واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
تنوع و تكثر نويسنده: زهره معتمدي تحليل تدوين فيلم سيزدهمين سلحشور ساخته جان مك تيرنان و مايكل كرايتن، 1999 معمولاً نوع ژانر فيلم در موارد بسياري تدوينگر را وادار به استفاده از عواملي براي پيشبرد داستان فيلم مي كند. در سيزدهمين سلحشور تدوينگر از اين قاعده مستثني نبوده و كوشيده تا همه عوامل مورد نياز يك فيلم در ژانر حماسي ـ رزمي را به تمامي به انجام رساند. وقتي با فيلمي با چنين توليد و داستاني روبه رو هستيم، كارگردان مي كوشد تا عظمت جمعيت بزرگي اتفاق داستانش را در بهترين شكل به بيننده اش عرضه كند. جان رايت به عنوان تدوينگر كوشيده تا با استفاده از اين امتياز فيلم هاي حماسي ـ رزمي به معرفي مكان جغرافيايي فيلم و داستان كمك كند. استفاده از نماهاي لانگ شات به عنوان معرفي مكان، مكرراً در فيلم ديده مي شود. تدوينگر سيزدهمين سلحشور، با استفاده به جا از نماها و انتخاب درست نقطه قطع ، آن هم در فيلمي با پلان هاي حركتي بسيار ، به ما يادآوري مي كند كه كوشيده تا بتواند با حفظ ريتم فيلم، بيننده اش را در شناسايي نقطه عطف فيلم كمك كند، چرا كه وقتي با فيلمي با ريتم تند مواجه هستيم ، بايد بدانيم پيدا كردن نقطه عطف در چنين فيلم هايي كمي كار را مشكل مي كند، چون ضرباهنگ فيلم مرتبا تغيير مي كند. يكي از بهترين سكانس هاي تدوين سيزدهمين جنگجو جايي ست كه يكي از جنگجوها دارد اتفاقي را كه براي دوستش افتاده براي ديگران تعريف مي كند.تصوير مرد جنگجو كه در حال بازگويي اتفاق است قطع مي شود به دويدن مردي در جنگل كه تداعي محبت هاي مرد جنگجو است و همزمان با تصوير جنگل، صداي مرد جنگجو است و همزمان با تصوير جنگل ، صداي مرد جنگجو را كه در حال تعريف داستان است مي شنويم . اين رفت و برگشت در چند پلان ادامه پيدا مي كند تا زماني كه مردي كه در حال دويدن بود، ناگهان وارد كلبه جنگجوها مي شود ، در را باز مي كند و بيننده تازه متوجه مي شود داستان مرد جنگجو با آدمي كه در آستانه در ظاهر شده ، دو داستان متفاوت است. در سيزدهمين جنگجو صدا و موسيقي در كنار هم نقش مهمي را ايفا مي كنند، به گونه اي كه نمي توان براي هيچ كدام تمايز خاصي قائل شد. تدوين در كنار موسيقي و هماهنگ با آن پيش مي رود . در جايي كه موسيقي ريتم تندتري پيدا مي كند ، مانند صحنه اي كه احمد پيش يكي از دوازده جنگجو مي رود و آن جنگجو متوجه حمله وندول ها مي شود، ضرباهنگ تصوير همزمان با ضرباهنگ موسيقي افزايش مي يابد. آن دو فرار مي كنند تا خبر را به دوستانشان بدهند؛ موسيقي پرحجم و تند در كنار قطع هاي سريع و پي در پي به تنش بيننده از ماجرايي كه در حال وقوع است مي افزايد. اما همين موسيقي پرحجم و تند، ناگهان به يك فضاي باز برخورد مي كند، مي شكند و به سكوت مي رسد و گونه اي ديگر از تنش را به ما منتقل مي كند. موقرمز با يكي از جنگجويان (كه قد كوتاه تري دارد) وارد درگيري مي شود. قطع هاي پي درپي از كلوزآپ هاي دو مرد، نماي نزديك برخورد شمشيرها و كلوزآپ احمد كه بين اين تصاوير مي آيد نشان از حادثه اي پرتنش دارد. با پيشرفت دعوا ميان اين دو نفر صدا هم تشديد مي شود و محيط پرتنش تر از لحظات قبل به نظر مي رسد . صدا همگام با تصوير به اذيت شدن مخاطب از ديدن اين صحنه كمك مي كند. صداهاي پرحجم ، در كنار قطع هاي سريع كه گاهي گم مي كني الآن اين شمشير كدام جنگجو بود و يا دست كدام ديگري موجب مي شود تا بيننده نمونه جالبي از تعليق و دلهره را تجربه كند. در چند لحظه بعد كه درگيري شدت مي يابد از كلوزآپ هاي دو مرد به نگاه هاي بي تفاوت آدم ها از تصوير شمشيرها به صورت احمد مي رسيم و ناگهان سكوت مطلق و فقط صداي نفس نفس زدن دو مرد بر روي صورت احمد شنيده مي شود. در واقع قطع خوردن به صورت احمد فضا را مي شكند و اين كلوزآپ (صورت احمد) با صداي نفس نفس هاي دو مرد يادآور هماهنگي كامل ميان صدا و تصوير در كنار يكديگر است. و در اين جا صدا خدمت بزرگي به تدوينگر كار مي كند تا فضايي را كه مي خواهد به بيننده اش منتقل كند و بدون كم و كاست ازعهده اش بربيايد. داستان بدون وقفه و بدون در نظر گرفتن ارتباط زماني سريعاً به پيش مي رود ، مثلاً در جايي كه وايكنگ ها مي توانند به درون زمين بروند و به مكان وندول ها دسترسي پيدا كنند، بعد از انجام كارشان و براي خروج از درون زمين به دنبال راهي مي گردند. در عمق زمين آب جاري است و اين شايد تنها جايي است كه آن ها را به زمين بر مي گرداند. ما مي بينيم جنگجوها خود را به آب مي سپارند تا شايد اين تنها راه نجات شان باشد و در صحنه بعد مي بينيم احمد با ساير جنگجوها در سرزمين وايكينگ ها نشسته اند و دارند با هم صحبت مي كنند و ما نمي بينيم و نمي فهميم كه آن ها سرانجام چگونه از پس اين آب خشن برآمدند . يا حتي در سكانس پاياني فيلم بعد از تمام شدن جنگ ، تنها با چند ديزالو سريع مرگ رئيس جنگجوها را مي بينيم بدون آن كه فرصت كنيم بفهميم چه اتفاقي افتاده است و داستان با خاكسپاري مرد جنگجو به پايان مي رسد و فرصتي براي فكر بيشتر به بيننده را نمي دهد. نكته قابل توجه اين فيلم استفاده از مچ كات است كه به نظر مي رسد براي تدوينگر يك امر مهم و جدي است. حتي در لحظاتي كه در اوج جنگ و نزاع هستيم ، باز هم از اين مچ كات ها نمي گذرد و سعي مي كند تا به درستي اين اتفاق بيفتد. مثل زماني كه احمد از دروازه بالا مي رود و... مچ كات هاي متفاوتي را از او مي بينيم كه منتظر حمله وندول ها است. با آن كه همه فيلم در قطع هاي سريع پي درپي مي كند تا با جريان فيلم همراه شويم، در قسمت پاياني فيلم و جنگ آخر ميان وايكينگ ها و وندول ها ، تدوينگر براي افزايش اضطراب و دلهره بيننده اش ديگر به سراغ قطع هاي پي درپي نمي رود و اين بار سعي مي كند با استفاده از ديزالوهاي پي در پي به همراه استفاده از نماهاي لانگ شات براي سرعت بخشيدن به اتمام جنگ كمك بگيرد. حتي استفاده از حركات اسلوموشن شخصيت ها در قسمت پاياني فيلم به تغيير ديد تدوينگر صحه مي گذارد و مي بينيم كه تا تمام شدن كامل جنگ، همه پلان ها درگيري ميان دو گروه در اسلوموشن كامل مي گذرد و با فصل متفاوتي از جنگ ميان وايكينگ ها وندول ها روبه رو مي شويم . در واقع در اين قسمت از فيلم اسلوموشن ها و ديزالوها به منظوري كاملاً متفاوت از سه چهار فيلم مورد استفاده قرار گرفته است. اسلوموشن شدن صداي شمشير ها و صداي شيهه اسب ها از اين نمونه است؛ تا بار ديگر تدوينگر شكل ديگري از تدوين موفق اين فيلم را به نمايش بگذارد. منبع: نشريه صنعت سينما شماره84 /س
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 333]