تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 29 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هرگاه رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله يكى از اصحاب خود را غمگين مى‏ديدند، با شوخى او...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1831203864




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

عالم عقول از منظر فلاسفه - بخش اول چگونگى صدور موجودات از واجب تعالى


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: عالم عقول از منظر فلاسفه - بخش اول
چگونگى صدور موجودات از واجب تعالى
از دیدگاه شیخ اشراق، آفرینشْ صدور و اشراق پرتوى از نورالانوار است که به دلیل اطلاق و نامتناهى بودن کمالات او، و به دلیل اقتضاى ذاتى فیضان توسط نورالانوار، این فرایند بدون کاهش پذیرى و نقصان در مبدأبه نحو دائم و لاینقطع جریان دارد.

خبرگزاری فارس: چگونگى صدور موجودات از واجب تعالى



  چکیده برخى بر این عقیده اند که سهروردى جز تغییر اصطلاحات، کار دیگرى در فلسفه نکرده است؛ بر این اساس، اختلاف و افتراقى با مشّاء ندارد. در مقاله حاضر، با تأمّل بر دیدگاه شیخ اشراق درباره عالم عقول و مقایسه آن با دیدگاه هاى ابن سینا، این فرضیه را به اثبات خواهیم رساند که سهروردى در عین آنکه از بستر مشّایى بهره مى برد و خود نخست مشّایى بوده است، امّا به طور روشن از این مکتب جدا مى شود. او با توجه به مبانى فلسفى خاصّ خود، برخى مراتب هستى همچون عالم عقول عرضیه را اثبات مى کند. افزون بر این، مراتب مورد اتّفاق همچون عالم عقول طولیه نیز در دستگاه سازوار هستى شناختى وى تفسیر و تحلیل هاى جدید و مستقلى مى یابد. البته، سهروردى در برخى موارد نسبت به ابن سینا کاستى هایى دارد؛ امّا در مجموع، تبیین هاى وى در این باره دقیق تر به نظر مى رسد. کلیدواژه ها: ابن سینا، شیخ اشراق، سهروردى، عقول طولیه، عقول عرضیه، عالم عقول، مراتب هستى. مقدّمه تعقّل و خردورزى، ودیعه اى الهى است که به انسان داده شده است. انسان در هر زمان و مکان، همواره، فکر و اندیشه را با خود به همراه داشته است. در میان انبوه اندیشه هاى بشرى، آنچه مربوط به شناخت هستى و وسایط فیض الهى است، مورد توجه بیشترى قرار گرفته؛ و بدین لحاظ، دیدگاه هاى فلسفى متفاوتى نیز ارائه گشته است. یکى از مراتب هستى که فلاسفه آن را در تبیین کیفیت چینش نظام هستى مورد بحث قرار داده اند، عالم عقول است. در این میان، ابن سینا و شیخ اشراق به عنوان نمایندگان دو مکتب فلسفى مشّاء و اشراق، با توجه به مبانى فلسفى خاصّ خود، رهیافت هاى متفاوتى به این مسئله داشته اند. بدین سان، تبیین دیدگاه هاى این دو فیلسوف گران قدر مسلمان ـ که دغدغه ارائه تصویرى روشن و صحیح از این نشئه از نشئات وجود را داشتند ـ ضرورى به نظر مى رسد. بدیهى است که تأمّل در مکاتب فلسفى و مقایسه آنها با یکدیگر مى تواند ما را در مسیر فهم فلسفه ها و نیز نقاط ضعف و قوّت آنها یارى رساند. از این گذشته، به یقین، فهم حکمت متعالیه صدرایى بدون درک عناصر مشّایى و اشراقى آن امکان پذیر نیست. از این رو، تأمّل در دیدگاه ابن سینا و شیخ اشراق در مورد عالم عقول، تأثیر بسزایى در این زمینه خواهد داشت. دیدگاه ابن سینا در مورد چگونگى صدور موجودات از واجب تعالى ابن سینا با در نظر گرفتن اختلاف اساسى وجودى میان جهان و حضرت حق، به مسائل مربوط به آفرینش و مراتب هستى مى پردازد و مى کوشد تا نشان دهد که چگونه کثرت از وحدت پدید آمده است. وى در این مسیر ـ پیوسته ـ واژه هاى فیض (فیضان)،1 انبجاس، صدور، ابداع و خلق را به کار مى برد2 و نظریه خود را بر اساس خلقت ابداعى عالم قرار داده3 و صدور موجودات را از راه فیض توجیه مى کند.4 واژه «فیض» اصطلاحى نوافلاطونى است که تلاش مى کند سرچشمه و فرایند شکل گیرى موجودات عالم هستى را تبیین نماید، که تنسیق بسامان آنْ از آنِ فلوطین، و مرجع فلاسفه مسلمان در آشنایى با این نظریه کتاب اثولوجیاست.5 این اندیشه از همان ابتداى ورود به حوزه اندیشه اسلامى از طریق کتاب اثولوجیا، که به خطا منسوب به ارسطو شده بود، جاى خود را در اندیشه فلاسفه مسلمان تثبیت کرد و با اندک تغییراتى که در آن به منظور هماهنگى با آموزه هاى دینى صورت گرفت، مورد قبول آنها واقع شد. دلیل اقبال فلاسفه مسلمان به این اندیشه آن است که این نظریه (برخلاف نظریه «خلق از عدم» متکلمان)، به سبب تبیین دقیق ربط کثرت به وحدت، عمیقا پرواى توحید دارد؛ همین نقطه قوّت موجب شد که فیلسوف مسلمانى چون ابن سینا اهتمام ویژه اى بدان مبذول دارد. ابن سینا با تکیه بر طرح فلوطینى مبنى بر صدورهاى متوالى سلسله مراتب وجود، درصدد شرح کیفیت آفرینش برمى آید6 و پس از بیان اینکه صرف تعقّل واجب تعالى نسبت به نظام خیر، علّت وجود آن مى باشد (چون تعقّل او عین اراده و قدرت است؛ او آنچه را تعقّل کرده، قادر بر آن بوده است. و لذا اراده اش مى کند و بدین ترتیب ایجادش مى نماید)،7 مى گوید: صدور موجودات از واجب تعالى نه از راه قصد و اراده است و نه بر سبیل طبع؛ زیرا قصد و اراده مستلزم نقص و موجب تکثّر ذات واجب است8 و خلقت عالم به نحو فعل بالطبع نیز ملازم با عدم رضایت و آگاهى واجب تعالى به فعلش مى باشد. بنابراین، صدور و فیضان نظام هستى از حضرت حق به نحو لزوم خواهد بود؛9 یعنى حضرت حق نسبت به فعلش واجب الفاعلیه است. از طرف دیگر، خود ابن سینا بیان مى کند که چون فیض به معناى فیضان، جریان، و جوشش وجود است، لذا ایجاد حضرت حق ـ که اراده زائد بر ذات ندارد ـ به نحو فیض مى باشد و موجودات همگى به نحو ضرورى، لازم و طبیعى از ذات او ناشى شده اند؛ بدون آنکه این فیضان موجب تغییرى در ذات حق شود.10 بدین لحاظ، روشن مى شود که قول به فاعل بالطبع بودن واجب تعالى ـ که غزالى به ابن سینا نسبت داده است11 ـ باطل مى باشد. ابن سینا در تبیین چگونگى پیدایش موجودات، اصل فلوطینى12 دیگرى را مى پذیرد که به «قاعده الواحد» معروف است. بنابر مفادّ این اصل، اگر علّتى به تمام معنا واحد باشد و در آنْ هیچ جهت کثرتى نباشد (واحد من جمیع الجهات)، معلولى هم که بى واسطه از آن به وجود مى آید واحد است.13 از این رو، صدور بیش از یک معلول در عرض هم از علّت واحد (به طورى که یکى واسطه دیگرى نباشد)، نشانه ترکیب و تکثّر در آن علّت مى باشد.14 عقول طولیه در اندیشه ابن سینا ابن سینا در ابتدا به چگونگى صدور عقل اوّل پرداخته و اشاره مى کند که چون واجب تعالى، واحد من جمیع الجهات و عقل محض است و تعقّل او موجب صدور عالم مى گردد، پس نخستین صادر از او به گونه فیض بر طبق قاعده الواحد15 باید یک عقل بسیط باشد16 و لذا جایز نیست اوّلین موجودى که از او ابداع مى شود کثیر باشد، چه این کثرتْ عددى باشد و یا بر مبناى انقسام به مادّه و صورت؛ زیرا پیدایش و لزوم پدیده ها از او تنها به خاطر ذات اوست، نه به خاطر چیز دیگرى. و آن جهت و حکمى که در ذات حق منشأ پیدایش این پدیده مى شود جهت و حکمى نیست که از آن، نه این پدیده، بلکه پدیده دیگرى لازم آید.17 این صادر اوّل جز عقل، که مجرّد محض است، نخواهد بود؛ زیرا موجود یا جوهر است یا عرض (و جوهر نیز خارج از عقل یا نفس یا جسم یا مادّه و یا صورت نمى باشد.) صادر اوّل عرضى از اعراض نمى تواند باشد، زیرا عرض در وجود خود محتاج موضوع است و موضوع آنْ جسم است که مرکّب از مادّه و صورت مى باشد؛ به همین دلیل، صادر اوّل جسمى از اجسام نیز نمى تواند باشد. اجزاى سازنده جسم یعنى مادّه و صورت هم به دلیل احتیاج به یکدیگر، صادر اوّل نخواهند بود؛ زیرا مادّه، قوّه محض است و بدون صورت ـ که شریکه العلّه براى اوست ـ فعلیتى ندارد و صورت نیز در تشخّص خود، محتاج به مادّه است و لذا تحقّق آنها در خارج به تنهایى ممکن نیست. نفس نیز اگرچه ذاتا موجودى مجرّد است، امّا در افعّال خود به بدن تعلّق دارد. بنابراین، ممکن نیست صادر اوّلْ جوهرى جز عقل مجرّد باشد که در غیر این صورت، به تکثّر ذات واجب تعالى مى انجامد.18 بدین ترتیب، ابن سینا با استفاده از مبانى فلسفى خود ـ مانند قاعده الوحد و توحید واجب تعالى و بساطت او ـ صدور عقل اوّل را اثبات مى نماید. پس از صادر اوّل، نوبت به صدور عقول طولى بعدى مى رسد؛ زیرا نظام هستى، از دیدگاه ابن سینا، نظامى طولى است.19 بدین لحاظ، ابن سینا براى تبیین این مطلب ابتدائا به کثرت عقول اشاره مى کند تا روشن شود که واسطه میان واجب تعالى و عوالم بعدى فقط یک عقل نیست؛ بلکه براى رسیدن به کثرات عوالم پایین تر، عقول متعدّد لازم است. استدلال ابن سینا این گونه است که: افلاک، کثیره العدد هستند و همگى نمى توانند از عقل اوّل صادر شوند؛ زیرا این همه جهات کثرت در او نیست تا روا باشد که این همه فلک از او صادر شود.20 از طرف دیگر، چه بسا گفته شود که بر اساس قاعده الواحد، صادر دوم و سوم و... نیز باید واحد باشند. براى دفع این توهّم، ابن سینا بیان مى کند که قاعده مخصوص حضرت حق مى باشد و ممکن نیست که صادر اوّل، مانند واجب تعالى، واحد بسیط من جمیع الجهات باشد؛ زیرا در این صورت، جز عقل چیز دیگرى از آن به وجود نمى آید و این سلسله هرگز به پیدایش اجسام منتهى نمى شود (در حالى که یقینا اجسام به وجود آمده اند). پس براى اینکه کثرات صادر شوند، باید کثرتى هرچند اعتبارى در عقل اوّل وجود داشته باشد.21 بدین لحاظ، ابن سینا اشاره مى کند که صادر اوّل، ذات واحدى است که جهت هاى متکثّر دارد و از هریک از آن جهات کثیره، معلول خاصّى صادر مى شود. وى در برخى آثارش،22 ترتیب صدور عقول و نفوس و افلاک را بر حسب رأى فارابى نقل و تأیید مى کند.23 از نظر فارابى، در عقول، دو جهت کثرت فرض شده که از یک جهت عقل بعدى، و از جهت دیگر فلک صادر مى شود:24فیکون بماله من عقله الاوّل الموجب لوجوده و بماله من حاله عنده مبدئا لشى ء و بماله من ذاته مبدئا لشى ء آخر... فیکون بما هو عاقل للاوّل الذى وجب به مبدئا لجوهر عقلى و بالآخر مبدئا لجوهر جسمانى. ابن سینا در آثار دیگرش25 نظریه فارابى را بسط بیشترى مى دهد و به صدور سه معلول از عقل اوّل اشاره کرده و مى گوید: صادر اوّل ممکن الوجود بالذّات است و ذات خود و علّتش را که همان واجب الوجود بالذّات است، تعقّل مى کند. و بدین ترتیب، از آن جهت که واجب الوجود را تعقّل مى کند عقل دوم، و از آن حیث که خودش را تعقّل مى کند نفس فلک اقصى، و از آن حیث که ممکن بالذّات است جرم فلک آقصى صادر مى شود.26 شایان ذکر است که این سه جهت که در عقل اوّل گفته شد، به کثرت در ذات واجب تعالى منجر نمى شود؛ زیرا این کثرت از واجب تعالى ناشى نشده است. از حضرت حق، تنها وجود عقل اوّل صادر شده است و باقى جهاتِ کثرت همگى لازمه وجود امکانى و حدوث عقل اوّل مى باشند و کثرت هایى اضافى محسوب مى شوند که با وحدت عقل اوّل منافاتى ندارند. و به قول ابن سینا: و لیست الکثره له عن الاوّل فان امکان وجوده امر له بذاته لا بسبب الاوّل بل له من الاوّل وجوب وجوده ثم کثره انّه یعقل الاوّل و یعقل ذاته کثره لازمه لوجوب حدوثه و نحن لا نمنع ان یکون عن شى ء واحد ذات واحده ثم یتبعها کثره اضافیه لیست فى اوّل وجوده و داخله فى مبدأ قوامه.27 این تأمّلات سه گانه ایجادکننده وجود، در دیگر عقول نیز تکرار مى شود تا آن گاه که سلسله مراتب عقول و افلاک کامل گردد. راه دیگر ابن سینا براى اثبات کثرت عقول، استدلالى انّى است؛ به این بیان که هر فلکى براى تشبّه به عقل خاصّى حرکت مى کند و اختلاف تشبّهات مستلزم اختلاف مشبه به ها (عقول) مى باشد؛ زیرا اگر همه افلاک براى تشبّه به یک عقل حرکت مى کردند، حرکات آنها متشابه بود (در حالى که این گونه نیست.)28 بنابراین، پس از صادر اوّل، ما با عقول طولیه اى مواجه هستیم که رابطه علّى و معلولى دارند. نکته دیگر اینکه ابن سینا نظریه عقول مجرّده طولیه را با نظریه افلاک پیوند مى زند و دَه عقل را معرفى مى کند؛ به این بیان که سلسله عقول باید تا آخرین افلاک ادامه داشته باشد (باید به تعداد حرکات افلاک، عقول مجرّده داشته باشیم تا افلاک بدون علّت باقى نمانند.)29 و از آنجا که افلاک بنا بر هیئت بطلمیوسى نُه عدد مى باشند، باید نُه عقل داشته باشیم؛ عقل اوّل تا نهم، به ترتیب، فاعل و مدبّر فلک اقصى تا فلک نهم هستند و یک عقل هم که فاعل و مدبّر موجودات عالم کون و فساد است.30 در نتیجه، عقول طولیه، دَه عدد خواهند بود.31 در پایان، نکته اى که مى توان به آن اشاره کرد، این است که بیان ابن سینا در توضیح عقول و افلاکْ بیشتر با عبارات «نحن لانمنع» یا «یجوز أن یکون» و نظایر اینها مى باشد که شاید بدان جهت باشد که او نظریه افلاک و تعداد معیّنى از عقول را اصل موضوع، ظنّى و مأخوذ از هیئت قدیم مى دانسته است.32 و به همین لحاظ است که خواجه نصیر با تأثّر از شیخ اشراق توانست در کلام او رخنه، و عدم لزوم عقول ده گانه را اثبات کند.33 عقل فعّال در اندیشه ابن سینا ابن سینا پس از اثبات عقول طولیه تذکر مى دهد که سلسله عقول تا بى نهایت ادامه پیدا نمى کند؛ بلکه عقول طولیه بالاخره به عقل دهم که افاضه کننده موجودات عالم ارضى است، ختم مى شود. وى در توضیح این مدّعا مى گوید: چنین نیست که اگر در هر عقلى، کثرت تثلیثى مذکور (تعقّل واجب، تعقّل ذات خود، و تعقّل امکان) یافت شود، لازم باشد از او سه موجود (عقل، نفس فلک، و جرم فلک) صادر شود، به طورى که این سلسله تا بى نهایت ادامه یابد؛ بلکه مدّعا فقط این است که اگر موجودات کثیره از عقل صادر شوند، آن عقل باید مشتمل بر کثرت باشد: لیس اذا قلنا انّ الاختلاف لایکون الّا عن الاختلاف یجب ان یصحّ عکسه حتى یکون الاختلاف الّذى فى ذات کلّ عقل، یوجب وجود مختلف و یتسلسل الى غیر النهایه فانّک تعلم انّ الموجب لاینعکس کلّیا.34 خواجه نصیر در شرح اشارات، به استدلال ابن سینا بر این مدّعا (متناهى بودن عقول) اشاره مى کند و مى گوید: «و العلّه فى ذلک انّ العقول لیست متفّقه الانواع حتى تکون متفّقه المقتضیات.»35 بیان خواجه نصیر این است که عقولْ افراد یک نوع نیستند (زیرا کثرت افرادى تنها در مادّیات ممکن است و از آنجا که عقولْ مادّه ندارند، کثرت افرادى هم ندارند)، بلکه مختلفه الانواع هستند و نوع آنها منحصر در فرد است. لذا آثار و اقتضائات آنها نیز متفاوت مى باشد و این گونه نیست که معلولات آنها یکسان و شبیه به یکدیگر باشد، به طورى که از هر عقلى عقلْ و نفس و جرم فلک بعدى صادر شود؛ بلکه این سلسله عقول به عقل فعّال ختم مى شود که معلولات او از سنخ عقول دیگر نمى باشد.36 بنابراین، عقل فعّال در دستگاه فلسفى ابن سینا در نهایت سلسله عقول ده گانه37 و حلقه واسطه عالم مجرّدات با عالم کون و فساد مى باشد که از عالم کون و فساد گرفته تا نفوس انسانى، همگى از او پدیدار گشته اند و تدبیر همه آنها بر عهده عقل فعّال است.38 توضیح اینکه از دیدگاه ابن سینا، عقل فعّال مصدر تحقّق همه نفوس بشرى و افاضه کننده علوم آنها مى باشد39 و بدین لحاظ که در نفوس انسانى تصرّف مى کند و آنها را از قوّه به فعل مى رساند، به او «عقل فعّال» گفته مى شود.40 نسبت عقل فعّال به عقول انسانى نسبت خورشید به قوّه بینایى است و همان طور که خورشید بر مشهودات انسان پرتوافکنى مى کند و آنها را مرئى بالفعل مى سازد، عقل فعّال نیز بر صور علمیه انسانى اثر گذاشته و آنها را با جدا کردن از عوارض مادّى، معقول بالفعل مى سازد.41 به عبارت دیگر، نفس انسانى، کبریتى است که با نار عقل فعّال مشتعل مى شود42 تا به استکمال تام در شناخت دست یابد.43 عقل فعّال، علاوه بر اینها، صورت بخش همه اشیاى مادّى است44 و هر مخلوقى که در عالم کون و فساد به وجود مى آید، صورت آن را عقل فعّال افاضه مى کند. و وقتى از بین مى رود، این عقل فعّال است که صورتى را که افاضه کرده، پس مى گیرد. به تعبیر مصطلح، عقل فعّال، واهب الصور مى باشد که همه صور در او به نحو فعلى مرتسم مى باشند.45 وظیفه دیگر عقل فعّال در نظام سینوى، وجودبخشى به هیولاى عالم عناصر است:46فیجب ان تکون العقول المفارقه بل آخرها الّذى یلینا هو الّذى یفیض عنه بمشارکه الحرکات السماویه شى ء فیه رسم صور العالم الاسفل من جهه الانفعال کما انّ فى ذلک العقل أو المعقول رسم الصور على جهه التفعیل ثمّ تفیض من الصور فیها... .47 خلاصه، همه رویدادهاى جهان مادون قمر را عقل فعّال به کمک افلاک برعهده دارد.48 دیدگاه شیخ اشراق در مورد چگونگى صدور موجودات از نورالانوار سهروردى همچون ابن سینا، با در نظر گرفتن اختلاف اساسى میان حضرت حق و عالم وجود، به مسائل مربوط به مراتب هستى و آفرینش مى پردازد و درصدد برمى آید تا صدور کثرت از واحد را به گونه اى تفسیر کند که به وحدت نورالانوار لطمه اى نزند؛ به همین دلیل، او اندیشه فیض را مى پذیرد که عمیقا پرواى توحید دارد.49 از دیدگاه وى، آفرینشْ صدور و اشراق پرتوى از نورالانوار است که به دلیل اطلاق و نامتناهى بودن کمالات او، و به دلیل اقتضاى ذاتى فیضان توسط نورالانوار، این فرایند بدون کاهش پذیرى و نقصان در مبدأ50 به نحو دائم و لاینقطع جریان دارد.51 به عبارت دیگر، ریزش نور از نورالانوار و فاعلیت او همچون پرتوافکنى خورشید مقتضاى ذات او مى باشد52 که به نفس توجه و اضافه اشراقى حضرت حق (چه اضافه اشراقى جوهرى و چه عرضى) فیضان نور صورت مى گیرد. بدین لحاظ، سهروردى ـ با انکار فاعلیت بالعنایه53 و نفى انتساب علم حصولى به نورالانوار ـ به فاعلیت بالرضا معتقد مى شود، یعنى علم تفصیلى حق به افعال خویش را عین فعل او به شمار مى آورد؛ به طورى که حق، بدون قصد زاید بر ذات، موجودات را ایجاد مى کند.54 انوار قاهره طولیه در اندیشه سهروردى سهروردى مانند ابن سینا، با پذیرش قاعده الواحد، آن را بر دستگاه نورى خود تطبیق مى دهد؛ به این بیان که از نورالانوار جز نور واحد صادر نمى شود، زیرا اگر صدور دو معلول از نورالانوار ممکن باشد، از سه حال خارج نیست:55 1) هر دو ظلمت باشند: باطل است؛ زیرا لازمه اش، وجود جهت ظلمانى در نورالانوار مى باشد. 2) هر دو نور باشند: باطل است؛ زیرا این دو نور، دو حقیقت متمایزند و اقتضاى هریک از آن دو، مستلزم وجود جهت مناسب با آن در ذات نورالانوار است56 و حال آنکه وجود دو جهت در نورالانوار موجب ترکیب اوست که محال مى باشد (زیرا نورالانوار نور محض و بسیط است.) 3) یکى نور و دیگرى ظلمت باشد: این فرض نیز صحیح نمى باشد؛ زیرا اوّلاً اقتضاى نور، غیر از اقتضاى ظلمت است (لذا نورالانوار مرکّب از دو جهت خواهد شد که باطل است)، و ثانیا لازمه این فرض، وجود جهت ظلمانى در واجب تعالى است (در حالى که گفتیم: او نور محض مى باشد.) پس طبق قاعده الواحد، باید یک معلول از نورالانوار صادر شود. در اینجا سهروردى در تعیین صادر نخست، با اشکالى جدّى مواجه مى شود و آن اینکه او برزخ (جسم) را برخلاف مشّاء، مرکّب از مادّه و صورت نمى داند و آن را بسیط مى داند،57 لذا جسم نیز مى تواند به عنوان صادر اوّل مطرح شود (در حالى که ابن سینا چون جز عقل مجرّد را یا مرکّب دانست یا وابسته و نیازمند، با این مشکل مواجه نشد) که سهروردى با اشاره به اینکه جسم نمى تواند علّت جسم دیگر باشد،58 مشکل را این گونه حل مى کند که اگر صادر اوّل را ظلمت (جسم) بدانیم، ممکن نیست که از او کثرت صادر شود. بنابراین در عالم نباید جز او چیزى وجود داشته باشد و این بالبداهه باطل است، زیرا ما با حقایق و کثرات مختلفى روبه رو هستیم؛ در نتیجه، معلول اوّل نمى تواند ظلمت باشد. تنها فرضى که باقى مى ماند، این است که از نورالانوار یک معلول نورى صادر شده باشد که به آن، نور اقرب یا بهمن گفته مى شود.59 نکته دیگرى که سهروردى مى گوید، این است که ایجاد نور اقرب نه به انفصال است و نه به انتقال، بلکه اضافه اى اشراقى (جوهرى) است که نورالانوار مى کند و نور اقرب را به وجود مى آورد؛ یعنى نفس اضافه اشراقى، براى ایجاد نور اقرب، کفایت مى کند. و البته، نورالانوار ـ علاوه بر اشراق جوهرى ـ دم به دم بر کمالات نور اقرب اضافه مى کند؛ زیرا اشراق و فیضان ذاتى نور است،60 و این اشراقات هرگز به تکثّر ذات منجر نمى شود؛ چراکه تنها اشراق وجود نور اقرب، ذاتى حضرت حق است و اشراقات عرضى به خاطر صلاحیت قابل است و این گونه نیست که دو شى ء از نورالانوار صادر شده باشد تا تکثّر لازم بیاید: فان قیل یلزم أن یتکثّر جهه نورالانوار باعطاء الوجود و الاشراق، یقال الممتنع الموجب للتکثّر إنّما هو أن یوجد الشیئان عنه عن مجرّد ذاته و لیس ههنا کذا أمّا وجود نور الاقرب فلذاته فحسب و أمّا شروق نوره علیه فلصلوح القابل و عشقه إلیه و عدم الحجاب... و الشى ء الواحد یجوز أن یحصل منه لاختلاف احوال القوابل و تعدّدها اشیاء متعدّده مختلفه.61 نکته دیگر اینکه سهروردى در مورد اختلاف نورالانوار و نور اقرب و نیز سایر انوار به تشکیک اشاره مى کند،62 به این معنا که آنها در نفس نوریت شریک اند و در همان نوریت هم از یکدیگر ممتازند؛ زیرا یکى نور شدید است و دیگرى نور ضعیف تر.63 و به عبارت دیگر، مابه التفاوت عین مافیه التفاوت است و حقیقتى که مفهوم در قبال آن قرار مى گیرد، داراى مراتب و درجات مى باشد. این تبیین با قول به تشکیک عامى، تفاوت عمیق دارد؛ تشکیکى که در آن مافیه التفاوت خود طبیعت مشکّک است، ولى مابه التفاوت خود آن طبیعت به شمار نمى آید (یعنى تباین ذاتى موجودات و اشتراک صرفا مفهومى آنها، که به مشّاء نسبت داده شده است.64) سپس، شیخ اشراق به تبیین چگونگى صدور کثرات پرداخته و اشاره مى کند که اگر طبق قاعده الواحد از نور اقرب نیز تنها یک موجود صادر شود، با اشکال مواجه خواهیم شد؛ زیرا این معلول از دو حال خارج نیست: 1. ظلمت است: لازمه این فرض این است که جریان هستى در آن توقّف پیدا کند، زیرا از ظلمت چیزى ایجاد نمى شود و حال آنکه ما کثرات متعدّد عالم را مشاهده مى کنیم. 2. نور است: در این صورت، از این نور هم باید نور واحد دیگرى صادر شود و از آن هم نور دیگر و همین طور انوار دیگر، و هیچ گاه نباید ظلمت صادر شود (زیرا همه این نورها از آن جهت که نورند، طبق قاعده الواحد، از آنها تنها یک نور صادر مى شود) و این بالوجدان باطل است؛ زیرا ما ظلمات و برازخ غاسقه را مشاهده مى کنیم. با این بیان، شیخ اشراق نتیجه مى گیرد که براى صدور کثرات باید کثرتى هرچند اعتبارى در نور اقرب وجود داشته باشد؛65 لذا وى با توجه به مبانى خود از جمله مشاهده انوار نسبت به یکدیگر66 و قهر و غلبه67 و... اشاره مى کند که نور اقرب، ذات واحدى است که دو جهت دارد. نور اقرب چون نورالانوار را مشاهده مى کند، دو جهت در او پدید مى آید: از یک طرف، با مشاهده عظمت و جلال نورالانوار خود را فقیر و ظلمانى مى یابد (تعقّل فقر خود مى کند)، زیرا نور عالى بر نور سافل قهر و تسلّط دارد که این جهت ظلمانى نور اقرب موجب مى شود از او ظلمت (برزخ محیط) زاییده شود؛ از طرف دیگر، با مشاهده عظمت نورالانوار و اینکه به وسیله او ایجاد شده و به نورالانوار منتسب است، خود را بى نیاز مى بیند. با تعقّل انتساب به نورالانوار و احساس بى نیازى، در نور اقرب یک جهت ضوء پیدا مى شود که از این جهت، نور قاهر بعدى صادر مى شود. این ضوء و ظلّ در همه انوار دیگر نیز وجود دارد؛ ظلّ که جهت فقرى آنهاست موجب ایجاد عالم مادّه، و ضوء که ذاتى و جهت غناى آنهاست موجب صدور نور مجرّد مى شود.68 نکته دیگرى که سهروردى به آن اشاره مى کند این است که اگرچه از نورالانوارْ نور اقرب صادر مى شود و از او به یک جهت نور قاهر بعدى و به جهت دیگر برزخ محیط صادر مى شود، امّا نمى توان سلسله را این گونه ادامه داد و قول مشّاء را پذیرفت که به عقول عشره قائل شده اند، بلکه عقول طولیه بیش از ده، بیست و... است؛69 زیرا برزخ ثوابت (فلک 8)، برخلاف برزخ محیط که بى نقش و ستاره است، داراى ستارگان و کواکب بسیارى است که بشر از شمارش آنها عاجز است.70 روشن است که پیدایش این کثراتِ موجود در فلک ثوابت نیازمند جهت ها و عوامل زیادى است و نمى توان فلک ثوابت را معلول نور ثانى دانست؛ زیرا جهات کثرت موجود در نور ثانى وافى به ایجاد برزخ ثوابت نیست: و اذا صادفنا فى کلّ برزخ من الأثیریات71 کوکبا و فى کره الثوابت ما لیس للبشر حصرها فلابدّ لهذه الاشیاء من اعداد و جهات لاتنحصر عندنا فعلم أنّ کره الثوابت لاتحصل من النور الأقرب72 اذ لایفى جهات الاقتضاء فیه بالکوکب الثابته... فلایستمرّ على هذا الترتیب الّذى ذکره المشاؤون.73 بنابراین سهروردى با توجه به مبانى فلسفى خود براى تبیین کثرات، راه دیگرى ارائه مى کند؛ به این صورت که تضاعف اشراقات و مشاهدات موجب مى شود جهات کثیره اى پیدا شود. بیان سهروردى این است که از نور اقرب، نور دوم و از نور دوم، نور سوم و به همین ترتیب نور چهارم و پنجم و تعداد کثیرى نور صادر مى شود که تعداد آنها براى ما مشخص نیست. همه این انوار، نورالانوار را مشاهده مى کنند و شعاعى از نورالانوار بر آنها مى تابد؛ علاوه بر اینکه بین خود انوار هم انعکاس نور وجود دارد، به این معنا که هر نور عالى بر مادون خود به جهت قهر و غلبه اشراق مى کند. هر نور سافل نیز نور عالى را مشاهده، و به واسطه نور عالى، شعاعى را از نورالانوار دریافت مى کند؛ به طورى که مثلاً نور ثانى از نورالانوار، هم بى واسطه و هم با واسطه نور اقرب، نور سانح (اشراقات عرضى) را مى پذیرد. و نیز نور سوم، چهار مرتبه، از نورالانوارْ نور سانح مى پذیرد؛ به این صورت که یک بار بى واسطه از نورالانوار، و یک بار بى واسطه از نور اقرب بر او اشراق مى شود و دوبار نیز از نور بالاتر بر او اشراق صورت مى گیرد (نور بالاتر دوبارى را که خود پذیرفته بود بر نور سوم منعکس مى کند) و همین طور این کثرات ادامه پیدا مى کند؛ زیرا میان انوار سافله و نورالانوار حجابى نیست (حجاب از خواصّ عالم برازخ است.) و چون هریک از انوار قاهره نورالانوار را مشاهده مى کنند و مشاهده غیر از اشراق است، جهات کثیره دیگرى پیدا مى شود؛74 زیرا ما توانستیم در نورالانوار، که فقط بر مادون اشراق مى کند و مشاهده در حقّ او معنا ندارد، این همه جهات درست کنیم و این امر در انوار دیگر که هم مشاهده دارند و هم اشراق، به طریق اولى، ثابت مى شود.75 بنابراین، انوار طولیه که کثیرالعددند به جهت مشاهده عالى و شعاع هاى تام (سوانح اشراقى) به وجود مى آیند و از این انوار قاهره طولیه، به جهت اجتماع شعاع هاى غیرتام از لحاظ استغنا، مثل افلاطونى و از لحاظ فقر، برزخ ثوابت به وجود مى آید.76 تنها چیزى که باقى مى ماند، افلاک سبعه مادون فلک ثوابت و عالم عناصر و مرکّبات است که شیخ اشراق مى گوید توسط انوار قاهره عرضیه به وجود مى آیند.77 و بدین ترتیب شیخ اشراق چگونگى پدیدار شدن هستى و چینش مراتب آن را بیان مى نماید. مقایسه تطبیقى دو دیدگاه همان طور که خواندیم، عالم عقول طولیه، مرتبه اى از مراتب هستى است که مورد قبول هر دو مکتب فلسفى قرار گرفته است؛ اگرچه هرکدام با توجه به مبانى فلسفى خود، تحلیل هاى متفاوتى ارائه کرده و نیز نتایج مختلفى گرفته اند که به اهمّ آنها اشاره مى شود: 1. کیفیت تبیین کثرات: هر دو مکتب، آموزه فلوطینى فیض را پذیرفتند و نظام صدور را بر پایه قاعده الواحد تحلیل کردند؛ امّا در چگونگى صدور کثرات، مختلف بودند. ابن سینا براى صدور کثرات از عقل اوّل، سه جهت در نظر گرفت و بیان کرد که صدور عقول طولیه، نفوس فلکى و اجرام فلکى با هم پیش مى رود تا به عقل دهم برسیم که واهب عالم مادون قمر و نفوس انسانى است؛ امّا سهروردى در نور اقرب دو جهت در نظر گرفت و بیان کرد که از این دو جهت، برزخ محیط و عقل دوم صادر مى شود. از آنجا که جهات موجود در عقل دوم براى صدور فلک هشتم کافى نیست؛ لذا وى با توجه به مبانى نظام نورى از جمله اشراق و شهود در انوار، تحلیلى بدیع ارائه کرد: تضاعف اشراقات و مشاهدات موجب پیدایش جهات کثیره اى مى شود که از عقول طولیه (که برخلاف تصوّر ابن سینا منحصر در ده عدد نیست)، به جهت مشاهده عالى و شعاع هاى تامْ عقل بعدى، به لحاظ اجتماع شعاع هاى غیرتام (با جهت فقر) برزخ هشتم، و به لحاظ اجتماع شعاع هاى غیرتام (با جهت استغنا) ارباب انواع به وجود مى آیند. در رابطه با قول این دو فیلسوف در تبیین کثرات باید گفت که اگرچه شیخ اشراق فلک نهم را ناشى از عقل اوّل، و فلک هشتم را ناشى از عقول طولیه با لحاظ جهاتى دانست و تمام عالم مادون فلک هشتم را نیز صادر از مثل برشمرد؛ امّا در بیان او در مورد تکوّن نفس فلک نهم و هشتم، کاستى به چشم مى خورد و تبیینى از وى وجود ندارد، یعنى اشاره اى نکرده است که مصدر نفس فلک محیط و ثوابت کیست؛ در حالى که مى توانست مثلاً مانند ابن سینا جهات موجود در عقل اوّل را ثلاثه در نظر بگیرد و این کاستى را جبران کند و یا نفس فلک هشتم را نیز ناشى از عقول طولیه بداند. نکته دیگر اینکه در تبیین کثرات، بیان سهروردى جامع تر از ابن سینا مى باشد و حقیقت این است که کثرات عوالم مادون به حدّى است که با جهات سه گانه موجود در عقول ده گانه، نمى توان آنها را توضیح داد؛ لذا دیدگاه شیخ اشراق، مبنى بر عدم انحصار عقول در ده عدد به واقع نزدیک تر است. و بدین لحاظ بوده که خواجه نصیر با تأثیرپذیرى از وى، در بیان ابن سینا رخنه کرده و به اشکالات فخر رازى پاسخ گفته است. 2. اختلاف عقول: از نظر ابن سینا، اختلاف عقولْ نوعى، و نوع آنها منحصر در فرد بود؛ در حالى که شیخ اشراق این اختلاف را تشکیکى و در شدّت و ضعف دانست. بدیهى است که سهروردى با قول به تشکیکْ هستى را به صورت دستگاهى منسجم درآورد (اگرچه مبناى او در ماهوى کردن مسئله، باطل است)؛ به این معنا که همه انوار در اصل نور مشترک اند و تنها فرقشان در شدّت و ضعف مى باشد. در حقیقت، انوار پایین تر، تنزّل انوار بالاترند و هرچه به قاعده هرم هستى نزدیک تر مى شویم، از شدّت نور کاسته مى شود؛ امّا همه در سنخ نور واحدند.78 این سنخیت بین انوار در حکمت اشراق، رابطه علّت و معلول را بسیار نزدیک و تنگاتنگ مى کند و در نتیجه این پیوند و ارتباط، پیوستگى انوار به راحتى به چشم مى خورد؛ در حالى که این رابطه مستحکم بین علّت و معلول، در فلسفه مشّاء به این صورت دیده نمى شود و مثلاً اختلاف عقول را نه به تشکیک که بالنوع مى دانند. 3. عقل فعّال: ابن سینا اهمیت بسیارى براى عقل فعّال قائل بود و آن را در نهایت سلسله عقول طولیه عشره و حلقه واسطه عالم مجرّدات با عالم کون و فساد مى دانست و معتقد بود که هر آنچه در عالم مادون قمر رخ مى دهد ناشى از عقل فعّال است؛ در حالى که سهروردى این نقش را براى ارباب انواع قائل بود که توضیحش در ادامه خواهد آمد. پی نوشت: 1ـ ابن سینا، التعلیقات، ص 100؛ همو، رسائل، رسائل عرشیه، ص 257. 2ـ دائره المعارف بزرگ اسلامى، زیرنظر کاظم موسوى بجنوردى، ج 4، ص 16. 3ـ ابن سینا، الاشارات و التنبیهات مع الشرح للمحقق الطوسى و العلّامه قطب الدین راوندى، ج 3، ص 254؛ همو، المبدأ و المعاد، ص 77. 4ـ ابن سینا، رساله در حقیقت و کیفیت سلسله موجودات و تسلسل اسباب و مسببات، تصحیح موسى عمید، ص 4؛ همو، شرح اثولوجیا در کتاب ارسطو عندالعرب، تحقیق عبدالرحمن بدوى، ص 62. 5ـ براى بررسى کامل نظریه فیض از دیدگاه فلوطین، ر.ک: یارعلى کردفیروزجایى، نوآورى هاى فلسفه اسلامى، ص 423ـ428. 6ـ سیدحسین نصر، سه حکیم مسلمان، ص 30. 7ـ ابن سینا، الشفاء الالهیات، تصحیح سعید زائد، ص 402ـ403؛ همو، التعلیقات، ص 117. 8ـ همو، المبدأ و المعاد، ص 20ـ21؛ همو، النجاه، تحقیق محمّدتقى دانش پژوه، ص 649ـ650؛ همو، الشفاء الالهیات، تصحیح سعید زائد، ص 402ـ403. 9ـ همو، الشفا الالهیات، ص 402ـ403؛ همو، النجاه، ص 650؛ همو، رسائل، رساله عرشیه، ص 257؛ همو، التعلیقات، ص 100. 10ـ ابن سینا، التعلیقات، ص 100 و نیز ص 81. همین مضامین در کلمات ابن سینا در شفاء وجود دارد، آن گاه که موجودات را به فوق تام، تام، مستکفى، و ناقص تقسیم مى کند؛ ر.ک: ابن سینا، الشفا الالهیات، ص 188. 11ـ ابوحامد غزالى، تهافت الفلاسفه، ص 120ـ124. 12ـ حنّا الفاخورى و خلیل الجر، تاریخ فلسفه در جهان اسلامى، ترجمه عبدالمحمد آیتى، ص 506. 13ـ ابن سینا، الاشارات و التنبیهات مع الشرح للمحقّق الطوسى و العلّامه قطب الدین رازى، ج 3، ص 122ـ127؛ همو، التعلیقات، ص 27 و 182. 14ـ همو، الاشارات و التنبیهات، ج 3، ص 122. لازم به ذکر است که بهمنیار در التحصیل دلیل دیگرى نیز بر
اثبات قاعده الواحد ذکر مى کند ر.ک: بهمنیاربن مرزبان، التحصیل، تصحیح مرتضى مطهّرى، ص 531. 15ـ ابن سینا، التعلیقات، ص 25، 99 و 182؛ همو، رسائل، رساله عرشیه، ص 255؛ همو، الهیات دانشنامه علایى، تصحیح محمّد معین، ص 111ـ114. 16ـ همو، النجاه، ص 660؛ همو، التعلیقات، ص 100؛ بهمنیاربن مرزبان، همان، ص 580. 17ـ ابن سینا، النجاه، ص 651ـ652؛ همو، المبدأ و المعاد، ص 78؛ همو، الشفاء الالهیات، ص 403ـ44. 18ـ همو، رسائل، رساله عرشیه، ص 255؛ همو، الاشارات و التنبیهات، ج 3، ص 210ـ211 و 240ـ242؛ همو، التعلیقات، ص 100؛ همو، المباحثات، تحقیق محسن بیدارفر، ص 213؛ بهمنیاربن مرزبان، همان، ص 531؛ فخر رازى، المباحث المشرقیه، ج 2، ص 501. 19ـ ابن سینا، المبدأ و المعاد، ص 79؛ همو، الشفا الالهیات، ص 406؛ همو، الهیات دانشنامه علایى، ص 111؛ همو، النجاه، ص 656. 20ـ همو، النجاه، ص 657؛ همو، الشفا الالهیات، ص 407؛ همو، المبدأ و المعاد، ص 80. 21ـ همو، المبدأ و المعاد، ص 78ـ79؛ همو، الشفا الالهیات، ص 405؛ همو، النجاه، ص 654ـ655. 22ـ همو، الهیات دانشنامه علایى، ص 113؛ همو، الاشارات و التنبیهات، ج 3، ص 243ـ249. 23ـ ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، ج 3، ص 243ـ249. 24ـ ابونصر فارابى، آراء اهل المدینه الفاضله و مضاداتها، تعلیق على بوملحم، ص 52ـ54. 25ـ همو، النجاه، ص 654ـ656؛ همو، المبدأ و المعاد، ص 79ـ82؛ همو، الشفا الالهیات، ص 402ـ409؛ همو، الاشارات و التنبیهات، ج 3، ص 243ـ249؛ بهمنیاربن مرزبان، همان، ص 648. 26ـ ابن سینا، المبدأ و المعاد، ص 79. 27ـ همان. 28ـ همو، الاشارات و التنبیهات، ج 3، ص 165؛ همو، الشفا الالهیات، ص 393. 29ـ همو، الاشارات و التنبیهات، ج 3، ص 165ـ166. 30ـ بهمنیاربن مرزبان، همان، ص 648. 31ـ ابن سینا، الشفا الالهیات، ص 401؛ همو، المبدأ و المعاد، ص 67ـ68؛ همو، النجاه، ص 648. 32ـ سعید رحیمیان، فیض و فاعلیت وجودى، ص 118. 33ـ ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، ج 3، ص 242. 34ـ همان، ص 253ـ254. عکس مستوى قضیه موجبه کلّیه و موجبه جزئیه، موجبه جزئیه است. 35ـ همان، ص 254. 36ـ همو، الشفا الالهیات، ص 407؛ همو، النجاه، ص 657؛ همو، المبدأ و المعاد، ص 80. 37ـ همو، الاشارات و التنبیهات، ج 3، ص 254. 38ـ همو، الشفا الالهیات، ص 407؛ همو، النجاه، ص 657؛ همو، المبدأ و المعاد، ص 80. 39ـ همو، النجاه، ص 659؛ همو، الشفا الالهیات، ص 408؛ همو، المبدأ و المعاد، ص 81؛ همو، التعلیقات، ص 83؛ همو، رساله نفس، ص 26. 40ـ همو، المبدأ و المعاد، ص 98؛ همو، عیون الحکمه، تحقیق عبدالرحمن بدوى، ص 43. 41ـ همو، عیون الحکمه، ص 42؛ همو، الشفا النفس، تحقیق حسن حسن زاده آملى، ص 321. 42ـ همو، رسائل، ص 224. 43ـ همو، التعلیقات على حواشى کتاب النفس لارسطا طالیس در کتاب ارسطو عندالعرب، تحقیق عبدالرحمن بدوى، ص 95. 44ـ ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، ج 3، ص 257. 45ـ همو، المبدأ و المعاد، ص 98؛ همو، عیون الحکمه، ص 43. 46ـ همو، المبدأ و المعاد، ص 255. 47ـ همو، النجاه، ص 662ـ663؛ همو، الشفا الالهیات، ص 410. 48ـ همو، رساله العروس، ص 313ـ314. 49ـ این اندیشه در مقابل نظریه متکلّمان مبنى بر خلق از عدم است که از دو جهت عمده با اندیشه فیض در تقابل است: 1) انقطاع وجودى و زمانى معلول؛ به این معنا که خدا بود و هیچ نبود و سپس، خدا تصمیم به ایجاد گرفت؛ 2) انفصال معلول از علّت که پس از خلقت، بین خدا و خلق، انفصالى تام برقرار است؛ ر.ک: سعید رحیمیان، همان، ص 69. 50ـ شهاب الدین سهروردى، مجموعه مصنّفات، تصحیح هانرى کربن، ج 2، ص 128ـ129 و 137. 51ـ همان، ص 181. 52ـ همان، ج 1، ص 429ـ433. 53ـ همان، ج 2، ص 150ـ153. 54ـ همان، ص 128ـ129 و 137؛ ملّاصدرا، الحکمه المتعالیه فى الاسفارالعقلیه الاربعه، ج 3، ص 12؛ همو،
المبدأ و المعاد، تصحیح سید جلال الدین آشتیانى، ص 134. 55ـ شهاب الدین سهروردى، همان، ج 2، ص 125. 56ـ به دلیل تمایزى که دو معلول صادر از نورالانوار دارند، باید بین آنها یک مابه الاشتراک و یک مابه الامتیاز باشد و نورالانوار باید هر دو جنبه را در خود داشته باشد تا بتواند معطى آن دو باشد. 57ـ همان، ص 80؛ قطب الدین شیرازى، شرح حکمه الاشراق، ص 214ـ216. 58ـ شهاب الدین سهروردى، همان، ج 2، ص 119. 59ـ همان، ص 125ـ126 و 128؛ قطب الدین شیرازى، همان، ص 305ـ308. 60ـ به این کمالات عرضى که به نفس اضافه اشراقى عرضى به وجود مى آیند، سوانح نوریه گفته مى شود؛ ر.ک: شهاب الدین سهروردى، همان، ج 2، ص 128ـ129، 133 و 137؛ قطب الدین شیرازى، همان، ص 311ـ312. 61ـ شهاب الدین سهروردى، همان، ج 2، ص 133ـ134. 62ـ همان، ص 126. 63ـ البته، کمال و نقص نورالانوار و نور اقرب به حسب فاعل است، نه قابل؛ ر.ک: همان، ص 127؛ قطب الدین شیرازى، همان، ص 309ـ310. 64ـ حسن حسن زاده آملى، رساله وحدت از دیدگاه عارف و حکیم، ص 28ـ64 و 65؛ و نیز، ر.ک: ملّاهادى
سبزوارى، شرح المنظومه، تحقیق حسن حسن زاده آملى، ج 2، ص 104. 65ـ شهاب الدین سهروردى، همان، ج 2، ص 132ـ133؛ قطب الدین شیرازى، همان، ص 323. 66ـ شهاب الدین سهروردى، همان، ج 2، ص 133، 135 و 140؛ شمس الدین شهرزورى، شرح حکمه الاشراق، ص 350؛ قطب الدین شیرازى، همان، ص 326ـ327. 67ـ شهاب الدین سهروردى، همان، ج 1، ص 78؛ ج 2، ص 135ـ136، 148 و 204؛ ج 3، تصحیح سیدحسین نصر، ص 103ـ104. 68ـ همان، ص 133؛ قطب الدین شیرازى، همان، ص 323ـ324. 69ـ شهاب الدین سهروردى، همان، ج 2، ص 138ـ140 ر 178؛ ج 1، ص 451ـ452؛ ج 3، ص 148ـ149؛ ج 4، تصحیح نجفقلى حبیبى، ص 65. 70ـ همان، ج 2، ص 149. 71ـ افلاک سبعه مادون فلک ثوابت. 72ـ در بیان سهروردى، در اینجا، تعبیر نور اقرب آمده است که با توجه به عبارت او در تلویحات، مى توان فهمید مراد همان نور ثانى است و احتمالاً در تعبیر سهروردى در حکمه الاشراق، تسامحى صورت گرفته است یا اینکه ناسخان اشتباه کرده اند. 73ـ شهاب الدین سهروردى، همان، ج 2، ص 139؛ ج 1، ص 451ـ452. 74ـ همان، ج 2، ص 140ـ141. 75ـ همان، ص 141. 76ـ شهاب الدین سهروردى، همان، ج 2، ص 142ـ146 و 146. 77ـ همان، ص 143. 78ـ در مقابل تشکیک در واحد سارى که ملّاصدرا مطرح کرده است و در فلسفه صدرایى باید پیگیرى شود. منابع ـ ابن سینا، الاشارات و التنبیهات مع الشرح للمحقّق الطوسى و العلّامه قطب الدین رازى، قم، البلاغه، 1375. ـ ـــــ ، التعلیقات، بیروت، مکتبه الاعلام الاسلامى، 1404ق. ـ ـــــ ، الشفا (الالهیات)، تصحیح سعید زائد، قم، کتابخانه آیت اللّه مرعشى نجفى، 1404ق. ـ ـــــ ، الشفا (النفس)، تحقیق حسن حسن زاده آملى، قم، بوستان کتاب، 1385. ـ ـــــ ، المباحثات، تحقیق محسن بیدارفر، قم، بیدار، 1371. ـ ـــــ ، المبدأ و المعاد، تهران، مؤسسه مطالعات اسلامى، 1363. ـ ـــــ ، النجاه، تحقیق محمّدتقى دانش پژوه، دوّم، تهران، دانشگاه تهران، 1379. ـ ـــــ ، الهیات دانشنامه علایى، تصحیح محمّد معین، چ دوم، همدان، دانشگاه بوعلى سینا، 1383. ـ ـــــ ، رسائل، قم، بیدار، 1400ق. ـ ـــــ ، رساله در حقیقت و کیفیت سلسله موجودات و تسلسل اسباب و مسبّبات، تصحیح موسى عمید، چ دوّم، همدان، دانشگاه بوعلى سینا، 1383. ـ ـــــ ، رساله نفس، چ دوم، همدان، دانشگاه بوعلى سینا، 1383. ـ ـــــ ، رساله العروس، تهران، علمى و فرهنگى، 1362. ـ ـــــ ، شرح اثولوجیا (در کتاب ارسطو عندالعرب)، تحقیق عبدالرحمن بدوى، چ دوم، کویت، وکاله المطبوعات، 1978م. ـ ـــــ ، عیون الحکمه، تحقیق عبدالرحمن بدوى، چ دوم، بیروت، دارالقلم، 1980م. ـ الفاخورى، حنّا و خلیل الجر، تاریخ فلسفه در جهان اسلامى، ترجمه عبدالمحمد آیتى، چ پنجم، تهران، علمى و فرهنگى، 1377. ـ بهمنیار بن مرزبان، التحصیل، تصحیح مرتضى مطهّرى، چ دوم، تهران، دانشگاه تهران، 1375. ـ جوادى آملى، عبداللّه، شرح حکمت متعالیه، چ دوم، قم، اسراء، 1382. ـ حسن زاده آملى، حسن، رساله وحدت از نگاه عارف و حکیم، قم، الف لام میم، 1383. ـ ـــــ ، هزار و یک نکته، تهران، رجاء، 1365. ـ دائره المعارف بزرگ اسلامى، زیرنظر کاظم موسوى بجنوردى، تهران، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامى، 1370. ـ رازى، فخر، المباحث المشرقیه، چ دوم، قم، بیدار، 1411ق. ـ رحیمیان، سعید، فیض و فاعلیت وجودى، قم، بوستان کتاب، 1381. ـ سبزوارى، ملّاهادى، شرح المنظومه، تعلیق حسن حسن زاده آملى، تهران، ناب، 1369. - سهروردى، شهاب الدین، مجموعه مصنّفات، تصحیح سیدحسین نصر، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1380، ج 3. ـ ـــــ ، مجموعه مصنّفات، تصحیح نجفقلى حبیبى، چ سوم، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1380، ج 4. ـ ـــــ ، مجموعه مصنّفات، تصحیح هانرى کربن، چ سوم، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1380، ج 1و2. ـ شهرزورى، شمس الدین، شرح حکمه الاشراق، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1372. ـ شیرازى، قطب الدین، شرح حکمه الاشراق، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگى، 1383. ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، نهایه الحکمه، تصحیح و تعلیق غلامرضا فیاضى، چ سوم، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1385. ـ غزالى، ابوحامد، تهافت الفلاسفه، تهران، شمس تبریزى، 1382. ـ فارابى، ابونصر، آراء اهل المدینه الفاضله و مضاداتها، تعلیق على بوملحم، بیروت، الهلال، 1995م. ـ کردفیروزجایى، یارعلى، نوآورى هاى فلسفه اسلامى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1387. ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازى)، الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، چ سوم، بیروت، دار احیاءالتراث، 1981م. ـ ـــــ ، الشواهدالربوبیه، قم، مطبوعات دینى، 1382. ـ ـــــ ، المبدأ و المعاد، تصحیح سید جلال الدین آشتیانى، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، 1354. ـ نصر، سیدحسین، سه حکیم مسلمان، چ پنجم، تهران، علمى و فرهنگى، 1382. ـ یثربى یحیى، ترجمه حکمت اشراق، قم، بوستان کتاب، 1385. مجید احسن: دانشجوى دکترى مدرسى معارف اسلامى، دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام . یداللّه یزدان پناه: استاد حوزه علمیه قم. معرفت فلسفی 30- سال هشتم، شماره دوم ادامه دارد...

94/05/21 - 04:22





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 32]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن