تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):روزه ماه شعبان، وسواس دل و پريشانى‏هاى جان را از بين مى‏برد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821124363




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نگاهي به فيلمنامه «باد در علفزار مي پيچد»


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
نگاهي به فيلمنامه «باد در علفزار مي پيچد»
نگاهي به فيلمنامه «باد در علفزار مي پيچد»     استعاره هاي ابتدايي   حسن باقرزاده مقدم   دشواري   هر گونه اظهار نظر و نقدي بر فيلمنامه باد در علفزار مي پيچد نه از آن است که با فيلمنامه اي قرص و محکم و خالي از عيب و نقص طرفيم، بلکه به اين سبب است که فيلمنامه، داراي ايرادها و اشکال هايي ابتدايي است که اصلاً در ضرورت نوشتن درباره آن مي ماني؛ چرا که حتي هر گونه نقد منفي هم شرايطي مي طلبد و اندک مايه اي موجه و نشاني از درستي در اثر، تا به کاري آيد؛ اما به واقع باد در علفزار مي پيچد فاقد همه اينهاست. فيلم بناست روايتگر ماجراي دختري به نام شوکا باشد که به علت فقر و نداري، از طرف خانواده اش مجبور به ازدواج با پسري عقب مانده به نام شکر الله است. پدر شکرالله (نصير) رئيس مافياي قاچاق چوب در يکي از روستاهاي مازندران است و از اين حيث صاحب نفوذ و اعتبار در روستا. رفيع خياط و شاگردش جليل، براي دوخت و دوز لباس عروس و داماد، از طرف نصير به روستا و به خانه اش دعوت شده اند. در اين ميان، جليل که از نارضايتي شوکا در ازدواج با شکرالله اطلاع يافته است، دلبسته او مي شود و... اين خلاصه پيرنگ فيلمنامه است. اين طرح اوليه نه چندان دور از کليشه، قابليت بسط و گسترش را داراست، اما پراکنده گويي و مزه پراني هاي بي مورد و نامتجانس با فضاي فيلمنامه، معلق و آويزان ماندن ميان تلخي القا شونده و رمانتيسيسم و به يک معنا نبود آگاهي پيشيني نسبت به آن چه قرار است در فيلمنامه بيان شود، از آن ملغمه اي پر از همه و هيچ ساخته است. فيلمنامه ظاهراً از سويي بناست شاهد مثالي باشد براي زندگي سخت و طاقت فرساي اهالي روستا که مجبورند براي امرار معاش، طبيعتي را که در آن زيست مي کنند نابود کرده، با تبر به جان درختان بيفتند و از راه قاچاق چوب ارتزاق کنند ــ طاهر، پدر شوکا، نمونه اي از اين مردمان است ــ و از سويي ديگر قصد دارد روايتگر عشق باشد؛ با طرح مثلث عاشقانه شوکا و دو عاشق سينه چاکش، يکي پسري معلول و عقب مانده و ديگري سر به هوا و دست و پا چلفتي. اما هيچ کدام بسط مطلوبي نيافته است. شوخي هاي نچسب و بي نسبت با درون مايه اصلي فيلمنامه و شخصيت پردازي هاي نارس و نسنجيده، آن را به طور کلي به بيراهه برده است. ديالوگ هاي فيلمنامه بعضي جاها واقعاً آزار مي دهد و اذيت مي کند. مثلاً جليل در ابراز عشقش به شوکا مي گويد «اين پسر{شکرالله}در حد واندازه تو نيست، لياقت تو از منم بيشتره...» يا جايي ديگر در ميانه جنگل و زير درختان برف خورده براي خوشمزگي به دختر مي گويد:«معذرت مي خوام که عذر مي خوام...» وقتي يحيي (برادر شکرالله) متوجه صحبت هاي او با شوکا مي شود و کتکش مي زند، جليل در حالي که روي زمين افتاده و دهانش خون آلود است به يحيي مي گويد:«آخه چند نفر به يه نفر» و در ادامه با آن نحوه ي نه خالي از مزه پراني چند باره، آب دهان خون آلودش را به بيرون پرت مي کند. نمونه هايي از اين دست در فيلمنامه فراوان اند. در جايي از فيلم، جليل را که براي اولين بار روياي ازدواج با شوکا و داماد شدن به ذهنش خطور مي کند، مقابل آينه مي بينيم که آب دهانش را به کف دستش انداخته و با آن موهايش را شانه مي کند. همه اينها واقعاً براي چيست و چه معنايي دارد؟ آيا جز به زور و زحمت و با هر قيمتي از مخاطب خنده خواستن و سهل و ساده انگاري زياده از حد فيلمنامه نويس است. کاش لااقل ظرف و محتواي فيلم يک کاسه بود و فيلم قرارش را با ما مي گذاشت تا تکليف روشن مي شد. شايد در آن صورت اين مزه پراني ها مسير مناسب تري مي يافت و اين گونه آزاردهنده نمي نمود. متلک پراني ها و ناسزا گويي هاي تکرار شونده آقا رفيع به جليل را هم اضافه کنيد به موارد ذکر شده که فقط به همين منظور است و دست مايه اي براي کمي خنده و هيچ کارکرد ديگري ندارد. شخصيت پردازي از ديگر موارد ضعف فيلمنامه است. براي مثال نگاه کنيد به نوري (نامادري شوکا) رفتار او با شوکا را قبل و پس از آن که خاله (همسر نورالدين)، به اصرار شوکا با او صحبت کند، با هم قياس کنيد. گويي او يک باره پس از صحبت هاي خاله متحول مي شود. نوري قبل از صحبت هاي خاله، به واقع يک تيپ از نامادري است، با همان مؤلفه هاي کليشه اي که سال هاي سال به خوردمان داده شده است، اما پس از آن يک بار در مقابل نصير و بار ديگر در برابر يحيي قد علم مي کند و مدافع شوکا مي شود؛ يا ولعي که در مراسم خواستگاري جليل از شوکا در خوردن شيريني دارد و نشان از رضايت مندي يک باره او بر سر ازدواج آنهاست. همين طور است در مورد طاهر و تأثيري که از حرف هاي نورالدين مي گيرد. او هم در نتيجه حرف هاي نورالدين،جرأت مواجهه با نصير را پيدا مي کند و قول و قرار اوليه با او بر سر وصلت شوکا و شکرالله را به فراموشي مي سپرد. يحيي، که سعي فراواني شده است تا معرف يک آدم بد باشد، چه خنده هايي، هنگام پاره کردن طنابي که به پاي طاهر بسته شده يا وقتي که گيس هاي شوکا را مي برد، سر مي دهد؛ خنده کليشه آدم بدها. طاهر اما با همه اينها متفاوت است. رفتار او با دخترش بسيار فاضل مآبانه است. با چه ملايمتي با دخترش حرف مي زند. حتي زماني که نصير و يحيي قصد دارند او را تحريک کنند، از ارتباط شوکا و جليل خبردارش کنند او اندکي اعتراض هم به دختر ندارد. در يکي از شب ها که خاطر شوکا، خواب و قرار از جليل گرفته، او از جايش بر مي خيزد، تا صبح بيدار مي ماند، از کنده درختان، هيزم مي سازد و به شکل مرتب و منظمي آنها را کنار هم قرار مي دهد. صبح وقتي شوکا اين منظره را مي بيند، از تعجب انگشت به دهان مانده است. چطور پسري که حتي از ديدن سگي از ترس، دست و پايش را گم مي کند، آن همه راه را در شب پاي پياده تا آنجا آمده است؟ لابد به مدد عشق، ايرادي نيست. اما چطور تا صبح تبر مي زند و هيچ گوشي نمي شنود، آن هم درست کنار خانه دختر. در ضمن اين که تدابير اين چنيني براي رمانتيک جلوه دادن فضا و ابراز عشق جليل به شوکا با آن لودگي ها ناهمساز است. جايي ديگر شکر الله که متوجه صحبت هاي خصوصي جليل و شوکا شده است، ناگهان گريه سر مي دهد، آن چنان بلند که صدايش تا آن سر ده مي رود (البته با کات هاي موازي هم زمان صداي قطع شدن و افتادن درخت ها). اين چنين صحنه هايي که در فيلمنامه کم هم نيستند، در چند دست کردن فضاي فيلمنامه بسيار تأثيرگذارند. رقص و چرخيدن شوکا در ميانه برف و درختان، شنيدن صداي رساي پرندگان توسط جليل پس از تجربه عشق، به پشت نشاندن شوکا روي اسب و تنها ميان مرداني که او را به زور از عشقش جدا کرده اند و زنداني کردن او به طرزي قرون وسطايي ميان درختي در جنگل، همگي حتي به شکل استعاري هم وصله ناجورند. اشتباه هاي فيلمنامه البته به اينها محدود نمي شود، موارد متعدد ديگري مي توان مطرح کرد. مثلاً آقا رفيع که با زنش تلفني و با گويش آذري حرف مي زند و زن از آن طرف خط به زبان فارسي پاسخ مي دهد. يا مدت زمان درازي که رفيع و جليل همين طور در خانه نصير مي گذرانند و وقت اتلاف مي کنند و هيچ وقت از سوي اهل خانه بازخواست نمي شوند تا آن زمان که ديگر نمي شود بيرونشان نينداخت. منبع: فيلم نگار 97  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 306]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن