تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 8 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):بالاترین عبادت، عفت شکم و شهوت است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1813018970




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

کاش قصار بود م


واضح آرشیو وب فارسی:قانون: اگر شرکت د ر نمایشگاه مطبوعات  چیزی را عوض می کرد نمی گذاشتند د ر نمایشگاه شرکت کنید (مارک تواین د ر حال بازد ید از بی قانون) پد رام سلیمانی د ر شهر مرد جوان گاهی هوا آنقد ر سرد می شد که د یگر فرقی نمی کرد چند لایه لباس پوشید ه ای. چون عاقبت د ر سرما ماند گان یخ زد ن و مرد ن بود . تاکسی ها د ر آن ساعت کار نمی کرد ند . مرد جوان نیم ساعت پیاد ه روی د ر پیش د اشت. د ر میانه راه مرد ی را د ید که نصف بد نش یخ زد ه بود . مرد یخ زد ه پرسید : «ساعت چند ه؟ چقد ر موند ه فوتبال شروع بشه؟» مرد جوان با تعجب به او نگاه کرد و گفت: «با وضعیتی که د اری مگه فرقی هم می کنه؟» مرد یخ زد ه د وباره سوالش را تکرار کرد . مرد جوان گفت: «یه ساعت موند ه. باید برم». مرد یخ زد ه گفت: «میشه یه جوک واسم تعریف کنی و بعد بری؟ واسه یه آد می که چند د قیقه د یگه می میره». مرد جوان کمی فکر کرد و گفت: «یه روز یه اسبه میره سیرک میگه من می خوام استخد ام بشم. صاحب سیرک میگه چه هنری د اری؟ اسبه میگه هیچی. صاحب سیرک میگه متاسفم و استخد امش نمی کنه» مرد یخ زد ه گفت: «این خیلی بی نمک بود . کجاش خند ه د اشت؟» مرد جوان گفت «اسبه حرف می زد . این هنرش بود ولی ناد ید ه گرفته شد این قضیه. اینش خند ه د اره». مرد یخ زد ه گفت: «نه نیست». مرد جوان گفت: «باشه نیست. من باید برم» و خواست برود که د ید نصف بد نش یخ زد ه و نمی تواند حرکت کند . ساعتی بعد اسبی از خیابان رد می شد . از آنها پرسید «آد رس سیرک کجاست؟» د و مرد کامل یخ زد ه بود ند و نمی توانستند جواب بد هند . مهرشاد مرتضوی یکی از تفاوت های د انشگاه با مد رسه، تربیت بد نیه. زمان مد رسه رفتن ما مثل الان این همه امکانات نبود که یه روز کامل بچه رو ول بد ن تو حیاط بگن برو فعالیت بد نی کن عمو ناظم قربونت بره. زنگ ورزش مد رسه یه جوری بود که یک هفته برنامه ریزی می کرد ی برسه و خود تو خالی کنی. زمان ما زنگ ورزش کلا یه زنگ بود ، اونم نیم ساعت از این طرف و اون طرف نرمش می د اد ن. 10 د قیقه ام که د اشتی لباس عوض می کرد ی. د ر نتیجه یه کلاس ۳۸ نفره می موند و ۲۰ د قیقه وقت برای فوتبال. ناظم می اومد یه توپ د ولایه میند اخت وسط، مثل گلاد یاتورا حمله می کرد یم سمت توپ؛ یا توپ پاره می شد یا خشتک ما. (ظهر می رفتیم خونه کتکشو می خورد یم) تا می اومد یم د و تا شوت بزنیم هم زنگ می خورد و کاسه کوزه مونو جمع می کرد یم. همیشه اون عطش فوتبال بازی کرد ن رومون بود ؛ فوتبال های بازی نکرد ه مونو بعد ازظهر می برد یم توی پارک. 10 د قیقه از بازی نگذشته بود که معلم پرورشی می اومد تو پارک محل قد م بزنه. همون گل کوچیک رو هم کوفتمون می کرد . عرق کرد ه و بازی نکرد ه می رفتیم خونه، یه کتک هم به خاطر چرک بود ن می خورد یم. بعد می نشستیم سر د رسمون. وارد د انشگاه که شد یم قضیه کاملا برعکس شد . همه شکم ها آویزون، همه بد ن ها شل و خسته، همه ریه ها د اغون. استاد تربیت بد نی که هر ۱۱۶ سال یک بار با عبور ستاره هالی می اومد . وقتی هم می اومد همون اول یه توپ میند اخت کف سالن، می گفت بچرین واسه خود تون. انقد ر شرایط واسمون غریب بود که کسی از جاش تکون نمی خورد . همه به همد یگه و بعد به توپ نگاه می کرد یم. مثل قحطی زد ه های اورد وز کرد ه همه ا ش منتظر تموم شد نش بود یم تا بریم پشت د یوار سالن، از هیجان این امکانات ند ید ه و نشناخته سیگار بکشیم. محمد زند یه د ر زند گی زخم هایی هست که مثل خوره، روح رو آهسته د ر انزوا می خورد و می تراشد . یکی از این د رد ها یبوست هست که از قضا هفته گذشته مثل خوره، روح من رو آهسته د ر انزوا خورد . چون کمک می خواستم، به هرکی می رسید م راز د لم رو می گفتم و یک سری جواب می شنفتم. خوشبختانه وقتی بحث د رمانِ اینگونه د رد ها پیش می آد ، بر پایه علم تجربی، همه پزشک می شن و شروع می کنن به نسخه پیچید ن: -«لیموعمانی رو خام خام گاز بزن. خیلی نجو فقط. قورت بد ه. بعد ش یه لیوان آب د اغ. می شوره می بره پایین.» -«سیب رو بذار تو گرما، یه کپکِ ریزی بزنه. بعد بزن به بد ن. به د قیقه نرسید ه، «کارِت» رو راه می اند ازه.» -«ببین یه گیاه محلی د اریم ما تو خوزستان. اسمش «هِی به د ره» است. یه تُک انگشت بخوری ازش، کلا بد نت رو واسه یک هفته، یک سره می کنه...». بعد پیشنهاد ها یکی از یکی کاربرد ی ترن ها. یعنی مثلا «لیموعمانیِ خام با آب د اغ» رو قشنگ می شه به عنوان لوله بازکن ریخت تو سینک ظرفشویی. ولی خب جا د اره یاد ی هم بکنم از اون عد ه قلیلی که وقتی د رد م رو بهشون می گفتم، جواب می د اد ن: «چه سخیف! یبوست هم شد د رد آخه؟». این افراد اینجور د رد ها رو د ونِ جایگاهِ بشرِ متمد نِ قرن 21 می د ونن. خود شون هم به طور کلی چون زیاد ی فکر می کنن، د ستشویی نمی رن. جرم رو تماما به انرژی تبد یل می کنن. مینا مهری  از امروز نمایشگاه مطبوعات شروع شد و قرار شد ه که رسانه ها بارد یگر د ست ها را به هم بفشارند و یکجا جمع بشوند . اما خب از اونجا که سطح تحمل همه یک اند ازه نیست یک سری ها گفتن ما نمی تونیم اصلا نمیایم آقا،من یک بار امتحان کرد م تو د ولت یازد هم، فشارش برام قابل تحمل نیست.جد ا از این قضیه این نمایشگاه از اساس با تناقض همراهه و مشکلات فنی د اره! مثلا شما د قت کنین برای خبرنگاری که ساعت 2 تازه ساعت کاریش می شه و 3و نیم به زور می رسه تحریریه خب ساعت 9 صبح شروع نمایشگاه یه خورد ه شوخیه.از طرفی واقعا اون د وستانی که قهر کرد ن حق د ارن و این نمایشگاه هم مثل بقیه کارای د ولت د اره بی تد بیر انجام می شه. مثلا احمد پورنجاتی تو فیس بوکش راجع به انصراف تعد اد ی از رسانه ها نوشته:«آش،به قد ری بی مزه است که با هیچ کشکی که لابد د ر حال سایید ن است نیز،آش نخواهد شد ».. .با اینکه منظور پورنجاتی به د وستان انصرافیه اما واقعا آد م می مونه چی بگه! این د ولت حتی نمی تونه یک غرفه «آش» د رست و حسابی برای روزنامه نگاراش بپزه د ر حالی که تو د ولت قبل شاهد آشی با یک وجب روغن برای این عزیزان بود یم . جد ا از خود رسانه ها و زحمتکشان عزیزشون، نگاه وتوقع مخاطبانشون هم با قضیه خیلی جالبه. راه د ور نمی ریم همین غرفه خود مون (بی قانون) یک مقد اری با سطح توقع مخاطب فرق می کنه و به نظر بهتره همه معقول تر به قضیه نگاه کنیم.این که آید ین سیارسریع ستون صفحه اول د اره د لیل این نمی شه که با روی گشاد ه نشسته باشه تا شما از هر غرفه ای که خسته شد ی بیای بشینی جلوش بگی:«خب د اد اش؟ جد ید چی د اری؟»یا مثلا همین احسان ابراهیمی،هرروز از هیات د ولت خاطره د اره اما اگه بهش بگی احسان یه خاطره تعریف کن، جز لبخند ملیحی متناسب با سمتش تو «بی قانون» چیزی تحویل نمی د ه و می گه من راوی نیستم! من خاطره نویسم.خلاصه این ها رو گفتم که بگم «بی قانون» و «قانون» تو نمایشگاه منتظرتونن.


شنبه ، ۱۶آبان۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: قانون]
[مشاهده در: www.ghanoondaily.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 28]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن