واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
چه گویم جز این مصرع دلپذیر/ امیری حسین و نعم الامیر...
جلال محمدی از شاعران کشورمان به مناسبت فرار سیدن اربعین سید و سالار شهیدان و شهدای کربلا شعری سروده است.
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات فارس، جلال محمدی از شاعران کشورمان به مناسبت فرار سیدن اربعین سید و سالار شهیدان و شهدای کربلا شعری سروده است. این شعر به شرح زیر است: دلم در هوای کسی شد اسیر مرا میکشد زیر باران تیر دلم در هوایش هوایی شده ست پر از اشتیاق رهایی شده ست خدایا دلم کربلایی شده ست که باشد در این ره مرا دستگیر امیری حسین و نعم الامیر اگر بستر خون شود جای من جدا از تن افتد اگر پای من شود قطعه در قطعه اعضای من هلا بر نمیگردم از این مسیر امیری حسین و نعم الامیر در این ره ندارم اگر توشه ای ولی دارم از روضهاش خوشه ای به یاد گلستان شش گوشه ای به میدان دشمن درآیم دلیر امیری حسین و نعم الامیر کجا زیر این آسمان کبود برای کسی آورم سر فرود ز هم بگسلد گر مرا تار و پود کجا باشم از ظلم بیعت پذیر امیری حسین و نعم الامیر دهم سر به دشمن به صد افتخار کجا دست بیعت دهم بنده وار منم شیعهی صاحب ذوالفقار که مدهوش و مستم ز خمّ غدیر امیری حسین و نعم الامیر گر از پیکرم خون ز صد جا رود به میدان کجا عاشق از جا رود سرم گر سر نیزه بالا رود نبیند مرا آسمان سر به زیر امیری حسین و نعم الامیر به تن در نگنجد دگر جان من ببین رقص شمشیر عریان من بیا ای منافق به میدان من که وا کردهام سینه بر تیغ و تیر امیری حسین و نعم الامیر مگر آسمان بر زمین آمده مگر محشر اهل دین آمده خدایا مگر اربعین آمده که یکسر خروشند برنا و پیر امیری حسین و نعم الامیر مگر اربعین شورش محشر است که خورشید را خاک غم بر سر است مگر ماتم سبط پیغمبر است که میخیزد از نای عالم نفیر امیری حسین و نعم الامیر زمین و زمان غرق شور و نواست که عالم عزادار خون خداست اگر آرمانشهر تو کربلاست به میدان در آی و بخوان مثل شیر امیری حسین و نعم الامیر حسین اعتقاد و مرام من است قیام و سجود و سلام من است امام و امام و امام من است امامی که او را نباشد نظیر امیری حسین و نعم الامیر کویرم اگر، چشمه سار من اوست زمستانم، اما بهار من اوست اگر بندهام، شهریار من اوست شکوهی شگفت است و شانی خطیر امیری حسین و نعم الامیر به دل داغ دارم، نشان حسین من و حسرت گلستان حسین منم نوکر آستان حسین چه دانی از این عزت چشمگیر امیری حسین و نعم الامیر ز داغ جنون شعله ور میشوم اگر تیغ بارد، سپر میشوم بمیرم اگر، زنده تر میشوم مرا زندگی زاید از مرگ و میر امیری حسین و نعم الامیر به عابس که بر تیغ، عریان گذشت به عباس کز آب عطشان گذشت به زینب که توفانش از جان گذشت ندارم جز این بر زبان و ضمیر امیری حسین و نعم الامیر به باب الحوائج، به ماه منیر به سقای بی دست دریا ضمیر علمدار افتادهی دستگیر به طفلی که خورده ست خون جای شیر امیری حسین و نعم الامیر جهان پر ز کف راست، دین بس مرا دلی پر ز نور یقین بس مرا غلام حسینم، همین بس مرا چه گویم جز این مصرع دلپذیر امیری حسین و نعم الامیر...
انتهای پیام/
http://fna.ir/Q7OYNG
94/09/09 - 08:59
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 13]