تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 22 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):رسول اكرم صلى الله عليه و آله چيزى مثل شام و غير آن را بر نماز مقدم نمى داشتند و ه...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815141525




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

«دعا کن شهادت از ما دریغ نشود»


واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: جمعه ۲ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۴:۱۵




1453105788209_66666.jpg

محمدعلی باشه آهنگر به یاد دوست شهیدش سعید سیاح طاهری، شهید مدافع حریم و حرم دل نوشته‌ای را منتشر کرد. به گزارش ایسنا، در متن نوشته‌ی کارگردان «ملکه» با تیتر "سکوت سیاح..." آمده است: «حالا باز زمستان است سعید. به چشم‌هایم خیره می‌شوی و شاید من هم خیره بودم حتماً... به چشمی که شمایل چشمی است که دیگر در قاب گرد صورت‌ نداری برادر. رفت تا دیده بانت باشد تا دی‌ ماه سال هزار و سیصد و نود و چهار. بله سعید سعادت یا آنطور که هستی سعید سیاح، پارسال هم مثل حالا زمستان بود. یادت که هست، داستان شهید علی صالح شریعتی. انگار همین حالاست سعید. در روزی که گرد و غبار نفس را می‌برید و حبس می‌کرد،پیامی تلفنی از دوستی آمد که زکات علم‌ات اگر داری چیست؟ گفتم چه می‌خواهی؟ گفت برای شهیدی مرثیه‌ای تصویری بساز. گفتم خدا من را نبخشد. شهید که مرثیه نمی‌خواهد! گفت نمی‌دانم کلیپ یا فیلمی که او را بشناساند. گفتم شهید را فقط خدا می‌شناسد. اوست که روز ازل در دفتر کائنات و آفرینش ثبتش می‌کند. بلند بالایش می‌کند. خوش نفس و خوش دل و خوش نقش می‌آرایدش تا روزی که به بهانه‌ی تیری، ترکشی، جدایش کند و در کنارش بنشاندش. گفتم اسم شهید که می‌آید دست و دلم می‌لرزد. در خدمتم، می‌سازمش. آری سعید پارسال هم مثل امسال حالا زمستان بود. لابد سرد هم بود. بله سرد بود که تو بالاپوشی گرم به تن کرده بودی. برازنده‌ات بود برادر. در خیابان طالقانی آنجا که باید دوستان و یاران شهید علی صالح شریعتی را می‌دیدم. اول تو را دیدم. سپید موی سپید محاسن. راستی سعید چرا اینقدر موهایت زود سفید شد؟ حتماً باز لبخندی میزنی مثل همیشه در سکوت. که تو را چه کار با موی سپید من. همه‌ی آنها که باید، آمده‌اند و هر کی از شهید سخنی می‌گوید، تو در سکوت فقط می‌نویسی. سکوت... سکوتی که سرشار از ناگفته‌ها بود. شاید تو بیش از دیگران او را می‌شناختی، شاید نمی‌خواستی فضل فروشی کنی. گاهی فقط لبخندی ملیح که صورتت را نورانی تر می‌نمود و چقدر غافل بودم من که بیشتر نگاهت نکردم. فیلم ساخته شد برای شهید بیست و دو ساله که فرمانده‌ی پادگان دژ خرمشهر بود. تویی که می‌شناختیش و من که ندیده بودمش. کنگره شهید در مشهد مقدس برگزار شد و تو رفتی و من سعادت آمدن نصیبم نشد. تا بهار امسال... بهار سال 94 خبر که رسید دلم لرزید سعید. خبر کوتاه و هولناک بود. منصور عطشانی به یاران شهیدش پیوست. منصور از تبار همان بچه‌هایی بود که شهادت را آرزو می‌کردند. و چه کشیدی سعید وقتی چند ماه در کما بودن سعید را دیدی و سکوت کردی. سکوت تا یادداشت تکان دهنده‌ات قلب همه را ریش کرد. ماجرای بی‌مهری به شهید منصور عطشانی باجناق و دوست هم سنگریت در بیمارستان نفت آبادان. آری اینچنین است برادر. زمستان و بهارمان با عطر شهدا آمیخته شد و رسید به تابستان. تابستان گرم سال 94 و این بار خبر هولناکتری که انتظارش را نمی‌کشیدیم رسید، مهدی اکبری زادگان به دوستان شهیدش پیوست و جالب‌تر که مهدی گفته بود من را در کنار منصور عطشانی دفن کنید. یعنی همین جایی که حالا پیکرشان در کنار هم آرمیده‌اند. ماجرای زمینی که بچه‌ها می‌گفتند مهدی و منصور چقدر تلاش کردند تا این زمین را به قطعه‌ی شهدای آبادان الحاق کنند. در نزدیکی مهدی، گلستانی هم به خیل دوستان پیوست و گویی سال 94 سال پیوستن کرور کرور جوانان دیروز و امروز به خیل شهیدان است. و اما تو سعید، در سکوت به سوریه رفتی و در سکوت ماندی، پنج سفر و پنج عروج. سعید باور می‌کنی بسیاری نمی‌دانستند تو در سوریه بوده‌ای؟ حالا که این چند سطر را می‌نویسم به یاد مراسم تشیع می‌افتم. سعید خیلی‌ها آمده بودند. دوستانی که سال‌هاست یکدیگر را ندیده‌اند. از برکت شهادت تو می‌بینم که یکدیگر را در بغل می‌گیرند و حالا رفتن تو، فصل جدیدی در رابطه‌ی دوستان قدیمیت آغاز کرده است. تو اولین شهید مدافع حرم آبادان و شاید موثرترین آن برای شهری که هنوز زخم‌هایش از جنگ 8 ساله التیام نیافته هستی و تو چقدر تلاش کردی دردهای بی‌درمان این شهر را در سکوت درمان کنی. سعید یکی شاید بیش از دیگران غمگین نبودنت است. یکی که روزها و ماه‌ها و سال‌ها در کنارش تلاش کردی. نمی‌دانم حبیب احمدزاده از فردا چگونه نبودنت را باور خواهد کرد. برای او و همه‌ی ما دعا کن. دعا کن شهادت از ما دریغ نشود. هر طور که خودت می‌دانی. شاید با سکوت.» به گزارش ایسنا،شهید سعید سیاح طاهری، از جانبازان هشت سال دفاع مقدس بود که با دبیری و بنیانگذاری خودجوش، جشنواره دانش‌آموزی فیلم دفاع مقدس و با یاری هنرمندان معروف سینما و نیز یادگاران دوران جنگ، در طی نه دوره، بیش از سیصد هزار دانش آموز و معلم مناطق روستایی و پیرامونی در شهرهای محروم را با سبکی شاد و جدید با حماسه مقاومت‌های مردمی جنگ آشنا کرد. او همچنین بعد از زلزله آذربایجان جشنواره دانش آموزی را برای چهل و هشت هزار کودک آسیب دیده روحی این منطقه برگزار کرد. از دیگر فعالیت‌های این شهید برپایی جشن کشتی دوستی بین بچه‌های ایرانی و عراقی دو سوی رودخانه اروند در سی امین سالگرد جنگ، برگزاری مسابقات کتابخوانی دفاع مقدس در بین اقشار مختلف، همچون معلمان پنج استان خوزستان ، ایلام ، بوشهر، سیستان و بلوچستان و هرمزگان و نیز زندانیان و دیگر گروههای اجتماعی همانند پرستاران و مهمانداران هواپیما بود که بدلیل غیر رسمی بودن و بکارگیری شیوه‌های نوین،تاثیر گذار بودند. شهید طاهری پس از انجام مسابقه مردمی کتابهای «من زنده‌ام» و «نوشتم تا بماند» در بین سه هزار معلمان شهرستانهای آبادان و اروندکنار و اهدا جوایز مربوطه،با وجود جانبازی و نقص عضو، به صورت داوطلبانه و هیچگونه سمت رسمی به سوریه رفت و در حلب به دست گروه داعش به شهادت رسید. انتهای پیام
کد خبرنگار:







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایسنا]
[مشاهده در: www.isna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 23]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن