تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 29 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر (ع):هر چیزی قفلی دارد و قفل ایمان مدارا کردن و نرمی است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1831114603




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

حرکت و زمان در مجرّدات - بخش دوم و پایانی آیا مجرّد از مادّه الزاما فاقد حرکت و زمان است؟


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: حرکت و زمان در مجرّدات - بخش دوم و پایانی
آیا مجرّد از مادّه الزاما فاقد حرکت و زمان است؟
تقریبا همه حکما در اینکه حرکت و زمان از ویژگی‏هاى موجودات مادّى بوده و عالم تجرّد و موجودات مجرّد کاملاً منزّه و برتر از آنها هستند، اتفاق ‏نظر دارند.

خبرگزاری فارس: آیا مجرّد از مادّه الزاما فاقد حرکت و زمان است؟



مجرّد و مراتب آن واژه «مجرّد»، در اصطلاح فلاسفه، به معناى غیرمادّى است. این واژه، در حقیقت، معنایى سلبى دارد که پس از درک معناى «مادّى»،49 فهمیده مى‏شود. اکنون، با توضیحاتى که در مورد واژه‏هاى مادّى و جسمانى دادیم، مى‏توانیم بگوییم که موجود مجرّد، موجودى است که مادّه یا منسوب به مادّه، و جسم یا منسوب به جسم نیست. به تعبیر دیگر، موجود مجرّد نه بالذّات ویژگى‏هاى مادّه و جسم را دارد و نه به تبعِ مادّه و جسم، این ویژگى‏ها را مى‏پذیرد. به تعبیر سوم، موجود مجرّد، موجودى غیرجسمانى است که نه بخشى از جسم، و نه از توابع جسم است. در یک کلام، موجود مجرّد، جسمانى به معناى عام جسمانى نیست. امّا تقسیم موجود به مادّى و مجرّد، و تعریف مجرّد به «غیرمادّى»، تا اندازه‏اى مبهم است: آیا مجرّد بودن به این معناست که موجود مجرّد، هیچ‏یک از ویژگى‏هاى امور جسمانى را ندارد50 یا نداشتن یکى از ویژگى‏هاى آنها براى مجرّد دانستن موجود کافى است؟ این تقسیم، اگر حاصر است، باید همه موجودات را پوشش دهد. از این‏رو، اگر موجودى کشف و اثبات شود که برخى از ویژگى‏هاى جسمانى را دارد و برخى را ندارد، حصر عقلى تقسیم موجود به مادّى و غیرمادّى اقتضا مى‏کند که آن را مجرّد بدانیم؛ نه اینکه همچون بعضى از بزرگان، با تمسّک به تعریف مجرّد، وجود آن را محال یا به معنایى دیگر، و به صورت مشترک لفظى، مجرّد بدانیم.51 البته، تجرّد را در معنایى ضیق، مى‏توان تنزّه از همه صفات جسمانیات دانست؛ امّا در این صورت تقسیمْ حاصر نیست و اقسام دیگرى متصوّر خواهند بود که مى‏توان آنها را به یک معنا مجرّد و به یک معنا مادّى دانست. امّا اگر «مجرّد» را غیرمادّى پنداریم و «تجرّد» را نداشتن دست‏کم بعضى از ویژگى‏هاى جسمانیت بدانیم، در این صورت تجرّد معناى وسیعى مى‏یابد و به نحو مشترک معنوى، و به صورت تشکیکى، مجرّدات مثالى و عقلى و... را دربر مى‏گیرد. بررسى انتخاب ملاک تقسیمْ امرى اعتبارى، و به اصطلاح، به دست معتبر است و تنها شرط آن این است که بر تقسیم، فایده‏اى عقلایى مترتب باشد (یعنى حکم اقسامْ واقعا با یکدیگر متفاوت باشد). نکته‏اى که گاهى مورد غفلت قرار مى‏گیرد و منشأ مغالطاتى مى‏شود این است که معتبر تصوّر مى‏کند، چنان‏که ملاک تقسیم را او اعتبار کرده، تعیین مصادیق و همین‏طور احکام و ویژگى‏هاى هریک از اقسام هم اعتبارى و به دست اوست. امّا اگرچه انتخاب معیار تقسیمْ قراردادى و تابع فایده‏هاى عقلایى است؛ ولى رابطه مفهوم و مصداق، همواره امرى تکوینى است و دلیل مى‏خواهد. همچنین، دست‏کم پاره‏اى از احکام و ویژگى‏هاى اقسام، مستقل از اعتبار معتبر است. از سوى دیگر، حصر عقلى همواره دایر بین نفى و اثبات است؛ یعنى همیشه، یکى از اقسام، نفى قسم دیگر است. امّا در بسیارى از تقسیم‏ها، از یک‏سو، یافتن فایده و خاصیتى که همه مصادیق قسم منفى را دربر گیرد، متعذّر یا متعسّر است؛ و از سوى دیگر، عبور از مفهوم سلبى و یافتن مفهومى ایجابى که همه مصادیق مفهوم سلبى را پوشش بدهد و حکمى را بپذیرد، بسیار دشوار است. از این‏رو، همواره باید با کمال احتیاط از مفاهیم سلبى به مفاهیم ایجابى گذر، و با دقت بسیار، حکم کلى صادر کرد. غرض از طرح نکات منطقى یادشده این است که پاره‏اى از ابهامات و احیانا امور مسلّم گرفته شده در بحث «مادّى و مجرّد» را با دقت بیشترى بررسى نماییم: 1. آیا مى‏توان از مفهوم سلبى «غیرمادّى» به یک مفهوم ایجابى محصل رسید؟ 2. چگونه مى‏توان مصادیق مادّى و مجرّد را تعیین کرد؟ 3. آیا مجرّد از مادّه الزاما فاقد حرکت است؟ آیا مجرّد از مادّه الزاما فاقد قوّه و قابلیت تغییر است؟ 4. آیا مجرّد از مادّه الزاما فاقد زمان است و واژه «مجرّد زمانمند» همچون واژه «دایره مربع» تناقض‏آمیز است؟ 5. آیا مجرّد از مادّه، الزاما فاقد امتداد است؟ 6. آیا «مجرّد مکان‏دار» داریم؟ 7. آیا «جسم بدون مکان» ممکن است؟ پاسخ این سؤالات در مباحث حرکت جوهرى نفس و امتداد و گستره این حرکت، و مباحث برزخ و معاد جسمانى و... سرنوشت‏ساز است.52 ما تا آنجا که در گنجایش مقاله حاضر است، برخى از این سؤالات را پاسخ مى‏دهیم. مصادیق مادّى و مجرّد آیا مى‏توان مصادیق مادّى و مجرّد را به صورت یقینى معیّن کرد؟ اگر به صورت منطقى و گام به گام حرکت کرده و از پیش‏داورى بپرهیزیم و به آنچه به صورت یقینى مى‏رسیم اکتفا کرده53 و به سهم خود از علم قانع و نسبت به خداوند متعال شاکر باشیم،54 تشخیص مصادیق مادّى و مجرّد به صورت موجبه جزئیه چندان دشوار به نظر نمى‏رسد و شامل مراحلى است: 1) در گام نخست، مادّى را تعریف مى‏کنیم. این تعریف و شرایط لحاظ‏شده در آن، گرچه با توجه به شناخت ما از عالم محسوس صورت مى‏گیرد، تا اندازه‏اى تابع اعتبار و اغراض ماست. در اینجا، تشخیص مصادیق «مادّى» فى‏الجمله آسان است؛ هرچند مفهوم «مادّى» نیز مانند اکثر مفاهیم، مى‏تواند مصادیق مشکوکى (مثل «انرژى»، «نیرو» و...) داشته باشد. چنان‏که دیده مى‏شود، ما از تعریف («مادّى») به سوى مصداق مى‏رویم و از ابتدا ادّعا نمى‏کنیم که: ویژگى‏هاى «مادّه» و «مادّى» را شناخته‏ایم و مثلاً «صور علمى نفس انسان» این ویژگى‏ها را ندارند، پس مجرّدند. «مادّى» را به دلخواه تعریف مى‏کنیم؛ بعد اگر توانستیم، آن را بر خارج تطبیق مى‏کنیم و اگر نتوانستیم، حداکثر یکى از اقسام (مثل ممتنع‏الوجود در تقسیمات «مادّه قضایا») بدون مصداق خواهد بود که از لحاظ منطقى، نه به اصل تقسیم ضررى مى‏رساند و نه به قسم دیگر و احکام آن. فایده این نحوه سلوک آن است که: اوّلاً، بحث ما رنگ و بوى عقلانى‏ترى به خود مى‏گیرد و منوط به شناخت طبیعى عالم مادّه و پیشرفت‏هاى آن نمى‏شود. از این‏رو، کسى نمى‏تواند تعریف ما از مادّه و ویژگى‏هاى لحاظ‏شده در آن را نقض کند و بگوید: مگر شما تمام قابلیت‏هاى مادّه را شناخته‏اید؟! حداکثر مى‏تواند مصادیق مفروض آن را مورد نقض و ابرام قرار دهد. ثانیا، حتى با صرف‏نظر از توانایى در پاسخ‏گویى به شبهات مربوط به عالم حس و طبیعت یا ناتوانى از آن، مى‏توانیم احکام مجرّدات را مورد بحث و بررسى عقلى قرار دهیم و به هیچ وجه، نگران شبهات جدیدتر و همین‏طور پیشرفت‏هاى علوم طبیعى و تجربى نباشیم. ما لوازم مجرّد از «مادّه» در معناى یادشده را به صورت عقلى بیان مى‏کنیم و مطمئنیم که هر شبهه‏اى در مورد مصادیق «مادّى» به وجود آید، آسیبى به بحث‏هاى ما درباره مجرّدات نخواهد زد؛ یعنى این دو بخش منطقا از هم مستقل خواهند بود. براى مثال، جسم چه همین اشیایى باشد که ما متّصل و پیوسته مى‏بینیم و چه ذرات بنیادین آنها باشد و چه هر چیز دیگرى، به بحث مجرّدات ربطى نخواهد داشت. 2) در گام دوم، مى‏گوییم: هر چیزى که مادّى نباشد، نام آن را مجرّد مى‏گذاریم. به مقتضاى حصر عقلى، هر چیزى که یکى از شرایط مذکور در تعریف مادّى را نداشته باشد، غیرمادّى و به اصطلاح ما مجرّد خواهد بود. تشخیص بعضى از مصادیق مجرّد با این اصطلاح وسیع، چندان دشوار نیست؛ مثلاً اگر در تعریف مادّى و جسمانى، قیودى اخذ کردیم که لازمه مادّى بودن، قابلیت انقسام و زمان و مکان و... باشد، با احراز اینکه صور خیالى ما دست‏کم قابل انقسام نیستند، مى‏توانیم به صورت یقینى آنها را مجرّد بدانیم. طبعا اگر برهان قاطعى ثابت کرد موجوداتى هستند که هم قابلیت انقسام ندارند و هم آن ویژگى‏هایى را ندارند که ما در تعریف مادّى شرط کردیم و نیز آن ویژگى‏هایى که ما لحاظ نکردیم (امّا تکوینا لازمه ویژگى‏هاى موردنظر ما هستند)، مصداق دیگرى از مجرّد را یافته‏ایم. با پذیرش تشکیکى بودن موجودات و عدم تباین آنها، مى‏توانیم اذعان کنیم که تجرّد هم امرى تشکیکى است و مراتبى دارد. روشن است که اگر چنین برهانى یافت نشد و برهانى هم بر عدم امکان چنین موجوداتى نیافتیم، تنها مى‏توانیم حکم به امکان وجود چنین موجوداتى کنیم. در اینجا، نباید چند نکته را از نظر دور داشت: 1. با توجه به هریک از ویژگى‏هاى مادّى، مى‏توان یک دسته مجرّد فرض کرد. به این ترتیب، مراتب فراوانى از تجرّد خواهیم داشت که حداکثر مى‏توانیم آنها را در دسته‏هاى کلّى که با مفاهیم سلبى بیان مى‏شوند، طبقه‏بندى کنیم: موجوداتى که فقط قابلیت انقسام ندارند و احتمالاً سایر ویژگى‏هاى مادّیات را دارند (مگر ویژگى‏هایى که به قابلیت انقسام برگردند یا با آن تلازم دارند)؛ موجوداتى که زمان ندارند و احیانا مکان داشته باشند و... . 2. اگر کسى اثبات کند که دو ویژگى از ویژگى‏هاى مادّى، مثل حرکت (تغیّر تدریجى) و زمان، ملازم یکدیگر و غیرقابل انفکاک‏اند، طبعا امکان وجود مجرّدى که یکى از آنها را داشته و دیگرى را نداشته باشد، مستلزم تناقض است و منتفى خواهد بود. 3. چنان‏که گفتیم، مى‏توان طیفى از موجودات را که مشمول عنوان کلّى «غیرمجرّد» از مادّه هستند، به گونه‏اى که به حصر عقلى آسیب نزند، ذیل عناوینى کلّى دسته‏بندى کرد؛ مثلاً مى‏توانیم موجوداتى را که قابلیت انقسام ندارند (ولى امتداد، شکل، رنگ و... دارند) «مجرّد مثالى»، و نشئه وجودى آنها را عالم «مثال» بنامیم. هرچند این نام‏گذارى اشکالى ندارد، ولى براى پرهیز از مغالطه باید توجه داشت که موجودات چنین عالمى خود مى‏توانند مراتبى داشته، و مثلاً بعضى فاقد رنگ، فاقد وزن و... باشند. 4. با توجه به آنچه گذشت، مى‏توان همه مجرّدات را به سه دسته کلّى «عقل»، «مثال»، و «نفس» تقسیم کرد؛ ولى باید توجه داشته باشیم که: اوّلاً، این عوالم را طورى تعریف و تفسیر کنیم که همه موجودات غیرمادّى را پوشش دهند و فراموش نکنیم که هر دسته‏اى خود طیفى را تشکیل مى‏دهد؛ ثانیا، در تطبیق آنها بر موجودات، دقت کافى به خرج دهیم و مثلاً از اثبات اصل تجرّد نفس، نتیجه نگیریم که نفس، الزاما، مجرّدِ عقلى است و با ترک بدن، حیاتى عقل‏گونه خواهد داشت. 5. بر اساس تشکیک وجود، مرزهاى میان عوالم ناشى از انتزاع‏ها و تحلیل‏هاى ذهنى مى‏باشند و همه هستى یک واحد تشکیکى است که هیچ انفکاک، تباین، جدایى و انفصالى در آن راه ندارد. نظام هستى از مرتبه بى‏نهایت شدید، آغاز مى‏شود و بدون هیچ طفره و انفصالى، تا مرتبه هیولى ادامه مى‏یابد. در هر مرتبه هم تمام صفات و کمالات اصل وجود (نه صفات ویژه مراتب وجود) یافت مى‏شود. البته، در مرتبه عالى وجود، همه صفاتِ کمالى بى‏نهایت‏اند؛ ولى در مراتب پایین‏تر، صفات کمالى ضعیف‏ترند. در واقع، این ذهن است که یک واحد متّصل را به مراتب جدا از یکدیگر (مقاطع فرضى) تقسیم مى‏کند؛ به این معنا که مفاهیم متعددى را از مراتب آن واحد متّصل یا از مقاطع فرضى یک مرتبه از آن انتزاع مى‏کند که احیانا آن مفاهیم قابل جمع در یک مرتبه یا یک مقطع نباشند (متباین باشند.) کوتاه سخن آنکه با اثبات این مطلب که موجودى یکى از خواصّ موجودات مادّى را ندارد، نمى‏توان نتیجه گرفت که آن موجود سایر خواصّ مادّیات را هم ندارد؛ بلکه فقط اصل تجرّد آن موجود، و تنزّه آن از خاصیت یادشده و تمام لوازم عقلى آن خاصیت، ثابت مى‏شود. پس، با اثبات تجرّد نفس، نمى‏توان نتیجه گرفت که پس از مرگ، نفسِ مجرّد و بدون بدن عنصرى، حرکت و زمان و... نخواهد داشت؛55 مگر اینکه ثابت شود که هر چیزى که فى‏الجمله هم مجرّد باشد نمى‏تواند حرکت و زمان و... داشته باشد. تجرّد، حرکت و زمان آیا مجرّد از مادّه الزاما فاقد حرکت و زمان است؟ آیا واژه‏هاى «مجرّد متحرّک» و «مجرّد زمانمند»، همچون واژه «دایره مربّع»، تناقض‏آمیزند؟ پاسخ به این پرسش‏ها بستگى به تعریف ما از تجرّد و حرکت دارد. اگر تجرّد و حرکت را طبق تعریف خودمان در نظر بگیریم،56 طبعا تجرّد داراى مراتب است و الزاما همه مراتب تجرّد عارى از حرکت و زمان نخواهند بود؛ بلکه صرفا مجرّداتى که از مراتب عالى تجرّد بهره مى‏برند و هیچ‏یک از ویژگى‏هاى شناخته‏شده مادّى57 را ندارند، منزّه از حرکت و زمان هستند. امّا در مورد مراتبى از تجرّد، شاید بتوانیم ادلّه‏اى بر امکان و بلکه وقوع حرکت اقامه کنیم.58 و از آنجا که حرکت و زمان، با اندکى تسامح، دو روى یک سکّه هستند، اگر به این نتیجه برسیم که بخشى از مجرّداتْ حرکت یا دست‏کم امکان آن را دارند، باید زمان را هم در مورد آنها راه دهیم. شاید بتوان نفس را با پذیرش حرکت جوهرى آن، مثال مناسبى براى ادّعاى ما دانست. توضیح آنکه حرکت جوهرى نفس را دست‏کم به دو صورت مى‏توان تصویر کرد: 1. بر اساس حکمت متعالیه: در حکمت متعالیه، حکایت نفس و مادّى یا مجرّد بودن آن مفصّل است. نفس، از نظر ملّاصدرا، نه همیشه مجرّد است تا همیشه آرام و بدون حرکت باشد و نه همواره مادّى است تا همواره زمانى و متحرّک باشد. نفس، در ابتداى پیدایش، جسمانى است و متحرّک و زمانمند؛ سپس، وجودى چندمرتبه‏اى مى‏شود که هر مرتبه آن حکمى دارد. در بعضى از مراتب، متحرّک و زمانى است و در بعضى دیگر، منزّه از زمان و حرکت. در ادامه حیات خود هم، احیانا، روزى به مرحله‏اى مى‏رسد که پا بر فرق عالم مادّه و حرکت و زمان مى‏گذارد و با عبور از دارالفرار، به دارالقرار راه مى‏یابد و در حیاتى روحانى، آرام مى‏گیرد. بر این اساس، نفسْ مثالى از آن چیزى است که در کلّ عالم است. نفس، همچون هستى، یک واحد تشکیکى است که در بعضى از مراتب خود، آرام است و تحوّل و حرکت تدریجى در آن متصوّر نیست؛ ولى در مراتبى هم، سیّال است. حرکت و زمان هم از مراتب اخیر انتزاع مى‏شوند. 2. بر اساس مبانى حکمت متعالیه: مى‏توانیم بر اساس مبانى ملّاصدرا از یافته‏هاى او فراتر رویم و در میان مادّى زمانمند و مجرّد فرازمانى، موجوداتى را ثابت کنیم که هم مجرّدند و هم متحرّک و زمانى؛ در نفس نیز که «کون جامع» و «نسخه عالم کبیر»59 است، مى‏توانیم وجود چنین مرتبه‏اى را محتمل بدانیم. در این صورت، نفسْ بقائا وجودى سه‏مرتبه‏اى دارد که در یکى مادّى، در دومى مجرّدِ متحرّک و زمانى، و در سومى ـ که ملاک ثبات هویّت آن هم هست ـ مجرّد فرازمانى است. تجرّد و امتداد (جسم مثالى) آیا هر مجرّدى الزاما فاقد امتداد است؟ در پاسخ باید گفت که هرچند مى‏توان مراتبى از تجرّد را اثبات کرد که کاملاً منزّه از امتداد باشند، امّا مسلّما مجرّداتى هم داریم که از امتدادهاى سه‏گانه برخوردار باشند. این مرتبه از تجرّد را تجرّد خیالى یا مثالى مى‏گویند. اثبات هستىِ این دسته از مجرّدات دشوارتر از اثبات موجودات مادّى نیست؛ زیرا هر کسى بالوجدان مى‏یابد که برخى از صورت‏هاى حسى و خیالى او، از یک‏سو، امتداد دارند و از سوى دیگر، پاره‏اى از ویژگى‏هاى مادّیات نظیر انقسام‏پذیرى و قابلیت اشاره حسّى را ندارند. صورت‏هاى حسّى و خیالى، طبق نظر بیشتر فلاسفه، جزء اعراض نفسانى‏اند؛ امّا آیا جوهر ممتد مجرّد هم داریم؟ به تعبیر حکمت متعالیه، صورت‏هاى یادشده، مربوط به مرتبه‏اى از مراتب نفس انسان (مرتبه مثال متّصل) هستند. آیا عالم مثال منفصلى هم داریم که موجودات آن جواهرى ممتد و مجرّد باشند؟ باید گفت که اصل امکان جمع شدن تجرّد و امتداد، از اعراض مجرّد و ممتد (که بالوجدان معلوم ما هستند) به دست مى‏آید و با تعریفى که از تجرّد ارائه کردیم و آن را ذومراتب دانستیم، اثبات امکان جوهر ممتد مجرّد هم زحمت زیادى ندارد. آنچه دشوار به نظر مى‏رسد اثبات هستى چنین موجوداتى است. فلاسفه مشّاء، به ظاهر متفطن چنین موجوداتى نشده بودند؛ ولى با توجه به مبانى ایشان، مى‏توان آنها را جزء منکران چنین موجوداتى دانست. امّا شیخ اشراق سعى کرد با ادلّه و شواهدى که بسیارى از آنها مورد خدشه ملّاصدرا قرار گرفته‏اند، وجود چنین موجوداتى را اثبات کند. ملّاصدرا، با دقّت در مکاشفات خود و سایر عرفا، سخنان شیخ اشراق را به زیبایى جرح و تعدیل کرد و وجود چنین عالمى را برهانى نمود. قاعده‏هاى امکان اشرف و امکان اخس از جمله دلایل صدرالمتألّهین در اثبات عالم مثال منفصل هستند. اکنون با فرض تثبیت عالم مثال منفصل، آیا مى‏توان جواهر مجرّد ممتد را جسم دانست؟ به عبارت دیگر، آیا تعریف جسم بر آنها صادق است؟ پاسخ این پرسش نیز به تعریف ما از جسم وابسته است. اگر جسم را، چنان‏که گذشت، جوهر قابل ابعاد ثلاثه یا جوهر ممتد تعریف کنیم، مسلّما چنین جواهرى جسم هستند؛ امّا اگر جسم را قابل اشاره حسّى تعریف کنیم، روشن است که تعریف جسم شامل آنها نمى‏شود. براى اینکه از دعواى لفظى پرهیز، و بحث خود را کاملاً از مباحث معرفت‏شناختى مستقل کنیم، جسم را به صورت قراردادى به معناى گسترده «جوهر قابل ابعاد ثلاثه» مى‏گیریم و آن را به دو دسته اجسام عنصرى (که قابل اشاره حسّى و خیالى‏اند)، و اجسام مثالى (که تنها قابل اشاره خیالى هستند) تقسیم مى‏کنیم. طبیعتا ممکن است احکام هریک از این دو دسته مستقل از دیگرى، و مثلاً انقسام‏پذیرى تنها از خواص اجسام عنصرى باشد. جسم مثالى و حرکت و زمان روشن است که ویژگى‏هاى هریک از اجسام عنصرى و مثالى را تنها با برهان مى‏توان اثبات یا نفى کرد؛ پس، بدون برهان (و با تکیه بر تفاوت داشتن آنها)، نمى‏توان ویژگى‏هاى یکى را از دیگرى سلب کرد و مثلاً مدّعى شد که جسم مثالى، چون مجرّد از مادّه است، حرکت و زمان ندارد. البته، اگر در جاى دیگرى ثابت شده باشد که هر چیزى مادّه اولى یا ثانیه ندارد از قابلیت تغییر برخوردار نیست، اثبات تجرّد، اثبات حرکت‏ناپذیرى هم هست. امّا دست‏کم در صف منکران هیولاى اولى، نام‏هاى بزرگى دیده مى‏شود. هرچند صرف مخالفت افراد، دلیل بطلان هیچ ادّعایى نیست؛ امّا در مواردى که نوابغ علمى متفطن مطلبى مى‏شوند،60 و صرفا در یک بررسى علمى ادّعایى را انکار مى‏کنند، دست‏کم باید به وضوح و روشنى مسئله مشکوک شده در واقع، عقل حکم مى‏کند با احتیاط بیشترى از تثبیت آن سخن بگوییم. نتیجه‏ گیرى حاصل آنکه نباید صرفا با تکیه بر آنچه دیگران گفته‏اند، به شدّت با تصوّر مجرّد متحرّک و زمانمند مقابله کرد؛ چنان‏که گویى مدّعى چنین موجودى، بدیهیات اوّلیه را منکر شده است. فراموش نکنیم که روزى، تصوّر مجرّدى که امتداد داشته باشد، خود متناقض به شمار مى‏رفت. امّا شیخ اشراق و ملّاصدرا نه تنها امکان، بلکه وقوع آن را هم برهانى و مدلل کردند؛ به طورى که تجرّد مثالى، امروزه، از امور بسیار روشن فلسفه به شمار مى‏رود. اگر کسى هم وجود جواهر مثالى را برهانى نداند، دست‏کم تجرّد مثالى اعراض نفسانى و امکان جواهر مجرّد مثالى را انکار نمى‏کند. چه بسا زمانى تصوّر مجرّد متحرّک و زمانمند هم به صف حقایق علمى واضح و بیّن یا مبیّن افزوده شود. این احتمال وقتى قوّت مى‏گیرد که به عبارات و کلمات صادرشده از منبع وحى مراجعه، و با مطالب زیادى برخورد مى‏کنیم که ظهور در تغییر و تحوّل جواهر مثالى دارند.61 البته، انکار نمى‏کنیم که غیر از قبول حرکت در مجرّدات، ممکن است راه‏هاى دیگرى، براى تصحیح و توجیه این دسته از آیات و روایات باشد؛ امّا به اعتقاد نگارنده، دقت بیشتر پیرامون رابطه تجرّد با حرکت هم مى‏تواند راهگشا باشد. پی نوشت: 49ـ «مادّى» به معناى گسترده مراد است. 50ـ محمّدعلى تهانوى، کشّاف اصطلاحات‏الفنون و العلوم، ص 195. 51ـ میرداماد، همان، ص 167. 52ـ شاید بتوان انکار معاد جسمانى یا تشکیک در آن یا ناتوانى از تبیین عقلانى آن را حاصل پاسخ‏هاى غلط به برخى از این پرسش‏ها دانست؛ مثلاً اگر نتوان «جسمِ بدون مکان» تصوّر کرد، براى تصحیح معاد جسمانى، یا باید بهشت و جهنّم را به دنیاى مادّى آورد یا باید جسم موردنظر در معاد جسمانى را با جسم شناخته‏شده ـ که جوهر قابل ابعاد ثلاثه است ـ مشترک لفظى دانست. 53ـ «وَمَا أُوتِیتُم مِن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِیلاً» اسراء: 85. 54ـ «فَخُذْ مَا آتَیْتُکَ وَکُن مِنَ الشَّاکِرِینَ» اعراف: 144. 55ـ از این نکته مى‏توان در تبیین و تصحیح «تکامل برزخى» استفاده کرد. 56ـ منظور ما این نیست که این دعوا صرفا لفظى است؛ بلکه برعکس، براى اینکه وارد دعواى لفظى نشویم، بر تعاریف مذکور تأکید مى‏کنیم. در واقع، همه فلاسفه نامى «حرکت» را نوعى تغیّر تدریجى تلقّى کرده و «مجرّد» را هم‏ارز غیرمادّى دانسته‏اند؛ امّا گاهى از لوازم این تعاریفْ غفلت، و مثلاً تجرّد مثالى را انکار کرده‏اند. به هر حال، ادّعاى ما این است که اگر کسى تعاریف یادشده از حرکت و زمان و تجرّد را که در واقع تحلیل و تفصیل ارتکازات ما از این امور هستند، قبول دارد، باید امکان اجتماع این سه مفهوم را در مراتبى از وجود بپذیرد. بر این اساس، اگر کسى امکان یا تحقّق حرکت در موجود مجرّد برزخى را پذیرفت، نباید متّهم به نزاع لفظى گردد و ادّعاى او از باب لامشاحة فى الاصطلاح با منّت پذیرفت، یا ادّعا شود که وى بعضى از مجرّدات را در واقع مادّى مى‏داند و نام مجرّد را توسعه مى‏دهد تا با حکما همراهى کرده باشد. در حقیقت، کسى که امکان حرکت در مراتبى از تجرّد را نمى‏پذیرد، به لوازم تعاریف خود توجه نکرده است. 57ـ اعم از ویژگى‏هایى که در تعریف «مادّى» لحاظ کردیم و ویژگى‏هایى که لازمه ویژگى‏هاى لحاظ‏شده هستند. این احتمال که هنوز برخى از ویژگى‏هاى قسم اخیر را نشناخته باشیم، منتفى نیست. 58ـ بر اساس قواعد امکان اشرف و امکان اخس، هر موجود مجرّدى که امکان وجود دارد، ضرورتا موجود است. به هر حال، حتى اگر فقط امکان چنین موجودى را ثابت کنیم، دست‏کم این نکته ثابت مى‏شود که تجرّد و حرکت و زمان، قابل جمع در مصداق واحد هستند. 59ـ ملّاصدرا، المبدأ و المعاد، ص 127. 60ـ نه مانند مباحث مربوط به اصالت وجود که پیش از ملّاصدرا، آنچنان‏که شایسته است، به آنها توجه نشده بود. 61ـ نظیر آنچه در بحث سنّت حسنه و سیئه، قضاى نماز و روزه میّت، و... آمده است، ر.ک: محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 74، ص 106؛ محمّدبن یعقوب کلینى، الکافى، ج 5، ص 9ـ10). منابع ـ ابن‏سینا، الشفاء، قم، مکتبة آیه‏اللّه المرعشى النجفى، 1404ق. ـ ـــــ ، النجاة من الغرق فى بحرالضلالات، چ دوم، تهران، دانشگاه تهران، 1379. ـ ـــــ و خواجه نصیرالدین طوسى، شرح الإشارات و التنبیهات مع المحاکمات، قم، البلاغه، 1375. ـ بهمنیاربن مرزبان، التحصیل، چ دوم، تهران، دانشگاه تهران، 1375. ـ تهانوى، محمّدعلى، کشّاف اصطلاحات‏الفنون و العلوم، بیروت، مکتبة لبنان ناشرون، 1996م. ـ جعفرى، محمّدتقى، حرکت و تحول از دیدگاه علم و فلسفه، تهران، بنیاد قرآن، 1360. ـ جوادى آملى، عبداللّه، رحیق مختوم (شرح حکمت متعالیه)، نوارهاى درسى آیت‏اللّه جوادى آملى. ـ رازى، فخرالدین، المباحث المشرقیة فى علم الالهیات و الطبیعیات، چ دوم، قم، بیدار، 1411ق. ـ ـــــ ، شرح عیون‏الحکمة، تهران، مؤسسه امام صادق، 1373. ـ سبزوارى، ملّاهادى، شرح‏المنظومة، تهران، ناب، 1369. ـ سهروردى، شهاب‏الدین، مجموعه مصنّفات، چ دوم، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1375. ـ عبودیت، عبدالرسول، درآمدى بر نظام حکمت صدرایى، تهران، سمت، 1385. ـ ـــــ ، فلسفه مقدّماتى، تهران، سمت، 1387. ـ غفارى، سید محمّدخالد، فرهنگ اصطلاحات آثار شیخ اشراق، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگى، 1380. ـ کلینى، محمّدبن یعقوب، الکافى، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1365. ـ مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه‏الوفاء، 1404ق. ـ مجمع البحوث‏الاسلامیة، شرح المصطلحات الفلسفیة، مشهد، مجمع البحوث‏الاسلامیة، 1414ق. ـ مصباح، محمّدتقى، آموزش فلسفه، چ چهارم، تهران، امیرکبیر، 1383. ـ مطهّرى، مرتضى، مجموعه آثار، چ دوم، تهران، صدرا، 1385. ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازى)، الحکمة المتعالیة فى الاسفار العقلیه‏الاربعة، چ سوم، بیروت، داراحیاء التراث‏العربى، 1981م. ـ ـــــ ، الحاشیة على الهیات الشفاء، قم، بیدار، بى‏تا. ـ ـــــ ، المبدأ و المعاد، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، 1354. ـ میرداماد (میر محمّدباقربن محمدحسین استرآبادى)، قبسات، چ دوم، تهران، دانشگاه تهران، 1367.   احمد سعیدى: عضو هیأت علمى مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس‏سره. معرفت کلامی 30 - سال هشتم، پایان متن/

94/05/26 - 02:50





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 79]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن