واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: ایسکانیوز:«دستهای خالی» ششمین فیلم بلند ابوالقاسم طالبی است که ابتدا «گناه فرزند» نام داشت. آثار طالبی را میتوان این چنین تعریف کرد: فیلم «ویرانگر» نخستین اثر این کارگردان که فیلمی حادثهای بود، «آقای رییسجمهور» با مضمونی سیاسی دومین فیلم این کارگردان بود، فیلم «نغمه» که مایههای عاشقانهای هم داشت و به موضوع جانبازان دفاع مقدس میپرداخت فیلم سوم وی بود. چهارمین فیلم طالبی «عروس افغان» بود که دوره طالبان در افغانستان و حمله نظامی آمریکا به این کشور را نشان میداد و پنجمین فیلم این کارگردان «جنگ کودکانه» نام داشت که حمله آمریکا به عراق را به تصویر میکشید. فیلم «دستهای خالی» که ششمین و آخرین فیلم این فیلمساز است را هم میتوان فیلمی عاشقانه و معناگرا با موضوع جانبازان دفاع مقدس دانست. در یکی دو سال اخیر فیلمهایی از این دست ساخته میشوند که کمکم دارند در ژانر دفاع مقدس شاخه جدیدی باز میکنند شاید هم فیلمهایی هستند در ژانر اجتماعی با درونمایههای دفاع مقدس که هنوز قالب این ژانر بطور جدی شکل نگرفته است. این فیلمها با تکیه درونمایههای عاشقانه در آن روزها مانند «روز سوم» یا موضوعات زندگی شهری، اجتماعی و مشکلات بعد از جنگ و ... نظیر «دستهای خالی» و «پاداش سکوت» که نگاهی جدیدی به مقوله دفاع مقدس و اثرات آن دارند. داستان فیلم «دستهای خالی» با یک سوءتفاهم از جانب دختر خانواده شروع میشود که چندان هم منطقی به نظر نمیرسد، اما برای بوجود آمدن حس تعلیق برای فیلم لازم است. اما برای باورپذیرتر بودن این سوءتفاهم میبایست سابقهای از رابطه مادر و دختر و یا رفتار مادر در فیلم ارائه شده باشد، در غیر این صورت و صرفا با نشان دادن چند سکانس گفتگوی تلفنی پنهانی مادر، غذا پختن و چند مزاحمت تلفنی معمولا چنین مواردی پیش نمیآید. طالبی دقایقی تماشاگر را با این حس به همراه خود میکشد و اولین نقطه عطف فیلم را برباز شدن این گره متمرکز میکند که با بازگشت پدر خانواده به عنوان آزادهای که مفقودالاثر بوده و پس از سقوط صدام به وطن بازگشته این گره را برای تماشاگر باز میکند.در ادامه قرار است که بین این پدر و دختر رابطهای عاطفی شکل بگیرد. رابطهای که با بار دراماتیک خاص نیاز به پرداختی جزئی نگرانه دارد تا به عمق شخصیتها و این رابطه نفوذ پیدا کند. که البته در این قسمت طالبی با استفاده از تمهیدات تصویری خاص و بازی بسیار خوب و استثنایی خسرو شکیبایی در نقش یک جانباز که حالتهای عصبی وی به صحنههای جنگ و جبهه کات میخورد، لحظاتی زیبا و به یادماندنی را خلق کرده است. طالبی خواسته در این فیلم به سوالات مطرح شده از سوی نسل جوان جامعه در مورد تاریخ جنگ و انقلاب جواب دهد تا از تحریف آن خودداری شود. او قصد داشته برای رفع افسردگی خانوادهها و افراد جامعه فیلم بسازد. طالبی قبل از اکران فیلمش در توضیحی کوتاه درباره فیلم گفته بود: «معترضم به تمامی مسئولان زندانها که «چادر»ی که سالیان سال مادربزرگها و زنان مومن برسر میکردند چرا در این زمانه باید بر سر متهمینی که به اتهامهای مختلف از قبیل قتل، دزدی، فساد اخلاقی و … به زندان افتادهاند قرار بگیرد» حال او با ساخت این فیلم هر چند کوتاه به این نکته هم اشاره کرده است آنجا که حوریه در مسیر رفتن به دادسرا از به سر کردن چادر خودداری کرده و خطاب به مأمور میگوید: «قرار نبوده که لباس متهم باشد»! فیلم از این صحنهها کم ندارد دیالوگهای نابی که بین بازیگران رد و بدل میشود همان دغدغههای ذهنی فیلمساز این اثر است. جایی که حوریه در آشپزخانه با پدر صحبت میکند: «وقتی نبودید، نبودنتون همهجا بود» «چراغ خونه خاموش بود» و جواب پدر – مونولوگ امیرحسین )شکیبایی( در کنار دریا وقتی نامه را از همسرش میگیرد و میخواند: «اگر مرده بودیم لااقل یه خیابون به اسممون بود» در سکانسهای مواجه امیرحسین با پدری که حوریه به اتهام قتل دخترش به زندان افتاده، آنجا که سنجری وفا «مسعود رایگان» معتقد است که اگر جنگ نبود، خیلی از آن جوانانی که شهید شدهاند حالا «ستاره» بودند و پاسخ امیرحسین به او: «حالام ستارن … اگه ستارهشناس باشی!» فیلم پس از افت در فصل های میانی دوباره با معرفی "سنجری وفا" به نقطه قابل قبولی برمیگردد" – سنجری وفا "با بازی خوب مسعود رایگان که این بار هم مانند فیلم خون بازی در نقش یک پدر الکلی ظاهر میشود به ارائه نقش پدری دل سوخته میپردازد، که پس از کشته شده همسرش و پسری که در همان تصادف به کما رفته، به گفته خودش بخاطر خدا شخص خاطی را بخشیده است و رضایت داده و حال که دخترش را هم از دست داده باز به گفته خودش به خاطر همان خدا رضایت نخواهد داد. «رایگان» تضاد درونی بوجود آمده در این شخصیت را بخوبی نشان میدهد. مریلا زارعی نیز به راحتی در قالب شخصیت حوریه فرو رفته و بازی روانی را از خود به نمایش میگذارد بازی او در سکانس تولدش در زندان که در یک مونولوگ طولانی تاریخ جنگ و آنچه که بر خانوادهاش گذشته را بیان میکند از صحنههای فراموش نشدنی فیلم است. فیلم نقاط ضعفی هم دارد، صحنههای دادگاه فیلم ضعیف از کار درآمده بخوبی مشخص است که سکانس های دادگاه فیلم جای کار بیشتری داشته است، ناشناختهماندن قاتل و سرنوشت وی و بهبودی و شفای یک شبه و معجزه مانند پسر فلج که به درستی پرداخت نشده است از دیگر نواقص فیلم بشمار میرود. البته موسیقی زیبای فیلم که تمهایی ازموسیقی سریال" خاک سرخ" ابراهیم حاتمیکیا را هم در بر دارد از نقاط قوت فیلم بشمار میرود که مکان و زمان وقوع قصه را برای بیننده باورپذیرتر میسازد. دستهای خالی را میتوان فیلمی در ادامه نگاه ارزشی طالبی به دنیای اطراف دانست نگاهی که نقطه نظرات فیلمساز را نه به شکل ظریف و هنرمندانه بلکه بدون هیچ ابائی از متهم شدن به شعار زدگی، اغراق شده به تصویر میکشد. این فیلم فیلمی است که به عنوان بیننده با خروج از سینما دیگر نمیتوانی به لایههای زیرین آن فکر کرد، این فیلم ذهن بیننده را فقط در همان مدت زمان 90 دقیقه فیلم درگیر میکند و نه بیشتر! چرا که مضامین مطرح شده در این فیلم از حرکت در سطح فراتر نرفته و به عمق ماجرا نزدیک نمیشود تا بتوانند مخاطب را درگیر خود کرده و تماشاگر را از خود جدا نکند. اما یادمان باشد که با «دستهای خالی» نمیتوان فیلمی در حد «معجزه» ساخت.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 4527]