واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: نتيجه پُز دادن به كالاهاي خارجي
نویسنده : اولاد آدم
هفته كارگر است و لابد منتظريد اولاد آدم به كارفرماها بپردازد چراكه به قول وزيركار اين هفته فقط مال كارگران نيست و مال كارفرماها هم هست! بله علي ربيعي با اشاره به اينكه روز كارگر، روز كارفرمايان هم است، گفته: هر كس خشتي روي خشت ديگري بيفزايد از طرف ما حمايت ميشود، چراكه براساس خير جمعي و ثواب حركت ميكند.
اولاد آدم بر اين روحيه بالاي وزير درود ميفرستد و براي همين به آن بخش ديگر گفتهاش در مورد كالاي ملي ميپردازد؛ وي گفت: بايد از كيف، كفش و لباس ايراني استفاده كنيم و از مصرف بيهوده كالاي خارجي به سمت مصرف ساخت و توليد دست خودمان روي بياوريم.
لابد ميگوييد اين مطلب را چگونه ميخواهم تحليل و نقد بكنم؟ خب ارجاعتان ميدهم به اين مصاحبه:رئيس كانون انجمن صنفي كارگران خراسان رضوي با ابراز تأسف از اينكه شعارهاي حمايت از توليد ملي و كارگر ايراني روي بنرهاي چيني و خارجي نوشته ميشود، گفت: با وجود هنرهاي مختلف خطاطي چرا ضد توليد ملي، بنرها با رنگ چيني چاپ ميشوند؟
اما اولاد آدم ميخواهد اكنون پرده از راز شگفتي بردارد تا بفهميد ما خودمان هم روي دست چينيها بلند شدهايم. او قصهاي را برايتان نقل ميكند و پس از خواندن آن شما هر جا برسيد با افتخار اعلام ميكنيد: به هيچ عنوان جنس ايراني نميخرم و تمام وسايل زندگيام را تغيير ميدهم و از معتبرترين ماركهاي دنيا استفاده ميكنم. آنچه در زير با هم ميخوانيم سرگذشت كارگري است كه بعد از مدتها در يك شركت مشغول به كار ميشود: مثل هميشه با عجله صفحه نيازمندي را ورق زدم و با خودكارم چندين و چند شماره را يادداشت كردم، اما باز هم موفق نشدم كاري پيدا كنم و با نااميدي با آخرين شماره هم تماس گرفتم، باورم نميشد، قبول كردند كه براي مدتي در شركت توليدي مشغول كار شوم. با خوشحالي خداحافظي كردم و. . .
بعد از چند ماهي كه در توليدي مشغول كار شده بودم، با رضايت صاحب كار قراردادم تمديد شد و حقوقم بالا رفت و با اضافه كاريها زندگيام سر و سامان گرفت و انگار دوباره نور زندگي بر زندگي ما تابيد و بيشتر معناي زندگي را ميفهميدم و با به دنيا آمدن فرزندمان، احساس ميكرديم كه در بهشت زندگي ميكنيم. همه چيز خوب بود و سعي كرديم با پساندازها حتي در مسكن مهر شهرمان هم ثبت نام كنيم و صاحب خانه شويم، همسرم خوشحال بود و من هم با آسودگي خيال مشغول كار بودم. زندگي به خوبي و خوشي ميگذشت و مشكلات زندگي مان يكي يكي داشتند رفع ميشدند. براي سال نو تصميم گرفتيم تمام وسايل منزلمان را تغيير دهيم و زندگي ساده و سنتي را با زندگي مبلمان عوض كنيم تا حداقل براي اقوام همسرم هم كه شده كمي پز دهم، اما مگر ميشود زندگي مبله بدون ديش و ماهواره، گيرنده ديجيتال را فروختم و يكي از بهترين ريسيورهاي بازار را خريدم و براي بقيه وسايل هم سري به بازار زديم.
وقتي وارد فروشگاه لوازم خانگي شديم، كلي محصول از شركتهاي جهان جلب توجه ميكردند ، اما برايم جالب بود كه همسرم گير داده بود، از همين ايرانيها بخريم، اما احساس كردم براي ما افت دارد جنس ايراني بخريم، همسرم اصرار ميكرد و من محكم ايستاده بودم كه جنس ايراني نميخرم، بالاخره با قيمتي بالا، خريد كرديم. خوشبخت بوديم و اقوام همسرم انگشت به دهان مانده بودند كه همه وسايل زندگي ما از برندهاي خارجي است و به قول خودمان دهانشان را بسته بودم. همه چيز عالي بود و غمي در زندگي ما نبود، ماهها ميگذشتند و هر روز وضع ما بهتر و بهتر ميشد تا اينكه. . . كارگاه به خاطر قسطهاي وام فروخته شد.
انگار دنيا روي سرم آوار شده بود و از اينكه دوباره زندگي ما تيره و تار شده است، مثل ديوانهها در كوچههاي شهر قدم ميزدم و دعا ميكردم كه خدايا كمكم كن. . . هوا باراني بود و خيابانها خلوت، تصميم گرفتم قبل از تاريكي شب به چند كارگاه و فروشگاه ديگر سر بزنم شايد دوباره با لطف خدا موفق شدم در جايي مشغول شوم، چشم از در و ديوار شهر نميبريدم و زير لب فقط ميگفتم خدايا چرا ؟ چرا ؟غرق در افكار بودم كه به يكباره خشكم زد، به يك چرخكار ماهر با حقوق و بيمه نيازمنديم ! خدايا شكرت يعني به اين زودي جواب دعاهام رو دادي ؟ خدا ممنونتم ! همين كه وارد كارگاه شدم، بهت زده شدم، واي چقدر مارك و لوگو، چقدر پرچم !از سراسر دنيا پرچم و مارك لباس بود جز يك MADE IN IRAN ؛ با خودم گفتم پز دادن به كالاي خارجي به بيكاري نميارزد.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۵:۵۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 14]