محبوبترینها
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه می‌تواند برندینگ کسب‌وکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارش‌های سیل‌آسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارش‌های سیل‌آسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1853337244
صوت/ داستان پیرمردی که هر لحظه اسامی را از یاد می‌برد
واضح آرشیو وب فارسی:مهر: سه‌شنبه‌ها با رادیو نمایش
صوت/ داستان پیرمردی که هر لحظه اسامی را از یاد می‌برد
شناسهٔ خبر: 3558148 - سه‌شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۰:۴۵
هنر > رادیو و تلویزیون
نمایش رادیویی «آلزایمر» درباره دو پیرمرد است که از ختم یکی از دوستانشان برمی گردند و یکی از این دو هر لحظه اتفاقات و اسامی را فراموش می کند. مرورگر شما از ویدئو پشتیبانی نمی‌کند.
فایل آن‌را از اینجا دانلود کنید: به گزارش خبرنگار مهر، نمایش «آلزایمر» کاری از هنرمندان رادیو نمایش است که توسط داریوش روحی به نگارش در آمده است و به گفتگوی دو پیرمرد می پردازد که یکی از آنها آلزایمر گرفته است و هر لحظه اسامی و اتفاقات را از یاد می برد. بخشی از دیالوگ‌های این نمایش را در زیر می خوانید و می‌توانید نمایش را به طور کامل در فایل ضمیمه گوش کنید. همچنین مخاطبان می‌توانند برنامه های رادیو نمایش را روی موج ۱۰۷.۵ بشنوند. *ماشاءالله آقا ماشاءالله... - چیه؟ *بابا یواش تر دنبالت نکردن که... - چی شده مگه؟ *ناسلامتی عیالامون هم با همن دیگه. - اوناهاش دارن میان دیگه... حسابی هم جیک تو جیک همن معلوم نیست چوب برداشتن پنبه کدوم بنده خدایی رو دارن میزنن. *همین دیگه حواس اینا پی پنبه زنیه می ترسم عقب بیفتن یه وقت گم بشن. - مگه بچه ان که گم بشن. *عیال تو رو نمی دونم ولی عیال من اینورا رو نمی شناسه. - بیا بیا کاریت نباشه عیال من حواس جمعه. *خانم جااان... یک کم سریع تر. بله آقا ماشاءالله آقا عزت هم رفت. - عزت...؟ *به... پس الان از ختم کی داریم برمی گردیم. - ها.. خدا رحمتش کنه، آدم خوبی بود...
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 22]
-
سینما و تلویزیون
پربازدیدترینها