تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 18 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):خداى عزوجل به موسى وحى كرد: اى موسى در هيچ حالى مرا فراموش نكن و به ثروت زياد شاد نش...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805632775




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

(جايگاه راوي در روايت هاي سينمايي)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
(جايگاه راوي در روايت هاي سينمايي)
(جايگاه راوي در روايت هاي سينمايي) نويسنده: رضا کاظمي در اين نوشته به بازخواني چند نمونه راوي سينمايي مي پردازيم. بررسي راوي در سينما به نوعي بررسي منطق دروني روايت است. در واقع فيلم ساز با گزينش راوي نقطه آغاز وگسترش روايتش را برمي گزيند. گاه فيلم را از زبان و يا نگاه يک يا چند شخصيت فيلم مرور مي کنيم و گاه زاويه ديد فيلم ساز زاويه ديد داناي کل است.راوي اول شخصراوي اول شخص در سينما جلوه هاي گوناگوني دارد. گاه بخش هايي از يک فيلم به بهانه مرور خاطره يکي از شخصيت هاي آن به تصوير درمي آيد و گاه وظيفه روايت کل قصه فيلم به يکي از شخصيت ها سپرده مي شود: تايتانيک(جيمز کامرون)، افسانه 1900(تورناتوره)، ماه تلخ(پولانسکي)، (جالب است که قصه اين سه فيلم به دريا و کشتي مربوط مي شود!) ادوارد دست قيچي(تيم برتون) و... نمونه هايي از هزاران فيلم براين روال هستند. راوي اول شخص که بنا بر منطق متعارف انساني و به سبب محدوديت هاي انساني اش نبايد به همه گوشه و کنارهاي داستان احاطه داشته باشد، در کمال شگفتي گاه به جاهايي سرک مي کشد که به هيچ وجه نمي توانسته از آنها خبردار باشد. يک توجيه مورد قبول اين است که رواي اصلي همان داناي کل و نگاه فيلم ساز است که از خلال يک روايت اول شخص، قصه را بسط مي دهد. و آن را از چهارچوب هاي محدود نگاه يک شخصيت خارج مي کند. جدا از اين کارکرد غيرمنطقي ولي پذيرفته شده، حالتي را فرض کنيد که راوي بنا بر محدوديت هاي خود به همه گوشه هاي قصه اي که ميگويد، اشراف نداشته باشد. حد اعلاي چنين گرايشي را در دو فيلم آلن رنه (سال گذشته در مارين باد و هيروشيما عشق من) مي توان مشاهده کرد. راوي خود جست و جوگر است و همراه با مخاطب فيلم در حال سرک کشيدن به گوشه و کنارهاي يک ماجراي قديمي است.راوي اول شخص سينمايي کارکردهاي متنوعي داشته است و تمهيدات مختلفي براي بازگويي داستان از زبان او به کاررفته است. در غرامت مضاعف (بيلي وايلدر) شخصيت اصلي فيلم، والتر(فرد مک موري) قصه اصلي فيلم را در قالب اعترافي که ضبط مي کند باز مي گويد. در زندگي ديويد گيل(آلن پارکر)، ديويد گيل(کوين اسپيسي) در جايگاه يک متهم خطاب به وکيلش به بازگويي گذشته مي پردازد. گاه واگويي روايت زبان يک شخصيت در حکم يک مرور روان کاوانه بر پيشينه پرنوسان زندگي اش است. مثلاً در آني هال راوي اول شخص که خود وودي آلن است، در ابتداي فيلم روبه دوربين و در جايگاه مشابه يک بيمار در محضر يک روان کاو، روايت داستانش را شروع مي کند. او براي بازگشت به خاطراتش خود نيز از چهارچوب هاي معمول زماني گذر مي کند و پا به گذشته مي گذارد. اين تداخل زماني براي روايت کودکي و گذشته، سال ها بعد به شکلي تراژيک، بدون روايت کلامي و در واقع به شکل مرور تصويري يک ذهن نژند و از هم گسيخته در فيلم عنکبوت(ديويد کراننبرگ) متجلي شد.يکي از نمونه هاي ماندگار و همچنان دل انگيز راوي اول شخص به سانست بلوار(بيلي وايلدر) باز مي گردد. در اين فيلم راوي اول شخص که در واقع يک مرده است، براي شرح چگونه مردنش داستان فيلم را در فلاش بک بازگو مي کند، در حالي که منطق معمول براي سکانس هايي که خود اين شخصيت در آنها حضور ندارد به چشم مي خورد. در نگاهي هجوآميز مي توان مرده بودن و رهايي اين شخصيت از قيد جسم و محدوديت هاي فيزيکي را عاملي براي استحاله او به داناي کل دانست. يک کارکرد ديگر گزينش راوي اول شخص مرده، ترديد افکندن در قطعيت مرگ او و انتظار و همراهي مخاطب براي رسيدن به فرجام نهايي داستان است.شناخته شده ترين تجربه راوي هاي اول شخص متعدد متعلق به راشومون (کوروساوا) است. محدويت حوزه دانايي و آگاهي راوي ها و يا آلوده شدن روايت به نيت دروني آنها با پديدآوردن ناهمخواني در روايت هاي چندگانه يک ماجرا، فضايي از نسبيت و عدم قطعيت مي آفريند. الگوي ديگري از روايت هاي چندگانه را سال ها بعد و در فيلم مظنونين هميشگي (برايان سينگر) مي توان ديد که در آن، يک روايت بنابر مصلحت راوي به سود او تغيير مي کند و محدوديت نگاه راوي هاي ديگر شگردي اساسي براي به تعويق انداختن گره گشايي داستان است.فيلم هاي متعددي در اين سال ها نوع ديگري از قطعيت زدايي را با بهره گيري از سرشت سخت افزار تصويري مطرح کرده اند.برخي از اين فيلم ها براي وهم زدايي از يک واقعيت و گره گشايي از راز فيلم، زاويه ديد روايت را به موضع مکانيکي و خنثاي يک دوربين مدار بسته انتقال دادند. ديويد فينچر در باشگاه مشت زني براي برملا کردن ماهيت دو شخصيتي راوي آن فيلم (ادوارد نورتن) نقطه ثقل روايت فيلم را از شخصيتش دور مي کند و دورنماي خودزني او را از دوربين هاي مداربسته به تماشا مي گذارد. شيوه نازل تر ولي همچنان جذاب اين کارکرد را در فيلم پرتنش (الکساندر آجا) مي توان ديد که در آن با يک جابه جايي ساده در نقطه ديد روايت، راز اصلي قصه برملا مي شود. اين کارکرد دوربين دقيقاً برخلاف کارکرد تازه تري است که موج عظيمي از فيلم هاي ژانر وحشت به خصوص در سينماي آسياي شرقي به آن روي آورده اند وآن، مشاهده شبح و روح در يک عکس است که همچون بختک بر سرآدم هاي توي عکس حضور داشته، ولي با چشم غيرمسلح قابل ديدن نيست و با کمک تکنولوژي قابل مشاهده مي شود. در واقع اين شگرد اخير يک جورهايي تلاش براي هويت دادن به سخت افزار و دورکردن آن از ماهيت بي طرفانه و خنثاي مکانيکي اش است.نوع خالص راوي اول شخص در سينما، به فيلم هايي باز مي گردد که براساس نماي ديدگاه (p.o.v) روايت مي شوند. الگوي ترکيبي نماي ديدگاه و نماي کارگردان را در فيلم هاي بسياري شاهد بوده ايم که در آنها فقط بخشي از فيلم که از طريق نماي ديدگاه يک شخصيت به نمايش در مي آيد، بازتاباننده زاويه نگاه اوست و او راوي همه بخش هاي فيلم نيست. يکي از نمونه هاي خوب و مثال زدني نماي ديدگاه در سينماي کلاسيک فيلم گذرگاه تاريک (دلمر ديوز) است که در آن چند سکانس آغازين فيلم که زمان قابل توجهي را هم در بر مي گيرد، از زاويه نگاه شخصيت اصلي فيلم، وينست (همفري بوگارت) که در حال گريز از دست پليس است، روايت مي شود و تا زماني که او چهره اش را با جراحي پلاستيک عوض نکرده ما به عنوان بيننده فيلم موفق به ديدن تصوير او نمي شويم. در اينجا کارکرد محدويت زاويه نگاه به شکل هوشمندانه اي به کار آفرينش تعليق و دلهره مورد انتظار فيلم ساز مي آيد. در ادامه تاريخ سينما و با کاربست رايج نماي ديدگاه براي بخش هايي از فيلم ها، کم کم دوربين شخصي به عنوان پديده سخت افزاري نوين وارد حيطه زندگي اجتماعي مي شود و فيلم ها نيز از کارکرد دراماتيک اين ابزار غافل نمي مانند. فيلم سازان بسياري بخش هايي از فيلم خود را از زاويه ديد دوربين شخصي يکي از شخصيت هاي فيلم به نمايش گذاشته اند. گسترش اين روند به شکل گيري فيلم هايي مي انجامد که منطق بنيادين خود را بر محدوديت ميدان ديد دوربين مي گذارند و همه داستان را بر پايه ميدان ديد دوربين شخصي خلق مي کنند. فيلم هايي مانند پروژه بلر ويچ و REC از اين دست اند. در اين تجربه ها چنين وانمود مي شود که با يک راوي خالص اول شخص روبه روييم.داناي کلداناي کل به شکل هاي گوناگون حضور خود را اعلام مي کند. در برخي فيلم ها با توضيح مکتوبي که در آغاز فيلم بر صفحه نقش مي بندد، اين حضور را حس مي کنيم. مثلا اين راوي دانا با ذکر زمان و جغرافياي فيلم و توضيحي درباره يک واقعه تاريخي و يا يک برهه زماني، ما را به ديدن فيلم دعوت مي کند. نمونه اين شگرد را در بسياري از فيلم هاي کلاسيک ديده ايم، ولي اين نوشته ها اولين نشانه هاي مکتوب حضور راوي در فيلم نيستند. در زمان فيلم هاي صامت ميان نويس فيلم ها به جز ديالوگ ها گاه حاوي شرح و توصيف برخي از حالات و کنش هاي شخصيت هاي فيلم بود و در اين ميان به شکلي غيرمستقيم حضور شخص سومي به جز بيننده فيلم و شخصيت هاي حاضر در تصوير احساس مي شد، مانند اغلب فيلم هاي صامت هارولد لويد و چاپلين و ...اين شيوه ميان نويس بعدها صور مبتکرانه و ديگر گونه اي در سينما پيدا کرد. براي نمونه در نيش (جورج روي هيل) فصل هاي فيلم با عناويني از يکديگر جدا مي شوند. در فيلمي که براساس ماهيت مفهوم «بازي» ساخته شده است، نقش فاصله گذارانه اين ميان نويس ها ما را از دل يک فضاي به ظاهر گانگستري خشونت بار به دنياي فانتزي سوق مي دهد. با گذر زمان و پيش آمدن در شيوه هاي روايي سينما، داناي کل که هميشه بيشتر از مخاطب مي داند و شخصيت هاي قصه را از پيش مي شناسد، ميان نويس را براي معرفي شخصيت ها به کار گرفت. براي نمونه در فيلم هايي با روايت هاي متقاطع همچون کوچه ميداق (خورخه فونس)، فيل (گاس ون سانت) و... نقطه آغاز آشنايي ما با شخصيت هاي اين فيلم ها با اين ميان نويس ها همراه مي شود. چنان که پيداست شگردهاي روايي نوين سينما نه لزوماً از نفي و مقابله با شيوه هاي پيشين که گاه از بازآرايي مبتکرانه همان شيوه ها به دست مي آيند.يکي از جالب ترين نمونه هاي راوي داناي کل در سينما به فيلم شهر عريان (ژول داسين) باز مي گردد. در آغاز اين فيلم، مارک هلينجر تهيه کننده فيلم، روي تصاويري از شهر نيويورک خود و عوامل اصلي فيلم را معرفي مي کند و توضيحاتي درباره شهر نيويورک ارائه مي دهد. (سال ها بعد وودي آلن در مقام راوي اول شخص در فيلم منهتن به شکلي ديگر بر تصاويري مشابه نطق مي کند.) راوي (با صداي تهيه کننده) در سراسر فيلم و با رويکردي طنزگونه حضور دارد. گاه توضيحي درباره آن چه در تصوير مي گذرد ارائه مي دهد گاه شخصيت هاي فيلم را دست مي اندازد و گاه اطلاعاتي را به شکلي پيش گويانه بازگو مي کند. حضور تهيه کننده در مقام داناي کل اتفاقي منحصر به فرد و نبوغ آميز است و شيوه پرداخت فيلم و رسيدنش به خط اصلي قصه هم منطبق بر نگاهي فراگير و از بالا به جغرافياي داستان است؛ شيوه اي که بارها در روايت هاي سينمايي به کار رفته است. از استفاده هيچکاک از اين شيوه براي رسيدن از يک نماي عمومي به محل رخداد داستان مثلاً در فيلم هاي رواني، جنون ويا کاربرد اين شيوه در آپارتمان (بيلي وايلدر) براي رسيدن به يک شخصيت خاص، تا رويکرد فانتزي برادران کوئن در فيلم پس از خواندن بسوزان براي رسيدن به زمين در يک نماي ماهواره اي، سينما بارها شاهد به کارگيري اين شگرد بوده است. نمونه جالب ديگرش را مثلاً در فيلم شب شکارچي (چارلز لاتن) مي توان ديد که فيلمي براساس بن مايه هاي مذهبي در باب خيروشر است و به موازات قصه شبي که پيرزني نيکوکار براي کودکان بي سرپرست (نماد معصوميت و خير) تعريف مي کند، دوربين از آسمان (در هلي شات) به محل وقوع يک شر (محل کشف جسد يک زن که به قتل رسيده) و بعد به شمايل مجسم شر در اين داستان يعني هري پاول (رابرت ميچام) نزديک مي شود. هر چند اين فيلم در واقع براساس قصه گويي پيرزن شکل نمي گيرد و او خود يکي از شخصيت هاي فيلم در ادامه رخدادهاي آن است، ولي فلاش فوروارد پيش گويانه او با رويکرد اساسي فيلم به قصه گويي به شيوه افسانه و فيکشن به خوبي منطبق است. اشراف بر موقعيت زماني و مکاني وقوع داستان و تأکيد بر گزينش يک خرده روايت همچون آن چه در شب روي زمين (جيم جارموش) مي بينيم و يا فرض و قراردادي که راوي با مخاطب مي گذارد، همچون فيلم داگ ويل (لارس فون ترير) شيوه هايي ديگر از ابراز وجود و اعمال قدرت راوي داناي کل هستند.راوي داناي کل حراف و سخن گو در فيلم هاي داراي وجوه فانتزي کارکرد بارزي يافته است. در فيلم هايي مثل سرنوشت شگفت انگيز املي پولن (ژان پيرژوئه) و يا عجيب تر از خيال (مارک فورستر) داناي کل به شيوه اي که بي شباهت به پرده خواني و نقالي نيست، شخصيت هاي فيلم را معرفي مي کند و بيننده فيلم را از احوالات دروني آنها با خبر مي سازد. عجيب تر از خيال به طور مشخص فيلمي در باب روايت و داستان نويسي است. شخصيت اصلي اين فيلم رفته رفته درمي يابد که خود ساخته و پرداخته ذهن يک داستان نويس است و در جست و جوي نويسنده خود برمي آيد.جالب است که بسياري از رويکردهاي نبوغ آميز براي گشايش روايت در همان دهه هاي نخست شکل گيري سينما به کار گرفته شده است، ولي سينما در ادامه هم فارغ از نوآوري در شيوه روايت نبوده است. لارس فون توير در فيلم عجيب و ستايش برانگيز اروپا نمونه والايش يافته آن چه را که در شهر عريان (ژول داسين) ذکر شد، به کار گرفته است. در اين فيلم داناي کل که انگار بازتاباننده نداي دروني ناقهرمان سرگردان و پريشان فيلم است، به شکلي پيش گويانه از کنشمندي هاي او در ثانيه هاي هراس و ترديد سخن مي گويد و هر بار پيش بيني هايش - که همراه با ثانيه شماري است - به وقوع مي پيوندد. اين شيوه رفته رفته به قراردادي ميان مخاطب و متن تبديل مي شود و تأثير ويرانگر و هولناکش را در سکانس پاياني فيلم بر مخاطب مي گذارد، جايي که اين بار پيش گويي راوي درباره مرگ قريب الوقوع شخصيت اصلي فيلم در چند ثانيه آينده است و بدين سان تلاش و تکاپوي او براي رهايي از مرگ براي ما - مخاطب فيلم- که حالا ديگر ترديدي بر وقوع اين مرگ نداريم، حس عميقي از دلشوره و افسوس توأمان را در پي دارد، حسي که فراتر از تعليق است.مبحث راوي در سينما مبحثي گسترده و جذاب است و هر يک از فيلم هاي نامبرده شده در اين مطلب جدا از همه تحليل و تأويل هاي ممکن، جاي يک بررسي موشکافانه و مفصل درباره راوي را دارند. اين مبحث و اين چند نمونه محدود مي تواند ديباچه اي باشد براي گشايش تحليل هايي از اين دست که وجوه روان کاوانه، جامعه شناسانه و دراماتيک راوي را در برگيرد.منبع: نشريه فيلم نگار- ش 83
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 550]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن