واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
انتظار «بادیگارد» در دامنه آتشفشان
ابراهیم حاتمی کیا این روزها ساکت است اما آنهایی که خلق و خویش را می شناسند، معتقدند دور نیست زمانی که دوباره آتشفشان خشم او فواره کند و گدازه هایش دامن بزر و کوچک سینمای ایران را بگیرد.
هفته نامه تماشاگران امروز - رضا رستمی: ابراهیم حاتمی کیا این روزها ساکت است اما آنهایی که خلق و خویش را می شناسند، معتقدند دور نیست زمانی که دوباره آتشفشان خشم او فواره کند و گدازه هایش دامن بزر و کوچک سینمای ایران را بگیرد. او حالا آنقدر سرگرم ساختن فیلم «بادیگارد» است که فرصت خیلی کارها را ندارد، فقط گاهی مرگ همکار و بازیگری (هما روستا) یا شهادت دوست و رزمنده ای (سردار همدانی) باعث می شود تا کاغذ و قلم به دست بگیرد و از مرگ یا شهادت بنویسد.
آتشفشان ساکت سینمای ایران اما فورانش بستگی به موقعیتی دارد که فیلم جدیدش برای او می سازد؛ صحت و سقم این جمله را باید در رفتاری جستجو کرد که پیش از این حاتمی کیا از خود نشان داده است، چه آن زمان که پرونده ای هزار صفحه ای برای فیلم «از کرخه تا راین» اش روی میز بزرگان نظام قرار گرفت و چه زمانی که بریده نگاتیوهای سانسور شده فیلم «به نام پدر» را به همه نشان داد.
نزدیکانش می گویند او با «بادیگارد» به همان روزهای طلایی اش در سینمای ایران بازمی گردد و منتقدانش معتقدند که حاصل این تجربه کارگردان «آژانس شیشه ای» چندان فراتر از فیلم هایی نخواهد بود که در اواخر دهه 80 و اوایل دهه 90 شمسی ساخته است.
کارگردان سوپراستار
ابراهیم حاتمی کیا که در کودکی به خاطر جو مذهبی خانواده اش حق تماشای تلویزیون و رفتن به سینما را نداشت، در دهه 70 شمسی به یکی از سوپراستارهای سینمای ایران تبدیل شده بود. او با ساخت فیلم هایی که برای نسل جوان ایران جذابیت داشت، موقعیتی را پیدا کرده بود که خیلی ها نه برای دیدن بازی بازیگران، بلکه برای تماشای آخرین کار و تجربه حاتمی کیا بلیت فیلم هایش را می خریدند تا ببینند او این بار چه موضوعی را دستمایه کارش قرار داده است.
«دیده بان» و «مهاجر» اگرچه هنوز هم جزو بهترین فیلم های کارنامه کاری او هستند و موقعیتش را در سینمای ایران به عنوان کارگردانی جوان و خوش آتیه تثبیت کرده اند اما شهرت و محبوبیت او برای دو نسل از جوانان ایران حاصل جسارتی است که این کارگردان آذری در بازی با خطوط قرمز به خرج داده و شکستن تابوها.
او با گذر از دوران جنگ و رسیدن به زمان صلح، دوربینش را از خاکریز و سنگر و اسلحه به سمت کوچه و خیابان و ساختمان های مدرن چرخاند تا همان آدم هایی را قاب بگیرد که زمانی پشت خاکریزها روایت جنگ و شهادت و توکل و ایثارشان را بازگو می کرد.
او ابایی نداشت از اینکه کرخه را به عنوان نمادی از جنگ ایران - به رود راین در آلمان وصل کند و پرسه های غریبانه جوانی را در دل تمدن غرب نشان دهد که با زخم هایی از ساحل- کرخه به چشم انداز رود راین رسیده است. تضادی که به عقیده استادان درام نویسی مایه قوام و قدرت یک درام یا ملودرام است، در آثار دهه 70 حاتمی کیا به عریان ترین شکل خودش را نشان داد. از تضاد شخصیت ها گرفته تا گرایش هایی که همه زیر سقف یک آژانس جمع شده بودند تا در تعریف نسبت خود با جنگ، انقلاب و صلح تصویری واقعی از ایران در اوایل اصلاحات دوم خرداد را به تصویر بکشند.
اکران «آژانس شیشه ای» در سال 1376 و جلسات پر شور نقد و بررسی آن در جشنواره فجر و دانشگاه های ایران، از حاتمی کیا شمایلی جذاب و دوست داشتنی برای نسلی ساخته بود که خیلی هایشان دل در گرو اصلاحات داشتند اما برای حاج کاظم و رفیق جانبازش هم اشک می ریختند.
حاتمی با آژانس شیشه ای نوع تازه ای از سینمای سیاسی را در ایران تجربه کرد، سینمایی که از دل آثار خودش می آمد و حتی اگر ابعاد عاشقانه پیدا می کرد و به مثلثی عشقی می رسید (روبان قرمز) باز هم سویه های سیاسی اش آنقدر قوی بود که راست و چپ سیاست ایران برای توضیح موقعیت خود دست به دامن شخصیت هایی شوند که رضا کیانیان و پرویز پرستویی در دل صحرایی بی آب و علف خلق کرده بودند؛ صحرایی که در آن مظهر زیبایی و آمال و آرزوها زنی (آزیتا حاجیان) بود که هر دو دل در گرو او داشتند اما یکی (رضا کیانیان) با زبان ساز از اشتیاق وصلش می گفت و دیگری (پرویز پرستویی) با زبان تفنگ.
حاتمی کیا مسیری را که آغاز کرده بود، ادامه داد. گاه زورش به خط قرمزها چربید و گاه خط قرمزها فیلمش را یا در محاق توقیف بردند (به رنگ ارغوان) یا تکه تکه کردند (موج مرده)، چرخیدن او به سمت اجتماع و سودای ساخت فیلم هایی با مضامین اجتماعی اما نه چیزی به کارنامه حاتمی کیا افزود و نه چنگی به دل هوادارانش زد. حاصل این فیلم ها نقدهای تندی بود که حاتمی کیا به قول خودش در خلوت و تنهایی آنها را می خواند اما در ظاهر طوری وانمود می کرد که انگار نه انگار که نوشته شده اند.
او پس از چند تجربه ناموفق و فاصله گرفتن از بازیگر محبوبش (پرویز پرستویی) دوباره به وادی سیاست برگشت. اولین کارش «گزارش یک جشن» بود، کاری که در آن هیچ خبری از شخصیت های همیشگی اش نبود. فیلم توقیف شد و نقدها منفی بود. بعد نوبت به چمران رسید. چند روز از زندگی او در پاوه. این بار حاتمی کیا به دل جنگ بازگشته بود با چاشنی سیاست و حرف هایی که هم پاسخی به شرایط روز بود (دست فرمان دولت تدبیر و امید برای حل بحران هسته ای) و هم گذشته را در دل اکنون بازسازی می کرد.
چمران و پاوه برای بهانه بود تا حرف های خودش را بزند، حاصل این تجربه اما نه به بدی تجربه های گذشته بود و نه به شیرینی خاطرات «آژانس شیشه ای»، «روبان قرمز»، «ارتفاع پست»، «به رنگ ارغوان» و ...
بازگشت به دنیای گمشده
«بادیگارد» اما حکایت دیگری دارد. این بار همه شواهد از بازگشت حاتمی کیا به دنیایی حکایت می کند که در آثار متاخر او گمشده بود. او با همه تلاشی که برای حفظ داستان و لو نرفتن آن کرد اما در نهایت نتوانست مانع رسیدن بعضی از جزییات این فیلم به رسانه ها شود؛ جزییاتی که قرار گرفتن شان کنار هم نشان می دهند که فیلمساز میانسال سینمای پس از انقلاب دوباره به حال و هوایی بازگشته که پیش از این موفق ترین فیلم هایش را شکل داده بودند.
او روی یکی از داغ ترین موضوعات سیاست داخلی و خارجی ایران دست گذاشته (مسئله هسته ای) و تضادی صریح را بین شخصیت هایی رنگ آمیزی کرده که یکی دیپلماتی مرتبط با مسائل هسته ای است و دیگری محافظ یا بادیگاردی که سابقه اش به جنگ و خاکریز می رسد.
دوگانه حاج کاظم و مامور اطلاعاتی در فیلم «آژانس شیشه ای» این بار به صورت دوگانه دیپلمات و بادیگارد تغییر شکل داده تا او دوباره به سمت سینمایی با مولفه های سیاسی بازگردد.
در این بازگشت چه کسی بهتر از پرویز پرستویی می تواند حاتمی کیا را همراهی کند، کسی که سال ها در طلایی ترین دوران حاتمی کیا مقابل دوربینش حضور داشته و شخصیت هایی را بر پرده سینما خلق کرده که در ذهن حاتمی کیا شکل گرفته اند.
موفق شدن یا نشدن این فیلم تکلیف آتشفشان خاموش سینمای ایران را روشن می کند. فیلم موفق باشد نه از فوران خبری هست و نه گدازه؛ اما اگر نتیجه شکست باشد، باید علاوه بر فوران گدازه ها منتظر زمین لرزه ای با قدرت بالا هم باشیم.
تاریخ انتشار: ۲۴ آبان ۱۳۹۴ - ۰۸:۵۲
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 38]