واضح آرشیو وب فارسی:فارس: مفاخر حوزه تمدنی را بهتر بشناسیم/35
«استاد رحیمبخش» چهره ماندگار موسیقی کلاسیک افغانستان
استاد رحیمبخش آخرین چهره ماندگار موسیقی کلاسیک افغانستان بود که آثار بیادماندنی ایشان در ذهن علاقمندان به هنر و موسیقی همواره زنده است.
![خبرگزاری فارس: «استاد رحیمبخش» چهره ماندگار موسیقی کلاسیک افغانستان خبرگزاری فارس: «استاد رحیمبخش» چهره ماندگار موسیقی کلاسیک افغانستان](http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1394/07/12/13940712000213_PhotoA.jpg)
به گزارش خبرنگار سایت افغانستان خبرگزاری فارس، استاد رحیمبخش آخرین چهره ماندگار موسیقی کلاسیک افغانستان بود که آثار ماندگاری را از خود به یادگار گذاشته است. «رحیم بخش» در سال 1300 خورشیدی در کابل به دنیا آمد، «امامالدین» پدر رحیم بخش از سارنگ نوازان معروف زمانه خود بود که موسیقی نسل اندر نسل برای خانواده وی به ارث رسیده بود و اجدادش نیز همه اهل موسیقی بودند. آنگونه که «عبدالوهاب مددی» آهنگساز، آوازخوان و کارشناس موسیقی افغانستان، در کتاب «سرگذشت موسیقی معاصر افغانستان» نوشته است، اولین جایی که رحیمبخش زانوی شاگردی بر زمین زد، نزد «استاد محمد اکبر» پدربزرگش بود که از محضر وی تجربههای فراوانی کسب کرد. امّا وی به همین مقدار اکتفا نکرد و به خاطر اینکه هنر خود را به پایه اکمال برساند، رنج آموختن را برخود هموار کرد و زانوی شاگردی در پیش استاد قاسم افغان، بنیانگذار موسیقی معاصر افغانستان، بر زمین زد. رحیم بخش سالهای زیادی را نزد استاد قاسم شاگردی کرد و از محضر وی نکتهها آموخت تا اینکه خود استاد مسلم موسیقی شد. در میان شاگردان استاد قاسم، کسی که خوش درخشید و توانست راه وی را ادامه بدهد، استاد رحیمبخش بود. وی یکی از معروفترین شاگردان استاد قاسم بود که میتوانست «زُنگهها» و ریزهکاریهای هنری وی را با دقتی خاص از گلو خارج سازد، همین تبحر و شناخت وی از موسیقی کلاسیک بود که از وی هنرمندی ممتاز ساخته بود. این استاد موسیقی کلاسیک، در طول دوران عمر هنری خود، جوایز هنری فراوانی را کسب کرد که از مهم ترین آنان میتوان لقب «کارمند شایسته فرهنگ جمهوری افغانستان» را نام برد که در سال 1366 خورشیدی دریافت کرد. رحیم بخش با هنرمندانی چون «استاد نبیگل»، «استاد محمد حسین سرآهنگ»، «استاد شیدا»، «استاد نتو» و برخی دیگری از هنرمندان موسیقی کلاسیک افغانستان هم دوره بود. «عبدالوهاب مددی»، که از نزدیک، با رحیم بخش حشر و نشر داشته است، ساده زیستی و تواضع وی را ستوده و گفت: انسان دوستی، مهماننوازی، تواضع و معاشرت با دوستان و دوری جستن از کبر و غرور از ویژگیهای بارز این هنرمند خفته در خاک بوده است. «بصیر احمد حسین زاده»، روزنامه نگار افغانستانی، که خود از نزدیک هنرنمایی استاد رحیم بخش را دیده است در شماره اول فصلنامه «خط سوم» در مورد وی چنین نوشته است: یک بار این توفیق نصیبم شد که استاد رحیمبخش را از نزدیک ببینم، در یکی از سالهای شور و شر که یادش به خیر به هرات آمده بود تا مشتاقان صدایش را سرمست کند و در همان جا بود که من برای اولین بار صدای وی را شنیدم، آن زمان من نوجوان بودم و شناختی از وی نداشتم؛ بعدها که بزرگتر شدم و گوشم با نغمههای موسیقی بیشتر آشنا شد، بیشتر و بهتر وی را شناختم، اگرچه دیگر هیچ وقت استاد را ندیدم ولی صدای گرمش همیشه آرامشبخش روح و روانم بود. استاد رحیمبخش تا قبل از جنگهای داخلی در کابل زندگی میکرد ولی سرانجام ناچار شد، وی هم مثل دیگر هنرمندان از خانه و کاشانه خود آواره شود و سالهای آخر عمر را در یکی از مناطق دورافتاده شهر کویته پاکستان روزگار بگذراند. وی در سالهای آخر عمر خود زندگی بسیار سختی را در پاکستان سپری کرد و آنگونه که حسین زاده نوشته است، استاد در بستر بیماری در کویته پاکستان روزگار سختی را میگذراند و روح و جسم بیمار وی با درد و رنج غربت دست و پنجه نرم میکرد. در سالهای آخر عمر وی دوستان زیادی از وی دعوت کردند که به آمریکا یا اروپا بیاید و در آنجا رحل اقامت افکند. ولی او هرگز قبول نکرد و معتقد بود که هر چه از افغانستان دورتر شود درد غربت بیشتر وی را میآزارد. وی در سال آخر عمر خود هر چند کمتر کسی را میشناخت، ولی هرگاه نام افغانستان و خرابات کابل بر زبان کسی جاری میشد آه و حسرت میخورد و متأثر میشد و اشک دیدگانش را پر آب مینمود و آرزو میکرد که اجل به وی مهلت دهد تا یکبار دیگر پا بر خاک دیارش بگذارد. رحیم بخش، بیصبرانه منتظر بود که روزی کشورش آرام شود و به شهر و دیار خود بازگردد و شهریار خود باشد امّا دریغ و درد که اجل این فرصت را از وی گرفت و سر انجام بعد از سالها بیماری تن رنجور و بیمارش را به دست خاک سپرد. آخرین مشعل دار موسیقی کلاسیک افغانستان در یک شب سرد زمستانی در بهمن 1380 خورشیدی در کویته پاکستان رخ در نقاب خاک کشید و در همان جا نیز دفن شد. آخرین بیتی که از وی شنیده شد حکایتگر روزهای غربتش بود: باغبان گل نگرفتم ز من آزرده نشو پارههای جگر خویش به دامن دارم انتهای پیام
94/07/12 - 10:31
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 30]