واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: اهميتي به فرهنگ ايراني ندادهام!گفتگويي با استاد محمد؛ کارگردان تئاتر؛ حتي اگر از تلاشم در اين زمينه ابراز رضايت کنم، بايد ديد که حاصل آن چه کرده. من در جو فرهنگي کار مي کنم که تيراژ نمايشنامه تنها 1000 نسخه است، آن هم اگر از بين 100 نمايشنامه يکي از آنها به چاپ برسد.
محمود استاد محمد نمايشهاي بسياري را کارگرداني کرده و چندين نمايشنامه از او به چاپ رسيده است. نويسندگى و کارگردانى نمايش هاي «آخرين بازى»درسال 1387، «ديوان تئاترال» به سال 1380، نگارش «سپنج رنج و شکنج» دو سال پس از اجراي «ديوان تئاترال» و نويسندگي و کارگرداني نمايش «عکس خانوادگي» در سال 1387 از مهمترين فعاليتهاي وي محسوب ميشود.نمايش «کافه مک آدم» آخرين اثر او بود که درسالن چهارسوي تئاتر شهر و همچنين درجشنواره تئاتر فجر به روي صحنه رفت. آنچه ميخوانيد حاصل گفتوگو با «محمود استاد محمد» است. آقاي استاد محمد شما در کارهايتان غالباً توجه ويژهاي به فرهنگ ايراني داريد، اين توجه از کجا سرچشمه گرفته است؟هر نمايشنامه نويسي معمولاً بنا به دغدغه و احساسي دروني که غالباً با دلواپسي همراه است، ناگزير به قلم پناه مي برد تا جامعه را از دلواپسي خود آگاه سازد، يا با طرح مسئله اي که دغدغهاش شده استمداد کمک مي کند ويا در اثر خود به جستوجوي گمشدهاي برميآيد. توجه خاص من به فرهنگ ايراني از همين جهت است.چه چيزي شما را به طرح اين مسئله واداشته است؟همه اين موارد. فرهنگ ايراني وهويت ايراني همه دلواپسي، دغدغه و انديشه من است. سعي مي کنم با زبان نمايش فرياد کنم: هويت ما گم شده است، هشدار ميدهم، تا گوشي شنوا پيدا شود، حتي مليت چند هزار سالهمان را هدف ميگيرم تا بلکه به هويت خود دست يابم. به نوعي اين فرهنگ و هويت ايرانيم را جستوجو ميکنم.پس شما با اجراي نمايشنامه هايتان در اعتلاي فرهنگ ايراني مي کوشيد؟خير، مقوله اعتلاي فرهنگ بحث ديگري است و اصلاً داعيه من نيست، چيزي که از دوران جواني باعث دلواپسي من بوده، «هويت ايراني» است.مسئله سبک شمردن و بي اعتنايي به هويت ايراني که نشأت گرفته از کمکاريهاي فرهنگي است، همواره به اصل فرهنگ ايراني لطمه زده است، تا جايي که اهل فرهنگ ما بعضاً دچار اعوجاج، دوگانگي و پيچ وخم هاي بيربط شده اند. وقتي که جامعه ما دچار نوعي مدرنيزم افراطي مي شود، دقيقاً از گم شدن هويتمان لطمه ميخوريم. جهاني که امروزه به آن جهان متمدن ميگوييم کاملاً با فرهنگ ايراني تفاوت دارد. نويسندگى و کارگردانى نمايش هاي «آخرين بازى»درسال 1387، «ديوان تئاترال» به سال 1380، نگارش «سپنج رنج و شکنج» دو سال پس از اجراي «ديوان تئاترال» و نويسندگي و کارگرداني نمايش «عکس خانوادگي» در سال 1387 از مهمترين فعاليتهاي وي محسوب ميشود.شما به عنوان بازيگر، نمايشنامه نويس و کارگردان تئاتر چقدر در اهميت دادن به تمدن ايراني موفق بودهايد؟تقريباً ميتوانم بگويم: هيچ. البته کوشش هاي بسياري در اين زمينه داشتهام. حتي اگر از تلاشم در اين زمينه ابراز رضايت کنم، بايد ديد که حاصل آن چه کرده. من در جو فرهنگي کار مي کنم که تيراژ نمايشنامه تنها 1000 نسخه است، آن هم اگر از بين 100 نمايشنامه يکي از آنها به چاپ برسد. در زمان اجراي نمايش «کافهمکآدم» 4 روز پس از اجرا تازه پوسترآن آماده شد. در روز 1 و 2 اجرا هيچ گونه تبليغاتي نشده بود. حالا اين تئاتر ممکن است که بيش از 20 تا 30 تماشاگر داشته باشد. شما بگوييد که اين کوشش چه تأثيري مي تواند داشته باشد و به کجا ميتواند برسد؟ بايد در سطح آکادميک و رسانه هاي پر تيراژ آنهم با احساس مسئوليت خاصي نسبت به حمايت از تئاتر اقدام کرد. اما واقعاً هيچ توجهي به اين مهم نمي شود.چه چيزي باعث شد، شما مجدداً به جستوجوي هويت و فرهنگ درعالم نمايش بپردازيد؟در «کافه مک آدم» يکي از شخصيتهاي نمايش ميگويد: «ما همه، تو شناسنامه يک مهر جنون داريم...» اگر اين مهر جنون را نداشتيم، در چنين شرايطي به دنبال تئاتر نبوديم. نوعي عشق مجنون وار ما را به تئاتر متصل کرده است. سينما و تلويزيون تبيان شبکه ايران
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 362]