تبلیغات
تبلیغات متنی
رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید
آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت
تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی
محبوبترینها
بررسی دلایل قانع کننده برای خرید صنایع دستی اصفهان
راه های جلوگیری از جریمه های قبض برق
آشنایی با سایت قو ایران بهترین سایت آگهی و تبلیغات در کشور
بهترین شرکت‌های مهندسی در آلمان
صفر تا صد حق بیمه 1403! فرمول محاسبه حق بیمه
نقش هدایای سازمانی در افزایش انگیزه و تعهد کارکنان
کلینیک پروتز و ساخت اندام مصنوعی دکتر اجرائی
چگونه می‌توانیم با ترانسفر وایز پول جابجا کنیم؟
بهترین مدل‌های [صندلی گیمینگ] براساس نقد و بررسی کاربران
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1805161402
البته نه به سبددوستی شما!
واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: سه‌شنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۴:۲۸
خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) - طنز روز رضا ساکی در اداره ما اگر کسی سه بار یک چیزی را بگوید و روی آن تاکید کند به شایعه تبدیل می‌شود و بعد واقعیتی می‌شود غیرقابل انکار. دقیقا از صبح قاسمی گیر داده بود به سبد کالا. می‌گفت: کاش اداره امسال سبد کالا بدهد. صابری می‌گفت: اصولا جناح سبددوستی هستید. قاسمی می‌گفت: البته نه به سبددوستی شما. خلاصه آن قدر قاسمی و صابری سبد کالا سبد کالا کردند که شایع شد ساعت 16 از در عقب اداره، در کوچه پشتی سبد کالا توزیع می‌شود. یعنی بساطی شده بود که کلانتری محل را وادار به دخالت کرد. کارمندان ریخته بودند توی کوچه پشتی و ماشین‌های را پارک کرده بودند و صندوق‌عقب‌ها را بالا زده بودند تا سبد کالا را تویش بگذارند. خیابان را بند آورده بودند. ساعت چهار و نیم که شد کم‌کم اعصاب‌ها به هم ریخت. شروع کردند با مشت به در پشتی کوبیدن. وقتی جواب نگرفتند از رئیس اداره خواستند استعفا بکند. حالا هر چی معاون‌های اداره و ریش‌سفیدهایی مثل مرادی می‌گفتند که ما کدام سال سبد کالا داده‌ایم که این بار دوم‌مان باشد به خرج کسی نمی‌رفت. صابری و قاسمی هم که شایعه را پخش کرده بودند خودشان توی صف ایستاده بودند. به زحمت خودم را به صابری و قاسمی رساندم. گفتم شما چرا باور کرده‌اید؟ صابری گفت: یعنی این همه آدم الکی اینجا جمع شده است؟ قاسمی گفت: می‌گویند سبد کالایش 500 هزار می‌ارزد. یعنی هنوز این حرف از دهن قاسمی بیرون نیامده بود که جمعیت فریاد کشید. خون جلو چشم همه را گرفته بود. ما با صورت چسبیده بودیم به در بسته و جمعیت فشار می‌آورد تا سبد کالای 500 هزارتومانی بگیرد. خلاصه جمعیت با سخنرانی رئیس اداره و برخورد کلانتری و یک عدد گاز اشک‌آور متفرق شد. شب در وایبر اداره همه درباره سبد کالا حرف می‌زدند. یک‌سری می‌گفتند رئیس اداره سبدها را به دامادش داده ببرد بفروشد به جایش سبد 100 هزار تومانی بخرد. یکی می‌گفت: دارند محتویات سبد را عوض می‌کنند. قبلا مرغ هم داشت الان دارند مرغ‌ها را برمی‌دارند جایش سویا می‌گذارند. کار به جایی رسید که پیام دادند شبانه بریم اداره و غافل‌گیرشان کنیم. ما که نرفتیم ولی فردا متوجه شدیم که تا صبح پلیس و آتش‌نشانی آنجا بوده و کارمندان هم به‌زور وارد شده‌اند و سبد کالا برداشته‌اند. البته تویش مرغ نبوده ولی گویا سبد خالی‌اش را همین پلاسکو سر کوچه می‌فروشد 7 هزار تومان. باقی بقای‌تان انتهای پیام
کد خبرنگار:
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسنا]
[مشاهده در: www.isna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 141]
-
سرگرمی
پربازدیدترینها