واضح آرشیو وب فارسی:حيات نو: يادداشتى بر «كمدى مرگ»يكى«وودي» را پيدا كند!
حسين عبدالهاشم پور-خيالتان راحت، شما از ديدن «كمدى مرگ» راضى خواهيد بود، البته اگر تعصب دو آتشهاى به «وودى آلن» نداشته باشيد. كم يا زياد مىخنديد، آدمهاى يك متر و هفتادو چند سانتى مترى جلوى چشمتان ناگهان آب مىروند و چندوجبى مىشوند، مثل سيركهاى چند دهه پيش در اروپا شاهد پرواز بازيگران خواهيد بود و شايد به واسطه همين لحظات غريب كه از تئاتر تكنيكال مىآيد و درايران، كمتر كارگردانى به آن ورود پيدا مىكند، به دوستانتان پيشنهاد دهيداين اثر را حتما ببيننداما براى من ديدن «كمدى مرگ» موهبتى متفاوت به همراه داشت كه اتفاقا ازاين منظر نقدى جدى براين اثر وارد مىنمايد! هرگاه فيلمى از «وودى آلن» ديدهام با حيرت بااين سوال تكرارى در ذهنم مواجه شدهام كه چرا «وودي» بااين استعداد خارقالعاده در نوشتن، فيلمهايش به اين غايت ساده و سرراستاند؟
چرا فيلمهايش دكوپاژهاى آنچنانى ندارد؟ چرا از جلوههاى ويژه به خصوص ازاين جنگولك بازىهاى كامپيوترى بهره نمىبرد و فيلمهايش داستان گو پيش مىروند. انگار نه انگار كه همسايههاليوودند.اما با ديدن تئاتر «كمدىمرگ» كه «وودى آلن» سالها پيش آن را نوشته واين روزها «محسن ميرزاخاني» آن را كارگردانى كرده و عصر هرروز در فرهنگسراى نياوران به روى صحنه مىرود، همه آن سوالهاى كهنه پاسخ گرفتند كه البته چنانكه پيشتر رفت، اين پاسخ، جدىترين نقد بهاين اثر است.
1- حتى اگر مثل من منتقداين كار باشي، نمىتوانى انكار كنى تئاتر تكنيكال «كمدىمرگ» براى خنداندن و حيران نمودن تماشاگر يك پك كامل كنار هم چيده است تا هيچ سليقهاى بدون پاسخ پاى به بيرون نگذارد. علاوه بر آنچه در مقدمه رفت در نيمه نخست نمايش، طنز كلامى منحصر به فرد «وودى آلن» با آنكه حيف و حرام مىشوداما حسابى چشمك مىزند و به خصوص در مواجهه «كلايمن» و «دكتر» و سپس «كلايمن» و« جينا » سرگرمتان مىكنداما در نيمه دوم با آب رفتن آدمها و كوتوله شدن آن همه آدم لاغر و چاق، قلقلكى باشى بعيد نيست ريسه هم بروي! ذهنت درعين حال كنجكاو خواهد شد كه چگونه آدمها، كوتوله شدهاند و چگونه پس از مرگ، كاراكترها روحشان برفراز سالن به پرواز درمىآيند كه خود جزو جذابيتهاى تئاتر تكنيكال است. دراين گونه تئاتر، به كار گيرى ابزار پيشرفته وامكانات، براى خلق جلوههاى ويژه آنهم به صورت زنده و درست پيش روى چشمان تماشاچيان محور است و درست به دليل فقدان چنينامكاناتى است كه درايران كمتر هنرمندى جسارت اجراى چنين تئاترى را به خود مىدهد و احتمالا اگر «محسن ميرزاخاني» جوان 28 ساله نبود چنين ريسكى نمىكرد. با وجود برخى ضعفها در اجراىاين گونه تئاترى وى نمره قبولى كه زير 15 هم نيست مىگيرد به خصوصاينكهاين راه در تئاترايران رهرو چندانى نداشته است.
2- بازى «مهدى واثقي» در نقش «كلايمن» حتى در لحظاتى درخشان است و غريب است كه چقدر شبيه خود «وودى آلن» است. اگر برخلاف «وودي» آبى زير پوستش ندويده بود هيچ بعيد نبود...اما راستش بقيه بازىها چندان چنگى به دل نمىزند و البته نمىتوان براين نكته نيز بى توجه ماند كه در نيمه دوم اثر، برخى كوتولهها در حد تيپهاى بامزه خوب ظاهر مىشوند ضمن آنكه بازىهاى چهار تا از دستها به خصوص بازيگر دست «كلايمن» كوتوله شده، خوب از آب درآمده است.
دكور سيار، استفاده خلاقانه از لوازم صحنه به خصوص در رويارويى «كلايمن» و «جينا» و بازى آنها با ميز و صندلي، استفاده آگاهانه از پيانو در تزريق حس روانى صحنه به تماشاگر از مزيتهاى ديگر اثر است. بجاست كه به طراحى ميزانسن هنرمندانه رويارويى نخست كلايمن و دكتر و رقص تانگوى آنها كه كاملا زواياى شخصيتى دكتر را پديدار مىكند اشارهاى گردد.
3- بهرغم كاركرد مثبت پيانو، گروه موسيقى زنده كه پايين سن نشستهاند غير از پركردن لحظات ورود تماشاگران به سالن، بسته شدن چند دقيقهاى پرده جهتآماده شدن صحنه براى ورود كوتولهها و البته پايان نمايش، موسيقى تاثيرگذارى را اجرا نمىكند. شايد با همان يك پيانواين فضاى خالى بهتر پوشش داده و به نخ تسبيح مجازى براى اثر تبديل مىشد.
بلاتكليفى كلافه كننده بازيگران در هنگام پرواز ارواح، خروج كش دار ارواح از فراز سن، صداى كم و بيش واضح جرثقيل، فقر ميزانسنهاى چشمگير(جز آن صحنه شاخص) از جملهايرادهاى هويداى اثر است كه با توجه به گذشت تنها 9 اجرا و در پيش بودن 20 و چند اجراى ديگر، ايناميدوارى وجود دارداين كار پختهتر شود.
4- نقد جدى من بر «كمدى مرگ»اينست كه دراين نمايش «وودى آلن» گم شده است. فرم و شيوه اجرايى اثر، چنان سايه سهمگينى بر محتواانداخت كه همه جذابيتهاى متن طناز و ارزشمند «وودي» كاملا بلعيده شده است. در واقع اگر فيلمهاى «وودى آلن» سرراست و سادهاند بدين جهت است كه «وودي» بر مختصات متنى كه نوشته اشراف دارد و مىداند براى آنكه مخاطب توان درك ديالوگ آن را داشته باشد بايد فرمى ساده و روان بر كل اثر حاكم گردد. متن طناز «كمدى مرگ» كه سرشار از نكاتى باريك تر از مو را در ادبياتى به ظاهر اديبانه و جملاتى قصار و فلسفى و البته موقعيتهايى طلايى كادوپيچ مىكند و به مخاطب عرضه مىنمايد، لابه لاى چرخ دندههاى جرثقيل بدلكاران و بداههگويىها محو و ناپيدا شده است. به نظر مىرسد حتى در نيمه نخست اجرا كه هنوز آدمها، كوتوله نشدهاند تا همه چيز به سيطره خود در آورند نيز جملات بامزه «وودي» توسط بازيگران، درست ادا نمىشود و آنها چون نوار كاستى از پيش پرشده در درون، « lets go » مىگويند و مىگويند و هى مىگويند. بى آنكه يادشان باشد «وودي» در فيلمهايش چگونه جملاتش را با ظرافت ادا مىكند و حتى در ديالوگهاى پينگ پنگى با «آكسان گذارىهاي» بموقع و هوشيارانه فرصت تمركز و تفكر را به مخاطب مىدهد و همين فرصت است كه وقتى فيلمهاى «وودى آلن» را مىبيني، ممكن است چند لحظه پس از شنيدن ديالوگى فلسفى و قصار، مغزت سرحوصله، تجزيه تحليل نمايد و ناگهان تو بتركي! البته از خنده !
آن كسى كه به واسطه نام «وودى آلن» به تماشاى «كمدى مرگ» مىرود، شايد از فرم نو اجرا غافلگير شود و گاه لذت هم ببرد اما به حتم در سراسر اثر مدام پشت لبهاى بستهاش فرياد مىزند «پس وودى آلن كجاست» فريادى كه گروه نمىشنود. آنها كارهاى مهمترى دارند!
5- همانند ديگر آثار «وودى آلن» در «كمدى مرگ» نيز در كنار يك خط روايى روشن (دستگيرى قاتل) چندين تابلو از موضوعات فرعى و پاساژهاى جذاب وجود دارد كه هم پازل موردنظر نويسنده را در ذهن مخاطب تكميل مىكند هم به غناى اثر مىانجامد.
در خط روايى اصلى اثر «كلايمن» كه تماشاگر با او به عنوان يك انسان منطقى روبهرو است در واقع خود چيزى از آشفتگى ديگران كم ندارد هيچ شايد چون آگاه است كه مىداند، نمىداند نقشه چيست و به خوبى مىداند، نمىداند كجاى نقشه قرار دارد، پريشان تر از سايرين است. علاوه براين «كلايمن» در آغازاين نمايشنامه از كسانى كه گرد شهر مىچرخند تا قاتل را بيابند به عنوان «بهترين مغزهاى شهر» ياد مىكند حال آنكه تنها تا دقايقى بعد همه درمى يابند او چقدر قضاوت پرتى دربارهاين آدمها دارد. نكته ديگراين است كه «كلايمن» در آغاز به اصرار و اجبار «بهترين مغزهاى شهر» به دنبال قاتل استاما هرچه از مدت نمايش مىگذرد او در سايه سردرگمى خود، پريشانى اوضاع شهر و ديدن مقتولان، دچار استحاله شده و گويى خود را براى به قتل رسيدن مهيا مىكند در پى دريافتن« چگونه بودن مردن» است.اين درحالى است كه او در آغاز نمايش به همسرش مىگويد كه ترجيح مىدهد در اثر كهولت سن، در سن 90 سالگى در رختخوابش بميرد. گويى كوچه پس كوچههاى تاريك و قاتلى كه ناشناخته پس هر پيچ كمين كرده، او را متوجه سرنوشت شومش كرده است.اما نكته پايانىاينكه آدمهايى كه «بهترين مغزهاى شهرند» براىامنيت مردم و شهر در به در قاتل ناشناختهاى هستند كه هيچ مشخصهاى از او در دست نيست. اين جستوجوگران پوچي، مدام دسته دسته و گروه گروه مىشوند و به جاى از ميان برداشتن قاتل، مدام سعى دارند يكديگر را از بين ببرند. غافل ازاينكه قاتل بيخ گوششان در آسودگى خاطر كارش را انجام مىدهد.اين جماعت سردرگم كه به خود زنى رسيده، دست به دامان خرافات و اسپيروى جادوگر هم مىشوداما دور باطل ادامه دارد تا در پايان همچنان هم تاريكى شب بماند هم قاتل! و آنكه مىرود تنها كسى است كه مىداند كه بايد نقشه و جايگاهش در نقشه را بداند.اين آخرين نيشترى است كه «وودي» دراين اثر به جوامعامروزى مىزند.
چهارشنبه 8 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: حيات نو]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 455]