واضح آرشیو وب فارسی:فارس: یادداشت مهمان/
«کوچۀ بینام» فیلمی دینی است!
مهم نیست که مادرِ فیلم در برقراری رابطۀ دوستانه با دخترش کوتاهی کرده است؛ مهم این است که او اکنون به هر طریقی در پی جبران این غفلت است؛ تلاشی که مخاطب با آن همنفس میشود؛ و او نیز همراه با مادری که دخترش را، ولو به هر بهانهای، در مسجد دیده است، چشمانش از شادی برق میزند و دلش از معرفی او به هممسجدیها قنج میرود و از کنایهها میشکند.
خبرگزاری فارس، «کوچۀ بینام» فیلمی دینی است. این گزارهای است که اثبات آن کار سادهای نیست. اصلاً چه فیلمی دینی است؟ یا اساساً آنکه فیلم دینی یعنی چه؟ سالهاست در بارۀ سینمای دینی و هنر دینی و مؤلفههای آن و حتی امکان و امتناع آن، فحول عالم نظر سخن میگویند و هنوز گرههای بسیاری ناگشوده باقی است و چه بسا گرههای بسیاری بر گرههای پیشین افزوده. پس اجازه دهید فارغ از آنچه تا کنون به سخن درآمده، عوامانه و سادهاندیشانه، تلقی خود را از فیلم دینی بیان کنم. از نظر من فیلمی دینی است که با خلق جهان ویژۀ خود، مخاطب را دقایقی ساکن در جهان خویش کند و او را اندکی، ولو به قدر نفسی، به نیکی و «خوب بودن» نزدیکتر سازد. این تعریف نه مانع است و نه جامع و نه به لحاظ منطقی قابل دفاع. اما آن را همین بس که پایۀ بحثی دربارۀ فیلم «کوچۀ بینام» باشد.
«کوچۀ بینام» فیلمی دینی است، به اعتبار جهانی که خلق میکند و مخاطب، نود دقیقه در آن سکنی میگزیند؛ نه به اعتبار نشانهشناسیها و رمزگشاییهایی مکاشفهگرانه؛ رمزگشاییهایی که سالهاست گریبان سینما را گرفته است و بلای جان آن شده است؛ بیاعتنا به زمینۀ فرهنگی مرتبط با این دست از خوانشها و بسترها و ساختارهای هنری متناسب با آن. تفسیرهای نشانهشناختی، یک روش نقد است برای نگاهی خاص به هنر و مناسب برای آثاری مستعد آن و قابل کاربست در یک بستر معنایی مشخص؛ نه نسخهای فراگیر و بدون قاعده و بیلجام برای تفسیر هرآنچه پیش روی ماست. آنچنانکه فیلمی چون «جدایی نادر از سیمین» و قصۀ پشت در ماندن زنی باردار و سقط فرزند او را تفسیری نمادین کنیم از قصهای تاریخی و دینی و به دنبال رابطۀ آن با نفی شهادت دخت گرامی پیامبر اکرم برآییم! یا در مواجهه با فیلمی مثل «ابد و یک روز» به جستجوی رابطۀ گربههای داخل خانه و ناسزاهای فیلم باشیم که چرا بر سگ و کمتر از سگ تأکید میکند و اساساً این گربه چه رابطهای با نقشۀ جغرافیای ایران دارد؟! یا آنکه در فیلمی مثل «کوچۀ بینام» ذرهبین دست بگیریم و میان دعای فرج زنان مسجدی و ماجرای داخل چاه افتادن کودک خانواده و مسجد مقدس جمکران در پی رابطهای مشکوک و مرموز باشیم! این چه بلایی است که بر سر ما آمده و امکان دیدن را از ما سلب کرده است؟ گویا چیزی که قرار بود وسیلهای باشد برای دیدن بهتر، شده است حجابی برای فهم. از قضا سرکنگبین... «کوچۀ بینام» فیلمی دینی است، به اعتبار تراکم زندگی در آن. این فیلم داستان زندگی خانوادهای ساده است، با مختصاتی ساده. پدر کاسب سادهای است با گرایشهایی مذهبی و روحیهای روادار. مادر زنی متشرع و اهل جلسه و مسجد. پسر جوانی کاری و محجوب که دل در گرو دختر همسایۀ پایینی دارد. همسایۀ پایینی زنی تنها که با دخترش سالهاست در این خانه زندگی میکند. دختر، زنی سرکش که بر خلاف خواهر محجبه و بچهدارش، سر و گوشش میجنبد و با سرکشی در برابر والدین، با مردی متأهل نرد عشق میبازد. تصویری قابل باور از خانوادهای که اگر در گلخانه زندگی نکنیم و کمی در همین شهر، به دور و بر خویش بنگریم، نمونههای متواتری از جزئیات و کلیات آن را به کرات خواهیم یافت. فیلم بازنمایی دقیق و تحسینبرانگیزی است از آدمهای این خانواده و روابط میان آنها، با بیانی قصهگو و ضرباهنگی تند و پیشبرنده، با آستینی که هر آن چیزی از آن بیرون میکشد و یک دم گریبان مخاطب را رها نمیکند. بحثم در اینجا دربارۀ دینی بودن فیلم است. پس با بازیهای خوب فیلم، به ویژه بازی شگفت باران کوثری و گریم خوبش و فیلمنامۀ موفق و ساختار فنی آن کاری ندارم. بماند برای مجالی دیگر و به قلم آنکه شایستهتر است.
«کوچۀ بینام» فیلمی دینی است، به اعتبار غلظت بالای زندگی در آن. در این فیلم مخاطب به دلیل توانایی بالای اثر در روایت، چنان با زندگی مماس میشود که گاهی خود را همراه با آدمهای فیلم در آستانۀ شکستن مییابد و گاهی محتاج گشایش. فیلم جهانی از ناگزیریهاست؛ چونان زندگی. همراهی مخاطب است با مادری که در ماجرای به کما رفتنش تقصیری ندارد. پدری که در برزخ بیهمسری و ادارۀ خانهای با چند فرزند کوچک و فشارهای وارده بر خود و استیصالش در این میان و عقد زنی بیپناه و تنها، مقصر نیست. زنی نیازمند حمایت که پیش پای خود چارهای جز سالها ساکت و رازدار، پناه جستن به طبقۀ پایین یک خانواده، ندیده است. پسری که خود در دل باختن به دختری که خواهر اوست نقشی نداشته؛ و اکنون فاجعهای که ناگزیر رخ مینماید و در میان بیگناهان به جستجوی مقصر میگردد. «کوچۀ بینام» تجربهای است تلخ که خود را رایگان ارزانی مخاطب میکند. فیلم با کاستن از فاصلۀ امکان قرار گرفتن مخاطب به جای شخصیتها، او را به جهانی میبرد که در آن باید همراه با سایر اجزای فیلم، ابتلایی سخت را از سر بگذراند. فیلم این فرصت را در اختیار او قرار میدهد که نود دقیقه بر تجربۀ زیستنش بیفزاید.
مهم نیست که مادرِ فیلم در برقراری رابطۀ دوستانه با دخترش کوتاهی کرده است؛ مهم این است که او اکنون به هر طریقی در پی جبران این غفلت است؛ تلاشی که مخاطب با آن همنفس میشود؛ و او نیز همراه با مادری که دخترش را، ولو به هر بهانهای، در مسجد دیده است، چشمانش از شادی برق میزند و دلش از معرفی او به هممسجدیها قنج میرود و از کنایهها میشکند. مهم نیست که پدر سالها رازی را در دل پنهان داشته است و ناخواسته زمینۀ لغزیدن پسرش را به پرتگاهی مهیب مهیا کرده است. مهم این است که او با همۀ وجود برای تقصیری که بر گردنش نیست، منکسر است و این حال انکسار را مخاطب نیز به ارمغان میبرد. مهم نیست که دختری عاصی و سرکش، پا از حدود فرا گذاشته است و با مردی متأهل طرح دوستی ریخته است. مهم تردید اوست در مسیر فیلم، عزم لرزانش برای نقطه گذاشتن بر این سطرهای ناراست و درآغوش کشیدن مادری که چندی است همدیگر را به درستی ندیدهاند، و غلیان حس بازگشت در مخاطب، در هزارتوی ابتلائات این جهان. بیآنکه لحظهای به دام ابتذال و شعار دربغلطد. «کوچۀ بینام» فیلمی دینی است به اعتبار حس انکساری که در مخاطب خود برمیانگیزد، به اعتبار حس توبهای که زانوان او را خم میکند، و به اعتبار حس امیدی که چشمان او را در سحر یکی از روزها و در اثنای نوای اذان به پنجرۀ یک خانه میدوزد. فیلمی است که قلب مخاطبش را بعد از تماشا رقیقتر میکند. فیلمی است که نگاه مخاطبانش را به هم مهربانتر میکند. فیلمی است که خضوع آنها را در برابر هم بیشتر میکند. «کوچۀ بینام» فیلمی است دینی برای نزدیک شدن یک گام بیشتر به خوب بودن. یادداشت:محمدرضا وحیدزاده
94/12/04 - 12:23
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 140]