واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
«راکی»، افسانه بوکس فراموش نشدنی دهه70
هر سه رقيب «راكي» در اسكار 1977 به هاليوود «وحشي و افسرده» اواخر دهه شصت و اوايل دهه هفتاد تعلق داشتند. برخلاف «راكي» محافظهكار كه در پي جا انداختن مفهوم «آمريكا سرزمين فرصتهاي طلايي» بود.
وب سایت 7 فاز - پويان عسگري:
شيريني شانس
باورش خيلي سخت است. اينكه در مراسم اسكار سال 1977 در حضور شاهكارهاي مهم دهه هفتاد سينماي آمريكا، سه اثر بزرگ و جريان ساز و الهام بخش «شبكه» سيدني لومت، «همه مردان رييس جمهور» الن. جي پاكولا و «راننده تاكسي» مارتين اسكورسيزي جايزه اسكار بهترين فيلم و بهترين كارگردان به «راكي» و جان آويلدسن رسيد.
حالا بعد از گذر چهار دهه و جاودانه شدن فيلمهاي نامبرده، تصميم اعضاي آكادمي شبيه به يك شوخي به نظر ميرسد. يك لجبازي سينمايي. اما در دل اين تصميم، دو گزاره مهم خود را نشان ميدهد.
اول تمايل هاليوود به همراهي با سياست ايالات متحده در نيمه دوم دهه هفتاد، و دوم كه در ادامه اولي و به عنوان زيرمجموعهاي از آن تعريف ميشود؛ خواست هاليوود براي بازگشت به سنتهاي سينمايي گذشته، آن هم بعد از چند سال آتشفشاني كه جوانها و خوره فيلمها رقم زده بودند.
آمريكاي نيمه دهه هفتاد، آمريكاي رنجور و هيستريكي است. كشوري كه بعد از چند اتفاق و واقعه مهم - از ترور رييس جمهور كاتوليك تا جنگ ويتنام، از جنبشهاي مدني تا رسوايي نيكسون و ماجراي واترگيت - دچار احساس عذاب وجدان عمومي است.
معصوميتي كه ترك خورده و فريب و خدعه و بياعتمادي جايش را گرفته. اما مگر تا كجا ميشود با پارانويا همراه بود و در آن غوطه خورد؟ فيلمهاي دوره اول رنسانس هاليوود در اواخر دهه شصت تا نيمه دهه هفتاد به اين روحيه تعلق دارد.
از «تعقيب» آرتور پن، «شب مردگان زنده» جرج رومرو و «ووداستاك» مايكل وادلي تا «كلوت» الن. جي پاكولا، «نجات يافتگان» جان بورمن و «خداحافظي طولاني» رابرت آلتمن. و انبوهي فيلم ديگر در ژانرها و چرخههاي ديگر كه به اين پارانوياي عمومي و احساس دفاعي تخدير دامن زدند؛ فرار از واقعيت و پذيرش وهم فزاينده.
پالين كيل ميگويد سه فيلمساز مهم و موفق اين دوره رابرت آلتمن، فرانسيس فورد كوپولا و مارتين اسكورسيزي هستند. به خاطر تربيت كاتوليكي و خويي كه ميتواند احساس عذاب وجدان عمومي را درك كند و به عرضه آن در شكل و اسلوبي هنرمندانه بپردازد.
اما در نيمه دهه هفتاد، كاست قدرت و جامعه آمريكايي، خسته از مسير طي شده در طي يك و نيم دهه آشوب و ناآرامي و هيپيبازي بيثمر، تصميم ميگيرد جوري ديگر عمل كند.
در واكنش به تصوير مخدوش شده «روياي آمريكايي» و بدنام شدن ايالات متحده در سطح جهان به دليل تصميمات سياسي اشتباه. دوره، دوره محافظهكاران دست راستي است با توجه و تمركز ويژه بر ارزشهاي ميهن پرستانه، مردان سرسخت و زنان همراه. احياي ايدههاي قديمي در شكل و قالبي جديد كه جوانان را هم خوش آيد.
در دل چنين فضايي - تسخير سفارت آمريكا در ايران و شدت پيدا كردن جنگ سرد در سالهاي ابتدايي دهه هشتاد - است كه سلطه و استيلاي راستها بر آمريكا و بريتانيا آغاز ميشود.
رونالد ريگان بازيگر بياستعداد سابق به عنوان رييس جمهور آمريكا و مارگارت تاچر ملقب به «بانوي آهنين» در مقام نخست وزير بريتانياي در تخاصم با آزادي خواهان ايرلندي.
بعد از عدم موفقيت تعداد زيادي از فيلمهاي متفاوت آمريكايي در نيمه اول دهه هفتاد و موفقيت بيسابقه «آروارهها» استيون اسپيلبرگ كه شكل اكران بلاك باسترها به شيوه امروزي را باعث شد، هاليوود در افق ديد و مسيرش تغييرات عديدهاي به موجود آورد.
سه فيلم مهم اين دوران كه شكل دهنده قاموس هاليوود چهار دهه اخير بوده، سه سال پشت سر هم به اكران عمومي درميآيند و با فروش بالايشان قوانين تازه را به وجود ميآورند.
«آروارهها» در سال 1975، «راكي» در سال 1976 و «جنگ ستارگان» در سال 1977. فيلمهايي محافظهكار، اميدوار و بر عليه تاريكي با پايانهايي خوش كه حسي از رضايت براي تودهها به ارمغان ميآورد.
فيلمهايي كه مخاطبان مرد و پسربچههاي نوجوان را مدنظر دارد و در حال بازسازي ارزشهاي كهنه آمريكايي است كه توسط فيلمهاي دوره اول (1966 – 1976) لگدمال شده و از ريخت افتاده بودند.
به لحاظ سينمايي هم اين الگوهاي گذشته هستند كه بازآفريني ميشوند. كلاسيكهايي كه به قالب نو درميآيند و ميشود عنوان «نئو كلاسيك» را بر آنها نهاد.
«آروارهها» به تاسي از هيچكاك و «پرندگان»، «راكي» با تلفيق سنت فيلمهاي بوكسي و «قصه پريان»، و «جنگ ستارگان» با احيا و ارتقاي مجموعه تلويزيوني موفق «پيشتازان فضا».
با موفقيت خط توليد اين فيلمها است كه سينماي دهه هشتاد ارتزاق ميكند؛ تحت ليسانس «دنبالهسازي»، «بلاك باسترها»، «فانتزيهاي نوجوان پسند»، «مردان بزن بهادر»، «زنان منفعل همراه» و «موجودات فضايي؛ اعم از بيگانه و غارتگر و ئي تي».
برخلاف «راكي» محافظهكار كه در پي جا انداختن مفهوم «آمريكا سرزمين فرصتهاي طلايي» بود. «همه مردان رييس جمهور» روحيه دموكرات منش هاليوود را در پيگيري ماجراي فساد رييس جمهور و رسوايي «واترگيت» نمايندگي ميكرد.
با پارانويايي لايت و البته كمين كرده كه ذره ذره حس ترور و وحشتش به تماشاگر فيلم تزريق ميشد.
«شبكه» لومت ادعانامهاي از راديكالترين بخش هاليوود عليه رسانههاي محافظهكار بود كه هراس و عدم اطمينان عمومي را با اين ايده كه همه مردم تحت نظر و كنترل رسانهها هستند، مخوفتر جلوه ميداد. فيلمي افشاگرانه، پيآمد مد روزي كه كم كم داشت كهنه ميشد. و بالاخره «راننده تاكسي» اسكورسيزي.
از عجيبترين فيلمهاي تاريخ سينماي آمريكا. حاصل تلفيق روحيه فيلم آمريكايي و منش هنري اروپايي. ممزوج شدن «جويندگان» جان فورد با داستايوسكي و تجربه «زندان» در فيلمهاي روبر برسون. فيلمي كه همين الان هم تند و انقلابي است چه برسد به چهل سال پيش.
«راكي» اما به دور از پيچيدگيهاي گاها غير قابل فهم اين سه فيلم، در تواردي شگفتانگيز با خواست «دولت و ملت»، اسكار بهترين فيلم را از آن خودش كرد تا آغازگر هاليوود جديد باشد؛ ساده و سرراست و قابل فهم. و نه ترسناك و ناامن و رنجور.
«راكي» به شيوهاي معصومانه و روستاييوار، داستان خود سيلوستر استالونه را روايت ميكند. بازيگر فيلمهاي «ادالت» و يك قلچماق به درد نخور كه يك دهه خودش را به اين در و آن در زد تا به درون هاليوود و سلبريتيهايش نفوذ كند. اما دريغ از يك ذره موفقيت و احترام. شبيه به موقعيتي كه «راكي بالبوآ» در فيلم دارد.
بوكسور آماتوري كه شش سال از عمرش را بدون ذرهاي پيشرفت در باشگاه ميكي پيرمرد (برجس مرديت) حرام كرده و جز ولگردي و مفلسي چيز ديگري نصيبش نشده. اما در جهان «راكي» كسي آن بالا هست كه نرهخر ايتاليايي را دوست بدارد.
همو كه شروع فيلم مزين به نقاشي پيامبرش «حضرت مسيح» شده و معجزهاش را در قالبي «پريانوار» و «سيندرلايي» به لوطي خوشقلب يا به عبارت بهتر «بازنده منفعل» روا ميدارد.
در قالب «شانس» مقابله با بوكسور قهرمان جهان كه رقيبش را از دست داده و به دنبال جايگزيني براي او است. تا اينگونه فيلم به همه نشان دهد «آمريكا سرزمين فرصتهاي طلايي است» و آماتوري چون راكي هم فرصت مبارزه با او را دارد.
موازي با حرفه، در زندگي عاطفي هم راكي، آدريان (تاليا شاير) خجالتي را با خود همراه ميكند تا دلگرم به همراهي و حضور و حمايت او، دمار از روزگار قهرمان رنگين پوست درآورد.
موضوع براي «طفلكي بامزه» جدي ميشود و حلاوت و شيريني «شانس» خودش را به راكي نشان ميدهد. به اين صورت، فانتزي در دل واقعيت رخ مينماياند و اين فيلم سادهگير را كه صادقانه ذات معصومش را فرياد ميزند، محبوب قلوب تماشاگران در دورانهاي مختلف ميكند.
مهترينش موفقيت فيلم در اسكار 1977 كه سبب شد سيلوستر استالونه چون «راكي بالبوا» شهره شهر شود و عضو جديد باشگاه سلبريتيها.
«راكي» فيلم دوراني است كه مهترين ورزش فرهنگ عامهاش «بوكس» بود و مردم در سراسر جهان مشتاق تماشاي تقلاي «محمد علي كلي» و دوستانش در رينگ بوكس بودند، مشتاق تماشاي فرود مشتهاي آهنين بر صورتهاي خشن و تركيده مردانه. دوراني كه مردان سنگين وزن مثل «پروانه» ميرقصيدند و مثل «زنبور» نيش ميزدند.
تاریخ انتشار: ۲۲ آذر ۱۳۹۴ - ۱۶:۴۳
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 33]