تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 6 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):دو خصلت است كه هيچ كار خوبى بالاتر از آن دو نيست : ايمان به خدا و سود رساندن به...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1834088610




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

هنوز قدرتِ رادیو درک نشده است


واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: چهارشنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۴ - ۰۵:۴۰




1-39.JPG

باقر رجبعلی - پژوهشگر ادبیات داستانی و نویسنده رادیو - در سومین مقاله از تحقیق «نگاهی به نویسندگان رادیو از آغاز تا امروز» به این نکته اشاره کرده است که «رادیو اساسا و ذاتا هیچ‌گاه درصدد نبود که نویسنده‌هایش (حتی نویسندگان پرتوانش) را برای خود سرمایه کند، که اگر می‌کرد حال و روزش امروز این‌طور نبود که اکثر مدیران ارشد آن دائم از ضعف نویسندگی و به تبع آن از ضعف محتواییِ برنامه‌ها ابراز نارضایتی کنند.» در مطلب ارسالی رجبعلی به سرویس تلویزیون و رادیو ایسنا آمده است: «هیچ‌کدام از اهالی رادیو یادشان نمی‌شود سخن مشهور و زبانزد دکتر حسن خجسته معاون متحول کننده و خوش برخورد رادیو را به برخی از نویسنده‌ها که: «شما جزو سرمایه‌های رادیو هستید!» منظور او این بود که اگر به اوضاع‌تان نمی‌رسند و کسی اینجا به فکر عاقبت‌تان نیست نگران نباشید، همین که جزو سرمایه‌های رادیو هستید خودش بالاترین افتخار برای شماست. او البته این حرف را از ته دل و با حسن نیت می‌گفت اما رادیو اساسا و ذاتا هیچ‌گاه درصدد نبود که نویسنده‌هایش (حتی نویسندگان پر توانش) را برای خود سرمایه کند، که اگر می‌کرد حال و روزش امروز این‌طور نبود که اکثر مدیران ارشد آن دائم از ضعف نویسندگی و به تبع آن از ضعف محتواییِ برنامه‌ها ابراز نارضایتی کنند. حتی خود دکتر خجسته (که در بحث‌های نظری برای متحول کردن رادیو تلاش‌های ارزنده‌ای انجام داد) نیز هیچ‌گاه سطح نویسندگی در رادیو را متناسب با معیارهای استاندارد نمی‌دانست. مقصر اصلی در این میان البته، قانون‌گذارانِ این رسانه‌اند اما مدیران ارشد هم نباید خودشان را بی‌تقصیر بدانند زیرا در جلسات قانون‌گذاری، بدون شک آن‌ها نقشی به عهده دارند و می‌توانند با حمایت‌های خود در تدوین و تصحیح قوانین، اثرگذار باشند. این که از وضعیت محتوایی رادیو امروزه کمتر اهل تخصصی راضی است، دلیلش دقیقا به آنجا برمی‌گردد که این دستگاه عریض و طویل (حتی بدون تلویزیون هم رادیو عریض و طویل است هنوز) همیشه خودش را با سرمایه‌های به اصطلاح «قرضی»، «وامی» سرپا نگه می‌داشت؛ فقط هم منحصر به بعد از انقلاب نیست، قبل از انقلاب بدتر بود. برای مثال اگر «عمران صلاحی» نوعی در رادیو استخدام شد، به عنوان نویسنده استخدام نشد، چیز دیگری بود که احتمالا ربطی هم به استعداد و نبوغش در نویسندگی نداشت. اگر یک فروشنده، سرمایه از خودش باشد واضح است که پیشرفت و توسعه‌اش با فروشنده‌ای که سرمایه‌اش قرضی است زمین تا آسمان فرق دارد. رادیو را اگر به عنوان فروشنده‌ ارزش‌ها (فروش نه به معنای مادی) در نظر بگیریم، همیشه سرمایه‌اش را از جاهای دیگر قرض کرده: از ادبیات داستانی، از شعر، از پژوهش و تحقیق و ده‌ها پدیده ادبی و هنریِ این سرزمین؛ یعنی احمد شاملو و اخوان ثالث به شعر معاصر ایران متعلق‌اند، رادیو آن‌ها را از شعر ایران قرض گرفته. احمد محمود به داستان ایران متعلق است، رادیو او را از ادبیات داستانی قرض گرفته. فلان ادیب، محقق و پژوهشگرِ فلان دانشگاه یا موسسه یا نهاد فرهنگی است و رادیو آن‌ها را قرض گرفته. نویسنده‌ای در استخدام مثلا حوزه هنری است، رادیو او را قرض گرفته و بسیاری از این نمونه‌ها که رادیو مدتی آن‌ها را قرض گرفته و بعد رهایشان کرده است. هیچ گاه نشد بگویند فلان شاعر یا نویسنده متعلق به رادیوست، اگر هم بوده، به تعداد انگشتان یک دست هم نبوده (و واقعا همین مقدار هم به تحقیق نبوده). چرا؟ چون هیچ‌کس نیامده در این رسانه، سازوکاری به وجود آورد تا نویسنده‌هایی را که خودش پرورانده و به عرصه عملِ مطلوب رسانه‌ای رسانده، با قوانینی به رادیو «وصل» و یا به قول جوان‌ها «منگنه» کند تا در لحظه‌های بحرانی و موارد خاص، گفتارهایی برای آرامش، صبوری و خویشتن‌داریِ مردم بیافرینند و از طریق این موج‌ها تأثیرگذار،‌ در جامعه منتشر کنند.» این نویسنده و پژوهشگر رادیو در ادامه نوشته است: «هنوز «قدرتِ» رادیو در جامعه ما، درک نشده و کسی این را کاملا نفهمیده که با وجود همه آنچه وسایل ارتباط جمعیِ نوین خوانده می‌شود، رادیو همچنان می‌تواند با تحولاتی در خود، یکه‌تاز عرصه رسانه‌ای کشور باشد و در همه جا و همه لحظات، مددرسان مردم در لحظه لحظه خوشی‌ها و سختی‌های زندگی‌شان شود. حالا جذب سرمایه هیچ، حتی رادیو همان کسانی را که وام و قرض می‌گرفت نیز نتوانست به نحو مطلوب، مدیریت و پس انداز کند تا مشکلات زندگی‌شان (به نسبتِ کاری که برای رادیو انجام می‌دادند) آنقدر نشود که بر مطلب‌شان اثر بگذارد.» رجبعلی در ادامه به حسین منزوی و همکاری‌اش با رادیو اشاره کرده و نوشته است: «خواهیم دید که چه نویسنده‌های قَدَری، درست در اوج عملکرد مطلوب، به راحتیِ آب خوردن کنار گذاشته شدند و رادیو برای همیشه آن‌ها را از دست داد؛ این در حالی است که می‌توانست با استخدام یا جذب حداقلیِ آن‌ها و پیشنهادی کمی بهتر از آنچه در جاهای دیگر به آن‌ها شده، تمام وقت‌شان را از آنِ خود و سرمایه خود کند. قبل و بعد از انقلاب ندارد، رادیو همیشه در این موردِ به خصوص سهل‌انگار بوده و موارد مثال، فراوان است. یکی از آن‌ها «حسین منزوی»! که قبل از انقلاب با حالتی پرحاشیه و متفاوت نویسنده برنامه‌های مختلف ادبی در رادیو بود. (طبیعتِ شاعر و نویسنده، اغلب همین‌طوری است). ورود او به رادیو از سال 1345 در برنامه «با کاروان شعر و موسیقی» به عنوان شرکت‌کننده شروع شد. «مهدی سهیلی» مسوول آن برنامه از منزوی دعوت کرده بود بیاید و در کنار «باستان پاریزی» و «عبدالرحمان فرامرزی» حرف بزند و شعر بخواند. باستانی پاریزی در معرفی حسین منزوی به مجری برنامه که مهدی سهیلی بود گفت: «ایشان از بهترین و برجسته‌ترین دانشجوهای دانشکده ادبیات هستند.» همین شد که نام منزوی در رادیو جا افتاد و دهان به دهان گشت. در آن برنامه منزوی شعری از خودش خوانده بود که با تشویق‌های پی‌در‌پیِ باستانی پاریزی همراه بود؛ اما گویا مهدی سهیلی از شعر خوشش نیامده بود. چون گفت: من با ظرف این شعر موافقم با مظروفش نه! حیف نیست شما با این سن کم با این شعر به این خوبی، این قدر از یأس و از بدبینی و این‌ها صحبت بکنید؟» گویا عبدالرحمن فرامرزی و گویندگان برنامه، آذر پژوهش و معینی هم با این سخن سهیلی همراهی کردند اما باستانی پاریزی کاملا ساکت بود و هیچ نظری نداد. آن شعر این بود: «مجویید در من ز شاد نشانه من و تا ابد این غم جاودانه- من آ» مرغ غمگینِ تنها نشینم- که دیگر ندارم هوای ترانه- ربودند جفت مرا از کنارم- شکستند بال مرا بی‌بهانه- من آن تک درختم که دژخیم پاییز- چنان کوفته بر تنم تازیانه- که خفته‌ست در من فروغ جوانی- که مرده‌ست در من امید جوانه- نه دست نسیمی نوازد تنم را- نه مرغی به شاخم کند آشیانه- چه می‌پرسی از قصه غصه‌هایم- که از من تو را خود همین بس فسانه- که من دشت خشکم که در من نشسته‌ست- کران تا کران حسرتی بی‌کرانه.» منزویِ جوان با این شعر، خودش را در دل شنوندگان آن برنامه جا کرد و بدین ترتیب پای این شاعر متفاوت به رادیو باز شد. خیلی زود هم نویسندگی‌ِ چند آیتم و کمی بعد سردبیری و حتی گویندگی برنامه‌های ادبی به او سپرده شد. از جمله برنامه‌های معروف او کتاب روز، یک شعر و یک شاعر، شعر ما و شاعران ما، آیینه و ترازو، کمربند سبز و آیینه آدینه بودند که در همه آن‌ها استراتژی منزوی البته با خط دهیِ نادر پور، آشنا کردن مردم با نواگرایی در هنر و به خصوص شعر بود.» این پژوهشگر در ادامه مطلبش آورده است: «برنامه کتاب روزِ منزوی از سال 1352 یک روز در میان (در هفته 3 بار) از ساعت 13 تا 13:30 از شبکه دوم رادیو پخش می‌شد. نویسندگان مطرح دیگری نیز با این برنامه و دیگر برنامه‌های منزوی همکاری می‌کردند که از جمله مشهورترین‌شان می‌توان به احمد کسیلا، اصغر واقدی و پرویز شاپور اشاره کرد. یار غارِ منزوی در دوران حضور در رادیو عمران صلاحی بود؛ طوری که خود منزوی در این مورد گفته است: «با عمران صلاحی معمولا هر شب یکی از این انجمن‌ها برقرار بود و ما هم بالاخره بودیم دیگر. عضو ثابت بودیم. آن قدر ما آن موقع با صلاحی تقریبا همیشه با هم می‌رفتیم و می‌آمدیم که آن اوایل بعضی مواقع اشتباه هم می‌شد. مثلا به صلاحی می‌گفتند آقای منزوی! آقای صلاحی تشریف نیاوردند؟ یا مثلا به من می‌گفتند آقای صلاحی! آقای منزوی نیستند؟» عمران صلاحی نیز در یادداشتی، این مسأله را تأیید کرده است: «آنقدر با منزوی این ور و آن ور رفته بودیم که خیلی‌ها ما را با همدیگر می‌شناختند. شده بودیم مثل لورل و هاردی. یک شب اگر او به انجمن نمی‌آمد سراغش را از من می‌گرفتند و بالعکس. بعدها کاظم سادات اشکوری سرود: «دستت چو نمی‌رسد به عمران- دریاب حسین منزوی را» در برنامه کتاب روزِ منزوی، انواع و اقسام کتاب‌های ادبی و هنری اعم از رمان، شعر، نقد ادبی، حتی کتاب‌هایی مثل زمینه جامعه‌شناسی هنر از دکتر امیرحسین آریان پور و کتاب انسان و سمبول‌هایش از گوستاو یونگ مورد نقد و بررسی قرار می‌گرفت. در برنامه‌ای دیگر، منزوی از شاعران مطرح دعوت می‌کرد. بیایند و او را نوشتن یک متن چالشی، فضایی جذاب برای مخاطبان و علاقه‌مندان شعر نو فراهم می‌آورد. خودش درباره یکی از این دعوت‌ها گفته است: «یک روز از «سایه» دعوت می‌کنم برای گفت‌وگو درباره شعرش در برنامه «یک شعر و یک شاعر». به تعارف و فروتنی برگزار می‌کند و تن می‌زند. نه که ناز کند، نه، علاوه بر گرفتاری‌هایی که دارد، در او یک حسِ در سایه ماندن، و یک میل خود را به چشم نکشیدن وجود دارد که ربطی به خجالت یا خودکم‌بینی یا مثلا عدم اعتماد به نفس ندارد! بیشتر به استعفا پهلو می‌زند تا چیز دیگر. اما سرانجام می‌آید و البته نه راهی طولانی، سی چهل متری، از یک گوشه‌ رادیو به زاویه دیگرش. گپی می‌زنیم و او، باشنگی و شوخی گپ می‌زند، با همان صدایی که نازک‌تر از آن است که به هیأت مردانه و علی‌الخصوص آن سبیل پرپشت بخورد. در وهله اول شنونده باور نمی‌کند که این صدا، از لای همان سبیل بیرون زده باشد...» و این در حالی است که قدیمی‌های رادیو، کل‌کل‌های تاریخیِ سایه و منزوی را هرگز از یاد نمی‌برند و دعواهای گهگاهی‌شان را نیز، چون هر دو اهل بذله‌گویی و شوخی‌های آن چنانی بودند و از پسِ هم برمی‌آمدند. در همین مطلب بالا نیز کنایه‌های مخفیِ منزوی به سایه، قابل تشخیص است. برنامه دیگری که به تهیه‌کنندگی صمد مهاجر روی آنتن می‌رفت و حسین منزوی نویسنده‌اش بود، آیینه و ترازو نام داشت. رویکردِ این برنامه، بررسی ماهنامه‌های ادبی و هنری بود.» رجبعلی در این مطلب یادآور شده است: «حضور نادرپور، سایه و مشیری و در کنار آن‌ها منزوی در رادیو، «ابراهیم صهبا» بدیهه‌سرای معروف آن زمان را به یک واکنش ادبی وا داشت که بسیار جالب بود. او شعر کوتاهی در مورد حضور این چهارتن در رادیو، سرود که دهان به دهان گشت و اغلب آن را زمزمه می‌کردند: «باز تشکیل شد مربع مرگ-کرده در رادیو صف آرایی- لیک از بهر تقویت، شده است-منزوی جانشین کسرایی» و منظورش یادآوریِ ماجرای تشکّل نادرپور، سایه، مشیری و کسرایی در حمایت از نوع خاصی شعر بود که رضا براهنی به آن‌ها لقب مربع مرگ داده بود و تا مدت‌ها بحث و جدلِ قلمیِ نادرپور و براهنی را موجب شده بود. خود منزوی در این مورد گفته است: «در یک شب شعری، نادر نادرپور، سایه، کسرایی و مشیری قرار بود شعر بخوانند؛ جلسه را نادرپور اداره می‌کرده است اما آن جلسه شعرخوانی به هم زده می‌شود؛ یعنی گویا رضا براهنی و م آزاد (و یک تن دیگر که نامش را به یاد نمی‌آورم) در جلسه حاضر بوده‌اند و تقاضای بحثِ زنده و رو در رو می‌کنند که ظاهرا مورد قبول واقع نمی‌شود. می‌گویند سوالاتتان را بنویسید تا هفته بعد جواب داده شود. براهنی هم گویا می‌گوید چرا هفته دیگر؟ شما هستید، ما هم هستیم! و این البته، هم خلاف نظم آن طور جلسات بود و هم مخالف نظم و انضباط شاعران چهارگانه و علی‌الخصوص نادرپور که سخت مبادی آداب بود. به هر حال آن جلسه به هم می‌خورد و کار به بحث در مجلات می‌کشد و مدت‌ها نادرپور و براهنی حسابی از خجالتِ هم درمی‌آیند! مجله فردوسی هم عرصه زد و خورد است. شاعران دیگرِ جلسه حرفی نمی‌زنند، ظاهرا حق حرف زدن را به سخنگویشان نادرپور واگذار کرده‌اند و خود ساکت کنار کشیده‌اند. در آن مجادلات قلمی است که براهنی آن چهار شاعر را «مربع مرگ» لقب می‌دهد با این تعبیر که شماها (هر چهار تن) عمر شاعرانه‌تان به پایان رسیده است. یعنی شاعران مرده‌اید! البته زمان ثابت می‌کند که آن چهار تن هنوز زنده‌اند و علی‌الخصوص نادرپور و سایه که برخی از بهترین شعرهایشان را بعد از آن دعوا، می‌نویسند. آن قطعه کوتاهی که ابراهیم صهبا ساخته بود در ذمّ هر چهار تایی‌ ما، علتش این بود که در گروه موسیقی، گویا دستش را از عضویت در شورای شعر و ترانه کوتاه کرده بودند و در گروه ادب امروز هم با آنچه ما مد نظر داشتیم و آنچه شعر او بود، طبعا جایی نمی‌توانست داشته باشد... بعدها آن قطعه را کسی برای من می‌خواند و من خوشم می‌آید و یادداشتش می‌کنم. آخر باید این قدر انصاف داشت که اگر کسی تو را خوب فحش داد و به ظرافت و استادی، همان را هم بتوان تحسین کنی....»» این نویسنده رادیو درباره دوستی بهمنی و منزوی نوشته است: «یکی دیگر از کسانی که با حسین منزوی دوستیِ نزدیک و به قول معروف سر و سّرِ خاصی داشت، «محمدعلی بهمنی» بود که از سال 1342 به دعوت نادر نادرپور به رادیو راه یافت. آن زمان هم ورود به رادیو مستلزم گرفتن تأییدیه از اداره گزینش بود. بهمنی درباره این قضیه می‌گوید: «مسوول گزینش به من نگاهی انداخت و گفت هر بچه‌ای از خانواده‌اش قهر می‌کند می‌آید رادیو... من خیلی جا خوردم.» اما بالاخره به خیر می‌گذرد. بهمنی در رادیو مشغول می‌شود و با منزوی دوستیِ تنگاتنگی به هم می‌زند. گهگاه شوخی‌های با مزه‌ای با هم می‌کردند. بهمنی تعریف می‌کند: «یک وقتی من به دلیل ناراحتی جسمی در بیمارستان بستری بودم و این مسأله به گوش منزوی رسیده بود که مریضیِ بهمنی خطرناک است. او هم نشسته بو شعری برای مرگ من گفته بود. خلاصه من از مریضی رها شدم و به خانه آمدم. منزوی با همان صداقت کودکانه سراغ من آمد و جلوِ خانواده‌ام گفت: «من وظیفه‌ام را انجام دادم، تو خودت نمردی!» بهمنی می‌گوید: «اگر روحیه کودکی نباشد هیچ انسانی چنین حرفی نمی‌زند.» به هر حال چند سالی گذشت تا آغاز انقلاب اسلامی، فروپاشی دوران ستم شاهی، تار و مار شدن اهالی رادیو و بیکار شدن منزوی؛ اما «پرویز خرسند» که سردبیر مجله سروش (تماشای سابق) شده بود، در مجله، کاری به او داد و مشغولش کرد؛ منوچهر آتشی هم آنجا بود. پس از برکناری خرسند، منزوی دوباره بیکار شد. در کتابخانه حسینیه ارشاد کار پیدا کرد. آنجا را هم پس از مدت کوتاهی از دست داد و در فرهنگسرای نیاوران مشغول شد. مدتی هم به عنوان ویراستار به همراه مهدی اخوان ثالث در سازمان انتشارات انقلاب اسلامی که رئیس‌اش علی موسوی گرمارودی بود، به کار گمارده شد اما به روایت خودش در مصاحبه ناتمام با «ابراهیم اسماعیلی اراضی» در کتابِ از عشق تا عشق: «بعد ازاین که گرمارودی را از انتشارات آموزش انقلاب اسلامی کنار گذاشتند، طبیعتا کسانی هم که ایشان برای کار استخدام کرده بود را کنار گذاشتند و بعد، نوبت اخوان و بنده هم رسید و ما را هم کنار گذاشتند و ما دوباره بیکار شدیم. تقریبا سال 60 همین جوری گذشت. سال 60 از سال‌های عجیب زندگی من بود، بسیار سالِ تلخ، مهم، تعیین کننده، مصیب‌بار و یک سال تراژیک به معنای کامل کلمه و غیرقابل مقایسه با تنهایی تمام سال‌های مشابهش در زندگی من. سال 61 که داشت آغاز می‌شد، با اخوان که صحبت می‌کردیم گفتم تو که آیت‌الله خامنه‌ای همشهری‌ات هست و سابقه دوستی هم داری، یک زنگی بزن و یک سفارشی بکن که کاری برای من ردیف شود. من از بیکاری پوسیدم این‌طوری که نمی‌شود. اخوان گفت ببینم چه کار کنم. فردا صبح به من زنگ زد و گفت که به جای این که سفارش تلفنی کنم، دیشب به فکرم رسید یک شعر نوشتم. بیا شعر را اگر دوست داشتی بخوان و اگر دوست داشتی با خط خودت بنویس که بدهیم ببینیم چه می‌شود. رفتیم و شعر را گوش کردیم و دیدیم که شعر قشنگی هم هست و به هر حال محبتی هم در حق من کرده بود و قطعه بسیار قوی و چیره دستانه‌ای هم ساخته بود که واقعا ارزش این را داشت که این شعر بر زندگی آدم حتی تأثیر تعیین‌کننده بگذارد. این شعر قادر بود حتی این کار را هم بکند. من از شعر خیلی خوشم آمد ولی بعد فکر کردم و گفتم راستش سخت است که این شعر را ببرم و به آقای خامنه‌ای بدهم. گفتم من این کار را نمی‌کنم و اتفاقا آقای محمدرضا حکیمی آنجا تشریف داشتند، یک مرد خوب، مهربان و شریف که هرگز محبت‌هایش را فراموش نمی‌کنم. با این توضیحات که خدمت‌تان می‌دهم دیگر لازم نیست خیلی وارد جزییات شوم که آقای حکیمی... شعر رسیده بود به دست آقای خامنه‌ای، چون به فاصله دو سه روز، یک هفته‌ای، آقای «مصطفی رخ‌صفت» با من تماس گرفت... و قراری با هم سر خیابان جام جم صداوسیما گذاشتیم...» اخوان ثالث هم این مسأله را تأیید کرده و در جایی نوشته است: «منزوی به خاطر بیکاری از همسرش جدا شد. مدتی در زنجان و بعد در تهران به دنبال کار می‌گشت و چون می‌دانست من با آقای سیدعلی خامنه‌ای امام جمعه تهران آشنایی دارم به نزدم آمد تا توصیه‌ای برای کار برایشان بنویسم تا مشکل بیکاری‌اش حل شود. من قطعه زیر را برای همشهری خود، آقای خامنه‌ای گفتم و منزوی هم با خط زیبای خود آن را نوشت.» سطرهایی از شعر اخوان این‌طور بود: «امام جمعه تهران جناب خامنه‌ای- کسی که این ورق آرَد حسین منزوی است- حسین منزوی از شاعران زنجانی‌ست- جوان فاضل و صاحب قریحه‌ای قوی است- چکد ز لطف و تری آب از غزل‌هایش- به شور نیز گهی چون جناب مولوی است- به رادیو، به جراید، به جام جم صدها- مقال داشته فارغ از کل ماسوی است- الا که لطف خود از این جوان دریغ مدار- ثواب اخروی اینجا گرنه دنیوی است- جوان شاعر صاحبدلِ وطن خواهی‌ست- نه تودگی و نه غربی نه خویشِ پهلوی است- چنین شناخته‌ بودم که فضل با اسلام- هماره نسبت‌شان مثل شکل و محتوی است- چرا گرسنه بمانند این چنین فضلا؟- چرا زمانه چنین بی‌درایت و غوی است- کنون که مسند قدرت تو راست دستش گیر- که دستگیر ضعیفان فضیلتِ قوی است- جناب حجت‌الاسلام دنیوی گفتار- به هوش باش درین کار اجر اخروی است- چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند- جز این هر آن که بگوید، ضلال و کجروی است.» از همان جا رخ‌صفت منزوی را به خانه مهرداد اوستا می‌برد، اوستا هم با منزوی راهی وزارت ارشاد می‌شوند، نزد کمال حاج‌سیدجوادی مراسم معارفه‌ای شکل می‌گیرد و حسین منزوی مشاور ادبی معاون وزیر می‌شود اما چندی بیش نمی‌پاید؛ زیرا با باندهای ادبی و مخصوصا به قول خودش تراست‌ها و کارتل‌های ترانه‌سرایی در می‌افتد و خیلی زود دوباره بیکارش می‌کنند. محمدجواد حق‌شناس می‌گوید: «عهده‌دار معاونت استان‌های وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بودم و همیشه توی راه، برنامه سهیل محمودی را از رادیو گوش می‌کردم. یادم است یک شب که از محل کار به منزل می‌رفتم، او در رادیو با لحن بسیار غمگین، از بیماری منزوی حرف می‌زد و به شدت از مسوولان وزارت ارشاد برای بی‌توجهی به این شاعر بزرگ انتقاد می‌کرد... من با شنیدن حرف‌های سهیل بسیار متأثر شدم....» و بدین ترتیب معلوم می‌شود که خودِ مسوولان هم در رنجند برای از دست دادنِ نخبه‌های ادبی، هنری و فرهنگی که نه تنها در رادیو، حتی در تلویزیون، وزارت ارشاد و دیگر سازمان‌ها و نهادها و حوزه‌های مربوط، کارِ رایج و عادت شده‌ای است. این در حالی است که نهادهای مرتبط با نخبه‌های علمی، ورزشی و... در حد شعار هم که شده برای جذب و وصل نخبه‌هایشان برنامه‌هایی دارند. اما در ارتباط با نخبه‌های ادبی و هنری (و نوع به کارگیری استاندارد آن‌ها) هیچ برنامه جامع‌الشرایطی در دستور کار اغلب سازمان‌ها، نهادها و واژگان‌های فرهنگی نیست؛ به ویژه رادیو که گرچه همیشه در اندیشه این مسأله که برای این کارِ صواب چه کاری باید بکند و چه کاری می‌تواند بکند، بوده و هست اما هنوز نتوانسته استقلال حرفه‌ای را برای جدیت در به ثمر رساندن آن به دست آوَرد. انتهای پیام
کد خبرنگار:







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایسنا]
[مشاهده در: www.isna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 92]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن