشت من تا مسیری او را برسانم، اما واقعیت این است که من جرات نکردم و نتوانستم به او اعتماد کنم. اما اگر ما بتوانیم از آدمهای پیرامونمان حس خوب بگیریم، اعتمادمان به آدمها هم بیشتر خواهد شد. حس خوب زمانی به وجود میآید که با طرف مقابل ارتباط برقرار کنی و ما که نمیتوانیم با همه آدمها ارتباط بگیریم. من به این اعتقاد ندارم. سوال اینجاست که در زندگی روزمره چقدر ما به یکدیگر توجه میکنیم؟ مثلا سوار مترو یا اتوبوس که میشویم ما به چند نفر مهربانانه نگاه میکنیم یا چند نفر به ما نگاه میکنند؟ ما چقدر به یکدیگر کمک میکنیم؟ مثلا اگر بار سنگینی در دست کسی ببینیم به او کمک میکنیم؟ اگر کنار اتوبان ماشین ما بنزین تمام کند چند نفر به ما کمک میکنند؟ و ... ما آدمها شاید به هم ربطی نداشته باشیم اما میتوانیم به هم حس خوب بدهیم. چرا باید کار جامعه ما به جایی برسد که در کوچه و خیابان از صدای موتوری که از پشت سرمان میشنویم وحشتزده شویم و بترسیم. خب این به همان بیاعتمادی برمیگردد؟ ذهن ما به دلیل اتفاقات بدی که پیرامونمان رخ داده این گونه برنامهریزی شده است. ذهن ما اینطور برنامهریزی شده از آدمهایی که نمیشناسیم باید بترسیم چون آنها خطرناک هستند. زنده یاد نادر ابراهیمی همیشه میگفت من از آدمهایی که نمیشناسم، نمیترسم بلکه از آشناها میترسم. این نشان میدهد که قضاوتش درباره کسی که نمیشناخته مثبت بوده، اما جامعه ما به سمتی رفته که ما آدمهای ناشناس را خطرناک میدانیم چون فرکانس و امواج مثبت برای هم نمیفرستیم. توی ترافیک همه با اخم روبهروی خود را نگاه میکنند و هیچکس برنمیگردد به راننده ماشین کناری لبخند بزند. ما بندرت به پلیسهایی که در خیابانها و بزرگراهها توقف میکنند، خسته نباشید میگوییم! ما یک لحظه از کنار هم رد میشویم و یکدیگر را میبینیم؛ بنابراین چقدر خوب است که در همان لحظه حس خوبی به یکدیگر منتقل کنیم. این سبک زندگی در فرهنگ ما بوده اما در یکی دو دهه اخیر کمرنگ شده چون از طرفی به ما میگویند مثلا به آدمی که از روبهرویت میآید نگاه نکن! و از طرفی میگویند نگاهش کن و لبخند بزن. این باعث تناقضهایی در رفتار ما شده که گاهی نمیدانیم باید چه کنیم. نگاهمان به دیگران نباید جستوجوگرانه و از روی قضاوت باشد، نباید به دیگران خیره شویم، اما میتوانیم در یک لحظه از کنار آنها رد شویم و سلام بدهیم. وارد آسانسور میشویم، اگر کسی داخل آسانسور باشد حتی اگر او را نشناسیم چه ایرادی دارد سلام بدهیم... معتقدم ما از ارتباط برقرار کردن با آدمها میترسیم چون از بعدش میترسیم و آموزش ندیدهایم که باید چه کار کنیم. نمیدانیم طرف مقابلمان مثلا بعد از سلام ما چه واکنشی نشان میدهد و درباره ما چه فکر میکند. اما ما باید آزمون و خطاها را پشت سر بگذاریم تا بتوانیم رفتارمان را اصلاح کرده و یاد بگیریم به هم اعتماد کنیم. ما همه اینها را در فرهنگمان داشتهایم چه اتفاقی باعث شده که از آنها عبور کنیم و فراموششان کنیم؟ در زندگی ماشینی امروزی فرصت کافی برای دید و بازدید و حتی صحبت کردن با اطرافیان نیست، به همین دلیل خیلی از رفتارهای درست گذشته، اکنون برای ما بهنوعی ایجاد مزاحمت میکند. فناوری زمان ما را پر میکند، وقت آزادی که داشتیم و آن را مثلا با صحبت کردن با همسایه پر میکردیم، الان با اینترنت پر میکنیم و دیگر وقتی نداریم آن را به همسایه یا فامیل اختصاص بدهیم. مدل ارتباطات عوض شده و در کنارش احساس ناامنی هم بیشتر شده است. شاید به این دلیل است که در گذشته آدمها بیشتر صورت یکدیگر را میدیدند و رو در رو با هم صحبت میکردند، اما الان چهره و ذات آدمها در سایه فضای مجازی پنهان شده و واقعیت آنها دیده نمیشود و دیگر نمیتوان به آنها اعتماد کرد؟ در دنیای مجازی بیشتر آدمها خود واقعیشان نیستند.این دنیا فضایی ایجاد کرده که برخی با نامها و شخصیتهای دروغین در آنجا زندگی میکنند و برایشان مهم نیست دیگران درباره این شخصیت کذایی چه قضاوتی دارند! برخی از چنین آدمهایی تبدیل به افراد چند قطبی میشوند و به دیگران آسیب میزنند. به نظرم باید درباره دنیای مجازی فرهنگسازی شود تا بتوان از آن بدرستی استفاده کرد.پلیس فتا باید بیشتر درباره جرایم اینترنتی به مردم اطلاعات بدهد. شاید فحش دادن در اینستاگرام جرم باشد، اما من از آن بیخبرم و نمیدانم چگونه باید آن را پیگیری کنم. چرا ما به دلیل فضای ناامنی که گروهی در فضای مجازی و مثلا اینستاگرام به وجود میآورند، نتوانیم از ظرفیتهای خوب این گونه فضاها استفاده کنیم. احساس میشود شما ذاتا آدم شادی هستید، ریشه این شادی در کجاست؟ بخشی از آن به خانوادهام برمیگردد. شاد زیستن، روشی برای زندگی است. من هم برخی اوقات غمگین میشوم، اما ترجیح میدهم شاد زندگی کنم. منظورم از شادی فقط خندیدن نیست، بلکه آرامشی است که درون تو را شاد میکند. این آرامش باعث میشود تو لبخند را برای چهرهات انتخاب کنی. به نظرم صبوری یکی از پایههای اصلی شاد زیستن است. آدمهای صبور، کمتر عصبانی میشوند کمتر بهخودشان و دیگران آسیب میزنند. به نظرم برای شاد بودن بهتر است به حرف دیگران بیشتر گوش بدهیم اما ما معمولا حرف میزنیم و حتی به دیگران فرصت نمیدهیم حرفشان را تمام کنند، فقط خیلی زود میخواهیم جواب طرف مقابل را بدهیم. این باعث میشود گفتوگوی درستی بین ما شکل نگیرد. اگر خوب گوش بدهی حتما جواب خوب و منصفانهای هم خواهی داد. یکی دیگر از روشهای شاد زیستن این است که همیشه حق با من نیست! بهتر است اشتباهاتمان را بپذیریم.تجربه شخصیام ثابت کرده که ارتباط با طبیعت و حیوانات خیلی در روحیه و شادی موثر است. مسلما اگر در خانه گلدان داشته باشیم، اگر به حیوانات و پرندگان توجه کنیم و با آنها مهربان باشیم، حتما انرژی مثبت خودمان بیشتر خواهد شد. شما را میتوانیم در ردیف آدمهای خودساخته قرار بدهیم؟ من فقط با پشتوانه و حمایت خانوادهام به دنیای هنر وارد شدم، اما در کار هیچ کس به من کمک نکرد و به اصطلاح پارتیام نشد یا موقعیت خوب کاری را به من پیشنهاد نداد.نه پول داشتم و نه پارتی، فقط با تلاش کردن به جایی که هستم، رسیدم. از جایگاهی که در بازیگری دارم بشدت راضی هستم، شاید برای دیگران این جایگاه مهم نباشد اما برای من بهترین است. منبع: جام جم
چهارشنبه, 26 خرداد 1395 ساعت 12:05
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آخرین نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 44]