تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 10 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):سه چيز است كه هر كس نداشته باشد نه از من است و نه از خداى عزّوجلّ. عرض شد: اى ر...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819662776




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

آلیسی که می شناختیم


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
آلیسی که می شناختیم
آلیسی که می شناختیم   نويسنده:نویسنده:حمیدرضا صدر   آلیس در سرزمین عجایب Alice in Wonderland   کارگردان:تیم برتن.فیلم نامه:لیندا وولور تن بر اساس رمانی از لویس کارول.مدیر فیلم برداری:داریوژ وولسکی.موسیقی :دنی الفمن.تدوین:کریس لیبنرن.بازیگران:میا واسیکوفسکا(آلیس)، جانی دپ(مَد هََتِر)، هلنا بونهام کارتر(ملکه سرخ)، آنا هاتوی ( ملکه ی سفید)، کریسپین گلاور(استین)، مت لوکاس(توییدل دی/توییدل دام)، استیون فرای(صدای چشایر گربه)، مایکل شین(صدای خرگوش سفید)، آلن ریکم(صدای کرم آبی)، محصول 2010 آمریکا، 108 دقیقه. آلیس نوزده ساله قرار است با اشراف زاده ی انگلیسی خنگی ازدواج کند.در ضیافت نامزدی آن دو، آلیس از جمعیت می گریزد تا درباره ی تصمیمی که باید بگیرد بیش تر فکر کند.او پس از برخورد با خرگوشی عجیب و غریب به درون حفره ای در باغ سقوط می کند و به مکانی رؤیایی و غریب می رسد موسوم به «آندرلند»یا« سرزمین زیرین».این جهان به کابوس هایی شبیه است که آلیس در دوره ی کودکی می دیده و دنیایی است پر از حیوانات سخن گو، ملکه ها و شوالیه های بدجنس و موجودات عجیب دیگر.آلیس در می یابد که حضورش در آن جا حکمتی دارد و آن هم سرنگون کردن ملکه ی سرخ شریر حاکم بر آندرلند و روی تخت نشاندن ملکه ی سفید است که حاکم بر حق و شایسته ی این سرزمین است.آلیس پس از تجربه کردن ماجراهای عجیبی در این سرزمین ناشناخته به دنیای واقعی و همان ضیافت نامزدی بر می گردد، در حالی که حالا دیگر شهامت این را یافته تا نظر مخالفش در مورد عروسی و موضوع های دیگر را با صراحت بیان کند و خودش در مورد زندگی و آینده اش تصمیم بگیرد. دخترک خیال پرداز لویس کارول زودتر از همتایانش دل از روزمرگی کند و پا به سرزمین خیال گذاشت.دخترک خیال پرداز کارول مشتاقانه به دیدار موجودات ناشناخته شتافت و در برابر حیواناتی که به زبان انسان حرف می زدند قرار گرفت.آلیس در اواسط قرن نوزدهم پا به سرزمین عجایب گذاشت؛ در سال 1865.در حالی که دوروتی گیل 35 سال بعد درگیر توفان شد و جادوگر اُز را ملاقات کرد.وندی دارلینگ 37 سال بعد با پیتر پن راهی «تِوِرلند» شد و لوسی پاونسی نزدیک به صد سال بعد، در 1945، دنیای نارنیا را کشف کرد.آن ها قرن بیستمی بودند و آلیس قرن نوزدهمی.آن ها نمی توانستند وام دار آلیس نباشند. آلیس دختر بچه بود ولی پسربچه ها هم او را می فهمیدند.او حوصله ی گوش دادن به قصه ی ملال آوری که خواهرش آن را از روی کتاب می خواند نداشت.او ماجراجو بود.خواهرش را رها کرد، پرسه زد، خرگوش سپیدرنگ چشم صورتی را دید، دنبال خرگوش رفت و درون حفره ای سقوط کرد.پایین افتاد؛ پایین و پایین تر.او پا به دنیایی گذاشت که خیال پردازها خوابش را می دیدند.او سرزمین عجایب را کشف کرد.یک باغ بزرگ بی انتها را .فردوس ماجراجوها را.جایی که محدودیت های جسمی به هیچ گرفته می شدند.او نوشیدنی را نوشید و کوچک اندام شد و تکه کیکی را در دهان گذاشت و جثه بزرگی یافت.او بارها از خود پرسید:«من در این دنیا کی هستم؟» آلیس برابر درهای بسیاری قرار گرفت.حیرت کرد، متعجب شد، مکث کرد، آشفته شد، گریه کرد.اشک ریخت و درون اشک هایش شنا کرد.او با حیوانات و پرنده های پر شماری رو به رو شد.او باید از آن چه می دید پند می گرفت.باید آموخته هایش را به یاد می آورد. باید درس های مدرسه را مرور می کرد.او نمی دانست محتویات بطری نوشیدنی سمی است یا نه.نمی دانست با چشیدن طعم آن کیک چه بلایی سرش می آید.او باید استنتاج می کرد.آلیس باید انگاره هایش را زیر ذره بین می برد.باید دنبال آلیس می گشت؛ دنبال خودش.باید هویتش را ارزیابی می کرد.باید به آینده اش در آن محیط ملال آور زندگی واقعی اش می اندیشید.به طبقه ثروتمندی که از آن آمده بود.او می دانست از کجا آمده.او می دانست به چه خانواده ای تعلق دارد.تقابل منطق اشراف مآبانه و محافظه کارانه ی او و سرشت آزادمنش حیواناتی که دوره اش می کردند یکی از درون مایه های قصه بود.آلیس باید قضاوت می کرد.باید در محکمه ای شهادت می داد.باید در قابی بزرگ تر، شخصیت یک مردم شناس/جامعه شناس را می گرفت تا ما را با رویکردها و روحیات و خلقیات مختلف آشنا کند.آلیس با حیوانات پر شماری رو به رو شد. گربه(چشایر)برای او و ما یگانه بود.هیچ چیز و هیچ کس گربه تیزبین را تهدید نمی کرد.او احتمالاً یگانه موجودی بود که نگاه جامعی به آن دنیای عجیب و قواعدش می انداخت.او بود که با آرامش برای آلیس توضیح داد که نمی توان در آن دنیا با منطق انسانی دوام آورد.ملکه ی شرور، درس بزرگی به آلیس داد.آلیس چشم در چشم او دوخت و طعم ترس را چشید.ملکه بیش از دیگران به منطق آدمیان زمینی نزدیک بود و هراس و بیم درونی آلیس را برجسته کرد. آلیس در جریان آن سفر بزرگ شد، با تجربه شد.ما با آلیس خیلی چیزها یاد گرفتیم.دریافتیم که باید انعطاف داشت.باید دیگران را درک کرد.دریافتیم آن هایی که عجیب و تک افتاده و تک رو هستند می توانند معقول تر از آدم های عادی باشند.دریافتیم پرسه زدن در سرزمین عجایب چندان سرخوشانه هم نیست.دریافتیم خطر همین گوشه و کنار است و مرگ همین نزدیکی.دریافتیم زندگی لبالب از معماهایی است که چندتایی شان را حل می کنیم و خیلی های شان حل شدنی نیستند.با او دریافتیم که زندگی آرام، خواب و خیالی بیش نیست.دریافتیم که برخلاف آن چه به نظر می رسد منطق ثابتی بر زندگی و روابط حاکم نیست.آلیس نمی توانست معماهای «مد هتر» را حل کند.نمی توانست آن بازی ابلهانه را در برابر ملکه ببرد. نمی توانست خیلی چیزها را بفهمد.با آلیس واژه های جدیدی آموختیم؛ زبان موجودات عجیب و حیوانات را.فصل های اولیه کتاب آلیس در سرزمین عجایب شیرین و مطایبه آمیز بود ولی با مفاهیم اولیه مالیخولیا آشنا شدیم.باغ زیبایی که او به آن پا نهاده بود ظاهری بهشت آسا داشت ولی بهشت نبود.خیلی ها می خواستند دختر جوان را در منگنه قرار دهند و شکنجه کنند.بعدها می توانستیم آن بهشت را با دوزخ دانته مقایسه کنیم.بزرگ و کوچک شدن اندام آلیس ( اشاره به بالغ شدن او طی سفر)و حرف زدن با پاهایش و همین طور دراز شدن گردنش ترسناک بود(کبوتر تصور کرد او یک مار است).وقتی آلیس از خواب بلند شد گربه خانگی اش را در آغوشش یافت، ولی آدم دیگری شده بود.بزرگ شده بود.با او دریافتیم روزگار خوش کودکی زودگذر است و متأسفانه تمام شدنی. دریافتیم دنیای بزرگ سالی خوفناک است.خیلی زیاد. این سرزمین، این آدم ها   تیم برتن در آلیس در سرزمین عجایب پا به دنیای گذاشت که قاعدتاً آن را خوب می شناخت.دنیایی با موجودات غریب و شخصیت های عجیب، با سادیسم آمیخته به تفریح، با گوتیک لبالب از تخیل، شخصیت های انیمیشن(با صدای بازیگران برجسته بریتانیایی)، ضعف و قدرت و ویژگی های انسانی را عرضه کردند:کریستوفر لی(اژدها)، آلن ریکمن(کرم صدپا)، استیون فرای(گربه)، مایکل شین(خرگوش سپید).آن جا آسمان مهتاب زده ای با افق های سیاه داشت.مایه ی ازلی نبرد خیر و شر در شخصیت دو ملکه ی خوب و بد جاری بود و نبرد بزرگ پیش رو خودنمایی می کرد.آلیس هم مثل شخصیت رابین ویلیامز در هوک(استیون اسپیلبرگ)که به یاد نمی آورد روزگاری پیتر پن بوده، گذشته اش را به یاد نمی آورد.در حالی که همه در سرزمین عجایب می دانستند او کیست، می دانستند آن جا بوده و چه نبردی پیش رو دارد.آلیس باید برابر دشمن قدیمی اش قرار می گرفت؛ برابر اژدهای خبیث.اژدها انتظار او را می کشد و جمله «باز هم دشمن قدیمی ام.ما بار دیگر در آوردگاه رو در روی هم قرار می گیریم»را ادا کرد. آلیس هم مثل بسیاری از قهرمانان برتن، تک افتاده ای در دنیایی بزرگ بود.ادوارد در ادوارد دست قیچی میان آدمیان زمینی یک بیگانه به شمار می رفت.کاپیتان سفینه سیاره میمون ها پا به دنیایی گذاشت که در انقیاد میمون های انسان نما بود.اد بلوم در ماهی بزرگ سفری طولانی را با ترک شهر کوچکش آغاز کرد و در مسیر با سیاهه ای از آدم های عجیب(از جمله یک غول، رییس سیرکی که هم انسان بود و هم حیوان، و دوقلوهای به هم چسبیده)آشنا شد.در آن ها نشانه هایی از آلیس از یک سو و سرزمین عجایب را از سوی دیگر می دیدیم. قهرمانان برتن معمولاً بچه هایی هستند که بزرگ نمی شوند.آن ها در مرز میان کودکی و بزرگ سالی به سر می برند و به قواعد دنیای بزرگ ترها پوزخند می زنند.پی وی در ماجرای بزرگ پی وی با آن مدل مو، کت و شلوار، پاپیون و دوچرخه سواری اش شبیه پسر بچه های دبستانی بود.هم پسر بچه بود و هم مرد.اد وود در فیلم اد وود سرخوشانه از شاهکارهایی که خلق نکرد حرف زد و شخصیت دوگانه اش را با پوشیدن جامه ی زنانه عرضه کرد.بروس وین در بتمن اسباب بازی هایش، اتومبیل، موتور و جامه ی خفاشی اش را به رخ ما و مردم گاتهم سیتی کشید. آلیس تیم برتن هم دوران کودکی را پشت سر گذاشته و در نوزده سالگی در آستانه ازدواجی زودهنگام قرار دارد.او طبعاً برایش بی قواره است و او از ازدواج(قبول دنیای بزرگ ترها)سر باز می زند.شخصیت او تا حدی یادآور وینونا رایدر در دو فیلم برتن است. رایدر در بیتل جویس می توانست میان زندگان، زن و شوهر مرده را ببیند و با آن ها حرف بزند.او هم مثل آلیس، واسطه ارتباط دو دنیای مختلف بود؛ چنان که در ادوارد دست قیچی هم به عنوان یک مادر بزرگ، حدیث سال های نوجوانی اش(جوانی با انگشتانی مانند قیچی)را برای نوه اش تعریف می کرد.در آلیس، نشانه هایی از کریستینا ریچی رازآمیز اسلیپی هالو که با مرد بی سر شمشیر به دست رو به رو شد هم جاری است.با این وصف، آلیس در دنیای برتن غریبه به نظر می رسد.راوی قصه در کتاب هم سوم شخص بود ولی به توصیف شرایط و مکنونات قبلی آلیس تمایل داشت، در حالی که برتن تمایلی به رسوخ در دنیای ذهنی دخترک ندارد. ترس و طنز   ظرافت برتن معمولاً در این بوده که بین ترس و طنز حرکت کند و از آن مهم تر، این دو عنصر ناسازگار را ترکیب کند.او می تواند اجزای فیلم های وحشتناک، مثل رعد و برق و گورستان و تابوت را (مثل آن چه در عروس مرده انجام داد)در ترکیب طنزآمیزی به کار گیرد.پرداخت بصری او(صحنه آرایی و نورپردازی و چهره پردازی)به حیطه ی سینمای ترس یا سینمای فانتزی تعلق دارد ولی در پرداخت شخصیت هایش مکتب طنز را هم در نظر دارد.اغراق های برتن حاوی ظرافت های فراوانی است و البته برتافته از یک سلسله عدم تناسب.یعنی عدم تناسب بین آدم ها و محیط، و عدم تناسب بین آرزوها و خواست ها و ظاهر ناهنجارشان (چیزهایی که مثلاً در بیتل جوس وجود داشت.)عدم تناسب ها هستند که طنز می آفرینند و عدم تناسب ها هستند که شخصیت های برتن را ترحم آور و شفقت انگیز می کنند:مثل شخصیت اصلی ادوارد دست قیچی، زوج عروس مرده، شخصیت کریستوفر واکن در اسلیپی هالو یا هلنا بونهام کارتر در سیاره ی میمون ها. فیلم های برتن را با نوعی غرابت و نقطه گذاری هم می شناسیم و می دانیم بسیاری از اعمال و حرکت های نامتعارف آدم ها و موجودات فیلم هایش لزوماً توجیه روشنی ندارند.در عین حال آثار او زمانی موفق بوده اند که اجزای مأنوس او(زیبایی گرایی و غرابت گرایی) با یکدیگر سازش کرده اند و در خدمت محتوای اثر در آمده اند.اما در آلیس در سرزمین عجایب بیش از همیشه احساس می کنیم آن عدم تناسب و همین طور کوشش برتن بیش تر برای ورود به عرصه فانتزی است تا رسوخ به قصه ای که برگزیده.در حقیقت نخستین چیزی که در نسخه سینمایی برتن از آلیس در سرزمین عجایب جلب نظر می کند زیبایی گرایی برتن(پرداختن به جزییات بصری و عناصر پیش زمینه و پس زمینه)است که به حد افراط رسیده . هرچه فیلم جلوتر می رود بیش تر به نظر می رسد که برتن زیبایی را به خاطر زیبایی خواسته و فرم برایش هدف نهایی شده.سیمای هلنا بونهام کارتر با آن سر بزرگ، ترکیب دوقلوهای فربه، قورباغه های به صف ایستاده در قصر ملکه به عنوان خدمتکار و همین طور چهره پردازی ها(شکل گرفته به واسطه طراحی و اجرای گروهی بیست و چند نفری)به خودی خود تماشایی و بامزه هستند ولی از آلیس جلوتر حرکت می کنند و او را به شخصیت حاشیه ای بی خاصیتی تبدیل کرده اند. ترکیب ترس و طنز برتن بی رمق است.آدم ها و موجودات او این جا به بیهودگی و گاهی مسخرگی اعمال خود واقف نیستند.جمله های شان را ادا می کنند و می روند.در عین حال در دنیای درونی این دختر جوان برخی از غرابت ها(مثل نوشیدن خون اژدها)درسطح ناخودآگاه (به تبع روح جاری در قصه)دارای مفهوم شخصی می شود.او با بازگشت به دنیای واقعی(بریتانیای اخلاق گرای عصر ویکتوریا)به خواستگارش پاسخ منفی می دهد و همراه پدر با کشتی راهی سفری طولانی می شود.ولی بازی میا واسیکوفسکا به نقش آلیس تخت و یکدست است و نشانی از تأثیر رخدادها بر خود ندارد. او بازیگری فاقد شور و حسی درونی است که شخصیت ماجراجوی قصه می طلبد.اهمیتی نمی دهیم که بر او چه می گذرد و چه مخاطراتی گریبانش را می چسبد.در بهترین کارهای برتن شخصیت ها روحی پر تب و تاب دارند و وجه روان شناسانه شان هم پر رنگ است، مثل ادوارد دست قیچی، اد وود یا ماهی بزرگ.در حالی که آلیس...به صورت غیر منتظره ای توخالی به نظر می رسد و دختر جوان به صورت موجود مسخ شده ای در برابر اطرافیانش درآمده. برتن مثل همیشه با شور به عجایب اطرافش می نگرد.لحظه های پراکنده ی خوبی هم جلب نظر می کنند و برخی از تصاویر داریوژ وولسکی(که در سویینی تاد هم با برتن همکاری کرده بود)، مثل صحنه آسیاب بادی ویران شده، فوق العاده هستند، ولی فیلم با همان مشکلی که چارلی و کارخانه شکلات سازی (بر مبنای یک قصه معروف دیگر حول یک سفر خیال پردازانه دیگر)رو به رو بود مواجه شده.آن جا جانی دپ در نقش ویلی وونکا، پسرک قصه را کنار زده بود، چنان که در این جا شخصیت مد هتر چشم سبز مونارنجی با بازی پر آب و تاب جانی دپ، برجسته تر از آلیس از کار در آمده، چرا که تیم برتن به او علاقه بیش تری دارد.دیدگاه های او با آن لباس و پوست و نحوه ی حرف زدنش در طول فیلم تغییر می کند که بازتاب مکنونات قلبی اش است.ما با چند شخصیت که گویی درون او به سر می برند رو به رو می شویم، ولی این شخصیت جذاب هم قربانی حضور آلیس شده است. در کنار همه این ها صحنه های درگیری و زد و خورد هم کیفیت برتن وار ندارند بلکه ملال آور شده اند و نیروی تخیل را بر نمی انگیزند. تکه تکه و اپیزودیک هستند و مقدمه ی ساخته شدن بازی های کامپیوترهای به شمار می روند.گویی با فیلم بی رمقی از دیزنی رو به رو هستیم(فیلم نامه را لیندا وولورتن، نویسنده ی دیو و دلبر و شیرشاه نوشته)یا با نسخه رنگ پریده ای از ارباب حلقه ها، در حالی که انتظار رویارویی با اثری از تیم برتن را داشتیم .فیلم دو بعدی گرفته شده و پس از توفیق غیر منتظره آواتار ترکیب سه بعدی یافته. در حالی که هرچند کیفیت برخی از صحنه های سه بعدی، مثل صحنه میز شیشه ای و تالار درهای پر شمار قابل توجه است، ولی در مقایسه با آواتار ترکیب والایی ندارند.همه ی این ها به این معنی است که آلیس...اصالت برتنی ندارد و از آن قابل تأسف تر این که فیلمی که قاعدتاً باید ما را به سرزمین عجایب ببرد، کاملاً قابل پیش بینی از آب در آمده است. منبع:ماهنامه فیلم، شماره 409 /ن  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 690]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن