تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 2 بهمن 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):براى هر چیزى زکاتى است و زکات بدنها روزه است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کلینیک زخم تهران

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

ساندویچ پانل

ویزای ایتالیا

مهاجرت به استرالیا

میز کنفرانس

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

اوزمپیک چیست

قیمت ورق سیاه

چاپ جزوه ارزان قیمت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1855849385




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

خاری و خفت ابن زیاد برابر پاسخ‌های کوبنده بانو زینب(س)


واضح آرشیو وب فارسی:مهر: با کاروان حسینی تا اربعین
خاری و خفت ابن زیاد برابر پاسخ‌های کوبنده بانو زینب(س)

14 محرم


شناسهٔ خبر: 2951844 - چهارشنبه ۶ آبان ۱۳۹۴ - ۰۹:۰۸
هنر > سینمای ایران

در روزشمار وقایع کاروان حسینی به روزی می رسیم که کاروان امام حسین (ع) را نزد ابن زیاد می برند و او با پاسخ های حضرت زینب(س) در ظلمی که به ایشان شد مواجه می شود. خبرگزاری مهر- گروه هنر: مجتبی فرآورده نویسنده و کارگردان سینما با سلسله یادداشت هایی که از روز هفتم ذیحجه شروع شده و تا اربعین حسینی ادامه دارد، روزشمار وقایع کاروان حسینی در این ایام را روایت می‌کند و امروز چهاردهم محرم، سی و هشتمین یادداشت وی را می‌خوانید: چهاردهم محرم «همه به انتظار بودند، و ابن زیاد سرخوش از پیروزی در تالار قدم می زد. نیزه داران کنار کشیدند و زنان و کودکان کاروان، وارد تالار شدند. ابن زیاد، نگاه خود از آنان گرفت و بر تخت نشست. زینب وارد شد، لحظه ای ایستاد. بی آنکه به او نظر کند با چرخشی به دست، گَرد و غبار از حجاب برگرفت، مصمم و استوار، حرکت کرد و در جلو بازماندگان کاروان ایستاد. از ورود پُر غرور او، ابن زیاد آشفته شد. گفت: این زن کیست؟ زینب سکوت کرد. دوباره پرسید: این زن کیست؟ سکوت بود و سکوت. و در این سکوت، صدای خُرد شدن غرور و هیبت ابن زیاد شنیده می شد. ابن زیاد به خشم آمد و فریاد کرد: گفتم این زن کیست؟ ام وهب گفت: بانوی ما زینب، دختر فاطمه! ابن زیاد خندید و گفت؛ آوازه اش را در شهر شنیده ام.  اما من از مردم کوچه و بازار نیستم. گوشم پُراست از مویه و نوحه گری، پس برای من گریه و زاری نکنید. زینب، به آرامی لب گشود و با خود نجوا کرد. گفت: چگونه می توان به کسی که دستش به خون پاکان آلوده است، امید دلسوزی داشت؟ ابن زیاد، برافروخته برخاست و فریاد کرد. گفت: حمد می کنم خدایی را که شما را نابود و رسوا کرد. و زینب گفت: ستایش می کنم خدایی را که با بعثت و رسالت پیامبرش، ما را به کرامت و بزرگواری رساند. گفت: این مَکر خدا بود که دروغ تان را بر همگان روشن کرد. زینب گفت: خدایی را سپاس می گویم که ما را پاک و مُطهر ساخت از هر آلودگی. جز فاسق دروغ نمی گوید و جز بدکاره رسوا نمی شود و آن ما نیستیم. دیگرانند. و ابن زیاد، درمانده شد در جواب سخن دختر علی، گریزی نداشت جز آن که احساس و عاطفۀ او را زخمی کند. گفت: مگر ندیدی که خداوند برادرت را نیست و نابود کرد؟ و خرسند از این طعنه، به خود بالید و خندید. زینب، نگاه سرزنش باری به او کرد و پلک فرو بست، و تمام آنچه که از خون حسین روییده بود را یکجا به آنی دید. خون حسین جوشید و خروشید و نور شد. گذشته و حال و آیندۀ تاریخ به هم آمیخت. ذبح عظیم واقع شد. به خون حسین، دیوار قطور شجرۀ ملعونه فرو ریخت. راه فَلاح و رستگاری، به روی بشر گشوده شد، امامت به نور حسین پایدار ماند. حزب الله و حزب الشیطان مجسم شد، ظهور قائم آل محمّد مهیا شد، گلستان شد زمین، آرایشی زیبا ز زیور یافت. زینب، به خود آمد و پلک گشود. و این همه در کَسری از ثانیه بود. زینب گفت: ما رأيت الاّ جميلاً! ندیدم به جز زیبایی! در آن روز، جلوه های شرف و غیرت و محبت به تمامی رُخ نمودند،  و ما جز رشادت و وفاداری و زیبایی هیچ ندیدیم. پروردگار مهربان، نعمات بیشمار خود را بر مردان ما فرو فرستاد،  لباس زیبای شهادت را بر آنان پوشاند و با عزت و عظمت به سرای باقی شتافتند. مادرت به سوگ ات بنشیند پسر زیاد! تو خود را برای پاسخ آنچه کرده ای آماده کن. گفت: نجات یافتگان ماییم نه شما. زینب گفت: دیری نمی پاید که خداوند همه را در محکمۀ عدل داوری جمع خواهد کرد، آنوقت معلوم شود هر کس چه کاره است! گَرد مرگ پاشیده شد بر تالار به سخن دختر علی، ابن زیاد، مقهور در این گفتگو، نگاهی به حاضران مجلس کرد و خشم خود را فرو نشاند. گفت: بخدا سوگند، قلبم خُنک شد و دلم شفا یافت به قتل حسین و یاران عصیانگر او. دانه های اشک، قطره قطره از چشمان زینب فرو غلتید. گفت: سرورم را کُشتی و شاخۀ عمرم را قطع کردی و نهال ما را شکستی. اگر تسلّی دل تو در این است، بدان شفا یافته ای. گفت: این زن به زبان شعر سخن می گوید، پدرش هم شاعری ماهر بود. زینب گفت: مرا با شعر و قافیه پردازی چه کار؟ آنچه بر زبانم جاری شد، سوز خُفته در سینه ام بود. و ابن زیاد، مغلوب فراست دختر علی، وامانده بود و سکوت سنگینی حاکم شد. بدنبال بهانه گشت، تا راهی بیابد برای جبران این شکست.  سیدالساجدین را که دید، مزورانه خندید.  گفت: نامت چیست؟ سیدالساجدین بی آنکه به او بنگرد،  گفت: علی بن حسین!  گفت: مگر علی بن حسین را خدا نکُشت؟ گفت: مرا برادری بود به نام علی، که مردمانت او را کُشتند. گفت: او را خدا کُشت! سیدالساجدین گفت؛ اللّهُ يَتَوَفَّى اْلأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها. (۱) خداست که جان ها را به هنگام مرگشان باز مي‏ ستاند. گفت: گستاخی آن هم در جواب من؟ او را ببرید و گردن بزنید. سیدالساجدین گفت: من و از مرگ ترسیدن؟ نمی دانی که ما به کشته شدن عادت داریم، کرامت ما به پذیرش شهادت در راه خداست. ابن زیاد، به خشم آمد و سربازان را به سوی او گسیل داشت. زینب، سیدالساجدین را به آغوش کشید و در پناه خود گرفت و او را نهیب زد. گفت: پسر زیاد! کشتگانی که از ما گرفته ای بس نیست؟ خون بهای تسلّی دل تو چه مقدار است؟ اگر قصد کُشتن او را داری مرا هم بِکُش!» ........... ۱- سوره زُمر . آیه ۴۲









این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 18]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن