تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 7 دی 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):نادان كسى است كه نافرمانى خدا كند، اگر چه زيبا چهره و داراى موقعيتى بزرگ باشد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1845272503




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

فلسفه و انديشه ارتباطات


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
فلسفه و انديشه ارتباطات
فلسفه و انديشه ارتباطات (پروفسور سيدحميد مولانا)پروفسور سيدحميد مولانا استاد و مدير گروه ارتباطات بين المللي دانشگاه آمريكن در واشينگتن از سرشناس ترين متخصصان اين رشته است و اكنون چند دهه است كه تحليل ها و آثار دقيق و موشكافانه او بسياري از عرصه هاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي اين حوزه را در نورديده و تقريبا در تمامي آنها با گشودن مرزهاي نوين و افق هاي فكري جديد، پيشرفت هاي چشمگيري را موجب شده است. پروفسور مولانا به وضعيت دانش ارتباطات بين الملل و از آن رهگذر نسبت به وضع كنوني دنياي مدرن كه در فرايندي به نام جهاني شدن سعي در تحميل اقتضائات و ارزش هاي خود به تمامي جهان دارد، انتقادهاي فراواني را وارد مي داند و عقيده دارد تمامي اين حوزه هاي اين دانش و انديشه را بايد با توجه به برخي الگوهاي متعالي واسازي كرد. بعلاوه مولانا در آثار خود هرگز از ارزيابي انتقادي سياست بين الملل خصوصا نگرش قدرت هاي مسلط غافل نبوده است و مقالات هفتگي او در روزنامه كيهان كه عمدتا به نقد سياست هاي رياكارانه غرب- خصوصا آمريكا- و بازشكافي بنيادهاي تاريخي- نظري امپرياليسم غربي مي پردازد، شاهدي روشن بر اين مدعاست. احتمالا به همين دليل است كه پروفسور «جرج شربند» رئيس دانشكده ارتباطات دانشگاه پنسيلوانيا ورود او به رشته ارتباطات را در سال هاي دهه 1960 «رويدادي تحول برانگيز» مي داند و از آثار انتقادي او به عنوان پلي ميان شرق و غرب ياد مي كند.گفت وگوي حاضر جنبه هايي از ديدگاه پروفسور مولانا را در باب «فلسفه ارتباطات» پيش روي خواننده علاقمند مي نهد.گروه گفت وگوشما يكي از پيشكسوتان ارتباطات بين الملل در سطح جهاني هستيد. اين رشته را در حال حاضر چگونه ارزيابي مي كنيد؟- حوزه ارتباطات بين الملل و علوم ارتباطات در يك تقاطع واقع است. اين تقاطع، گذشته، حال و آينده حوزه ارتباطات بين الملل را قطع مي كند و براساس برآوردي كه از برهه زماني فعلي دارد، دستورالعمل هاي متفاوتي ارائه مي كند. يكي از سوالات اين است كه آيا ما تصاويرمان را ازاين رشته به عنوان ابزاري ترسيم مي كنيم كه از رهگذر آن، عرصه ارتباطات بين الملل داراي نظم و ترتيب جلوه كند؟ يا برعكس، آيا ما شكاف هاي موجود در اين حافظه حداقل نيم قرن را كه اين رشته در آن رشد و نمو كرده است به خاطر مي آوريم كه در تلاش براي رهايي از وابستگي هايمان به سوي بينش هايي كه هنوز هم بايد باز باشد و كارهايي كه هنوز هم بايد مخاطره آميز باشد، سكوت آن را مي شكنيم و از متوني كه در سوابق تاريخي مان موجود نيست، قرائت جديدي ارائه مي دهيم و به تقاضاي آنهايي كه خارج از سنت هايي قرار مي گيرند كه توسط سازمانمان ايجاد شده اند، پاسخ مي دهيم؟لطفاً اين مرحله تقاطع را با چند مثال بيشتر توضيح دهيد. - مثلاً، آيا روابط و ارتباطات بين الملل و دنيا را از دريچه اي كه قدرت هاي بزرگ سياسي و اقتصادي و حوادث و وقايع دو سه قرن اخير در غرب ترسيم كرده است بايد درنظر بگيريم يا اينكه در ذهن خود حداقل يك الگو و يك قرائت ديگر ازارتباطات و روابط بين الملل فراسوي سيستم كنوني «ملت- دولت» داشته باشيم؟ آيا ارتباطات انساني و بشري، فردي و اجتماعي و غيره بين ملت ها و فرهنگ ها و تمدن ها نبايد چيزي بهتر و متفاوت تر و حتي بزرگتر از الگوي كنوني روابط بين الملل باشد كه در آن كشورها به صورت واحد و سازمان هاي بين المللي به صورت واحد ديگري تصوير و انگاره ارتباطات بشري را به ما بدهند؟ رشته ارتباطات بين الملل و رشته روابط بين الملل زائيده دو جنگ جهاني اول و دوم و چندين جنگ سرد و گرم بعد از آن و فيمابين آن بوده است و محصول تركيبي است از علوم سياسي، اقتصادي، رواني، جامعه شناسي، مردم شناسي، فناوري و روزنامه نگاري و غيره، آيا فلسفه، دين، معرفت شناسي و هستي شناسي را در اين جايي نيست؟ چرا به هنر، شعر و زيباشناسي و عرفان توجهي در روابط و ارتباطات بين الملل به معني جهاني وانساني آن نشده است. ارتباطات بين الملل اكنون چه نقاط جالبي براي شما دارد؟- آنچه كه باعث جلب توجه من به ارتباط بين الملل مي شود، حس و اميدي است كه همراه با پيوندگاه تشكل هاي اجتماعي، فرهنگي، سياسي، اقتصادي و فناوري، حدود حوزه كار ما را تعيين مي كند. بدين ترتيب ارتباط بين افراد و فرهنگ هاي بين الملل و مطالعه آن چارچوبي براي ما فراهم كرده است تا ازطريق بررسي طرق و پيچيدگي ارتباطات انساني، سازماني و فرهنگي و غيره اقدام به قالب بندي و فكر جديد از مسائل و پرسش هاي عصرمان كنيم و برهه زماني فعلي را تا سرحد موضوعاتي كه به آنها انديشه نشده است گسترش دهيم. اين تلاش براي مفهوم دوباره مسائل و پرسش هايي است كه عصر و احساس ما را از تقاضاهاي موجود، باز قرائت واسازي شده بنيادهاي فلسفي، فراروايت هاي تاريخي و ديرينه شناسي ها تسخير مي كنند كه سنت هاي غربي آن را شناخته و تمدن را ايجاد و به آن مشروعيت بخشيده است. خطرات و هيجاناتي كه ارتباط بين الملل را احاطه كرده، متعدد است. يكي از اين خطرات كه از طريق تشكيلات اجتماعي، فرهنگي، سياسي، اقتصادي و تكنولوژي حوزه كار ما كشف مي شود و به خاطر افول سيستم ملت- دولت امروزي به ذهن خطور مي كند، نهادينه كردن ارتباطات جهاني براساس الگوها و رشته هاي معيني است كه سال ها است بدون انتقاد اساسي براي ما طرح شده و ما از آنها اطاعت مي كنيم. نزاع ها و جبهه هاي كنوني در ارتباطات بين المللي و جهاني كدام هستند، لطفاً به طور خلاصه آنها را شرح دهيد. - اين نزاع و جبهه گيري تا حدودي ترسيم نشده است ولي به طور كلي در نيم قرن اخير ميان سه گروه فراهم بوده است. اول، مدافعان شركت فن سالاري كه مروج آزادي اطلاعات به هر شكل و نوع آن هستند. اين گروه تصور مي كردند كه نظم و رشته ما، ابزار ارتباط، مركز آزاد اطلاعات و مؤسسه تحقيقات سياسي است. دوم، نظريه پردازان انتقادي هستند كه اطلاعات را به مثابه كالايي در نظر مي گيرند كه پوشش آن، روابط ساختاري- طبقاتي توليد و مصرف است، و اين نظم را آئين مقاومت به شمار مي آورند. سوم، گروه اخلاق محافظه كاري هستند كه هم از گنجينه اقتصادي اطلاعات تجليل مي كنند و هم از بريدن آن از ارزشهاي فرهنگي و اجتماعي سنتي انتقاد مي گيرند. به عقيده من، هر يك از اين مواضع، از بيان پيچيدگي در حوزه ما اجتناب مي كنند، حوزه اي كه از طريق شكاف ها و تنش هايي ايجاد شده است كه روشنفكري و فسادها، پيشرفت و قلع و قمع آن را به يكديگر پيوند مي دهد و به جاي اين كه نماينده منافع خاص باشد، افق هاي فكري و مستعمره سازي را گسترش داده است، كه با توجه به مجموعه اي از ارزش هاي فلسفي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي قبلا مشخص شده است. چگونه مي شود اين بن بست فكري را شكست؟ راه عبور چيست؟- هر وقت اين گونه سؤال را از دانشجويان و همكارانم مي شنوم، به ياد شعر حافظ مي افتم و سعي مي كنم كه آن را تبيين كنم. آنجا كه مي گويد: «بيا تا گل برافشانيم و مي در ساغر اندازيم/ فلك را سقف بشكافيم و طرحي نو در اندازيم». اگر ما بخواهيم مسائل و مشكلاتي را كه حوزه ارتباطات بين الملل را احاطه كرده است، بيان نمائيم، بايد چارچوبي را گسترش دهيم كه وراي سلطه روشنگري فلسفي و انتقادي ماركسيستي و ليبرال غرب حركت كند و از طريق انشقاق در قطب هاي راست و چپ وحدت را واسازي نمايد. ما بايد مخالفت هاي فلسفي و فراروايت هاي تاريخي را كه نظم ما را تشكيل داده و شكل خورده كرده است، واسازي نمائيم. ما به يك كاوش ديرينه شناختي احتياج داريم كه گسست ها و شكاف هاي موجود در سوابق تاريخي ما، سنت هاي فلسفي تمدن غرب را به روي گذشته فراموش شده آن مي گشايد، روند انتخابي فراموشي كه خودش فراموش شده است. ما بايد با استفاده از بازخواني واسازانه افلاطون، هايز، لاك، آدام اسميت، ماركس و ديگران نگرش ايدئولوژيك و هژمونيك روايت تاريخي را كه ديالكتيك منطقي آن را به وحدت و در عين افتراقش پيوند مي دهد، شناسائي كنيم. همين طور نيز بايد آثار كلاسيك شرق و بويژه دنياي اسلام را با دقت و نگاه بهتري قرائت كرده و آنرا در اختيار علاقمندان قرار دهيم. شكاف و جراحت فعلي ما در بهبود روشنگري علمي و واسازي نوين توسعه اقتصادي و تكنولوژيك و تحول اقتصادي در روشنگري فلسفي، زمينه اي گسترده است. كه همراه با آن روشن نگري موضوع جديد، واكنش اخلاقي- سياسي و انسان مداري كلاسيك، سرباز مي كند. آيا شما از طبقه بندي علوم اجتماعي و انساني امروز ناراضي هستيد؟ به نظر مي رسد كه مرزهاي مشخص رشته هايي مانند روابط بين المللي، ارتباطات، علوم سياسي و غيره از نظر شما در شناخت پديده هاي عصر معاصر تنگناهاي نظري و عملي ايجاد مي كنند و پاسخ گوي پيچيدگي هاي زندگي امروزي ما نيستند. - از نظر نظم و ترتيب، مرزهاي ما در مكان قرار دارد، اما همراه با خطر و هيجان برهه تاريخي ما، نه تنها غايت سفر ما ناشناخته است، افق هاي انديشه را بر روي آينده نيز احتمالي مي كند. ريشه هاي علوم اجتماعي و انساني ما بايد دوباره قالب بندي شود. طرح پردازي ما نيز بايد واسازي شود. مرزهاي ما از نظر گرايش، تقاطع هايي هستند كه با كار مخاطره آميز قطع شده است و افق هاي انديشه را به سويي رهنمون مي شود كه يا قبلا نبوده است يا اينكه به آن انديشيده نشده است. نگرش ما، اگر غيرقابل تفكر نباشد، فاقد انديشه است و طرح هاي ما همانند پلي از ميان تفاوت بين افراد، زبان ها، فرهنگ ها، فلسفه ها و مذاهب مختلف، ترسيم مي شود. ملاحظه كنيد چه بلايي اين چنددهه گذشته جنگ سرد بين آمريكا و شوروي براي علوم سياسي بين المللي ايجاد كرده است و تا چه اندازه پراكندگي هاي فكري بيشتري حتي پس از سقوط امپراطوري و سيستم شوروي در اين رشته ها، به وجود آمده است. آيا فكر مي كنيد شخصي مانند سموئل هانتينگتون يا فوكوياما يا امثال آنها چيز جديدي مي گويند يا اينكه حرف هاي چند دهه قبلي برنادرلوئيس را با يك انشاء جديد براي بقيه ديكته مي كنند؟ نمايش ميان گرايش و نظم يك رشته، ادراكات متفاوت از ارتباطات را نمايان مي سازد. آن چيزي كه ما را به درگير نشدن با حوزه ارتباطات بين الملل مي كشاند چيست؟ اين ندا از كجا مي آيد؟ افراد به اين ندا چگونه پاسخ مي دهند؟ آنچه كه تحت عنوان گرايش مرا به سوي حوزه و رشته ارتباطات جهاني مي كشاند، آرزوي نامعلومي است كه وراي نظام مندي معرفت انضباطي قرار دارد. حوزه ارتباطات بين الملل اگر به خوبي درك شود از طرح ها و محدوده نظم و ترتيب فعلي ما تجاوز مي كند و بينش هايي را دنبال مي كند كه توسط آن راه گفت و شنيد نامحدود مي گردد.اين مرز يا مرزهاي جديد چه هستند؟-اين مرز توسط «دگر» دنبال مي شود، اصطلاح دگر در اينجا مهم است، زيرا «دگر» موجب گشايش در بينش ايدئولوژيك و هژمونيك جامعه تفسيري و گفتماني ما به سويي مي شود كه من آن را «وجه متعالي ارتباطات» مي نامم. اين بخش متعالي گفت و شنيد نامحدود گواه را از شوقي كه شخص ممكن است آن را متافيزيكي بنامد و اشتياق براي آنچه كه ما خواهان آن نيستيم به شوقي كه نمي تواند برآورده شود و مايل نيست با آنچه كه آرزو مي كند يكي شود، محدود مي كند. اين شوق كه ما آن را ارتباطات مي ناميم، نمي تواند به مبناي بيولوژيك نيازها و ابزارهاي سياسي واقتصادي تنزل پيدا كند كه ازطريق آن اين نيازها را برآورده كند. آن چيزي كه اين شوق تاريخ فرهنگي و بشري را از نيازهاي تاريخ طبيعي متمايز مي كند، به وسيله عمل ارتباطات مطرح مي شود، عملي كه گواه را به آن شوقي مي داند كه مي خواهد مفهوم خود را به ساختارها و ايدئولوژي هاي تشكيلات سياسي، اقتصادي و اجتماعي تسري دهد.به نظر مي رسد كه شما مي خواهيد فلسفه ارتباطات را بيان كنيد.-ازنظر حوزه دانش و شناخت ما و ترجيحاً ازنظر نظم و ترتيب، ارتباطات آن چيزي است كه مي توان آن را «فلسفه نخست» ناميد. ازنظر ارتباط و ريشه اي از معرفت كه محسوس است، فلسفه ارتباطي نمي تواند تنزل يابد و به منافع و ارزش هاي جامعه شناسي و اقتصادي- سياسي محدود شود. بعد متعالي ارتباطات، گرايش و افق فكري انديشه ما را به سوي خواست از دگر مي گشايد. همان گونه كه آنها از انجام روايتي حافظه و هويت گريزانند، به آن وفادار مانده و سكوت را مي شكنند. درخواست از دگر، محدوديت هاي شناخت را نمايان ساخته و هويت و انعطاف پذيري انديشه را به سوي آرزوي ارتباطاتي مي گشايد كه خودش نيز يك آرزو است. اين بعد متعالي كه از خواست دگر متصور مي شود، انديشه را به روي اصول اخلاق ارتباطاتي مي گشايد، اصول اخلاقي كه از يك دريچه در غرب به نشاط آوري هاي امانوئل كانت منتهي مي شود ولي ازطرف ديگر و كاملاً متفاوتانه به جلال الدين مولوي برمي گردد. آيا عرفان يك پديده و جريان و مسير ارتباطي نيست؟ چه بعد متعالي ارتباطي مي تواند بيان گوي آن باشد؟ بعد متعالي اصول اخلاقي ارتباط در غرب، با بعد هنجاري اش مغشوش شده است. امروز بعد هنجاري ارتباطات در گفتمان دولت- ملت درحال افول مي باشد. همان طور كه توسط ليبرال ها و ماركسيست ها نشر يافته است، بعد هنجاري اصول اخلاق ارتباطي، تاكتيك منطقه بندي مجدد به شمار مي رود و بارديگر مرزهاي اساسي و مناطق گفتماني نظم و ترتيب ما را ثبت و از آنها درمقابل واگرايي حوزه دفاع مي كند. دردهه هاي اخير درسطح فكر وانديشه اي، غرب كوشش كرده است خود را از اين بن بست خارج كند ولي تلاش آنها بي نتيجه مانده است.گفتمان يورگان هابرماس براساس مكتب روشنگري اروپا، بويژه آلماني، يك طرف اين سكه، و نداي فوكو و انديشمندان ديگر فرانسوي، مانند ژاك دريدا طرف ديگر آن مي باشد.موضوع ارتباطات از زماني كه جهان سوم بحث «نظام جديد اطلاعات و ارتباطات» را در سازمان ملل، دريونسكو و درساير مراكز سياسي و اقتصادي و فرهنگي دنيا مطرح كرد دردستور روز روابط بين الملل قرارگرفته است. گرچه تلاش جهان سوم دراين كار نتيجه مثبت و كاربردي كه ملموس باشد به بار نياورد ولي دردهه اخير با توسعه راه هاي به اصطلاح، اطلاعاتي و ارتباطي، ساختار فناوري و اقتصادي و سياسي ارتباطات، تحولات نويني ديده است و دنياي غرب نظام جديد خود را به ديگران تحميل مي كند. دراين سطح فناوري و سازماني و ساختاري ارتباطات نظر شما درمورد وضع فعلي ارتباطات چيست؟- نظم حاكم بر ارتباطات بين الملل درصدد است تا بنيادهاي تلقي اش را دوباره سازماندهي و ايجاد كند و از منافع سياسي و فرهنگي شناسه ها و هويت هاي واگرايانه تحت پوشش خصلت هاي جهاني دفاع كند. همان خصلت هاي جهاني كه همراه با سنت روشنگري يعني منورالفكري غرب ايجاد و با شيوه هاي حقوقي و با زور انديشه اش مشروعيت يافته اند. بعد هنجاري ارتباطات با سلسله مراتب هاي ادراكي كه برحوزه ارتباطات تحميل مي شود، پيوسته مي ماند و واقعيت و آرمان ارتباطي خود را درچارچوب محدوديت ها و تعصبات ليبرالي و ماركسيستي و مدرنيته و به اصطلاح فرا مدرنيته تصور مي كند كه درآن منافع اقتصادي و سياسي مختلف تحت پوشش مفروض جهاني شدن و نه آنچه كه بايد باشد، قانوني مي شود.اين بعد متعالي ارتباطات كه شما از آن صحبت مي كنيد، چگونه مي تواند با اين بعد دگرگوني كه درغرب درجريان است و شرح داديد مقابله كند؟- بعد متعالي ارتباطات درمقابل بعد هنجاري اصول اخلاقي ارتباطي كنوني، افق فكري انديشه روشنگري غربي را بر روي حد اخلاقي اش مي گشايد. حد اخلاقي روشنگري فلسفي غرب به وسيله كانت دركتاب «مذهب همراه با حدود عقل محض» مطرح شده است.با درك كانت از «بدافراطي» و بدتر و همان گونه كه از قرائت وي از انقلاب فرانسه فهميده مي شود. اصول اخلاقي وي حدود عقل محض را نه با مراجعه به بعضي از زمينه هاي متعال بلكه با گشايش گسترده زمينه براي عقلي كه نهادها آن را ايجاد مي كنند، مطرح مي كند. حدود مرزهايي كه عقل را احاطه كرده است. افق هاي فكري را برروي بيندگان مي گشايد و بازتاب نشاط آور عقل را بدون زمينه عميق مي گشايد و در وراي عقل و تخيل خارجي به پيش مي برد. درمتن عقل محض، ضرورت اخلاقي، موضوع فلسفي را به پيوندي آن پيوند مي دهد و افق هاي فكري را ميان دين و فلسفه مي گشايد و خواهان محدوديت انديشه به عنوان مقابله با خواست دگر مي شود، درخواست چيزي كه خارجي است ولي همواره حضور دارد. بعد هنجاري قانون جهاني، فرديت و اختلافات ميان افراد، زبان ها و فرهنگ ها را براي پايداري ديالكتيك روشنگر غرب قرباني مي كند و سپس درچارچوب سلسله مراتب ها و تجانس ادراكي اين چارچوب ايدلوژيك از حقوق افرادي حمايت مي كند كه در فرديت خود، قرباني اجبار ابزاري و اجرايي قانوني شده اند كه خود را جهان شمول مي داند.ديالكتيك هاي عقلي چه نقشي دراين جريان ايفا مي كنند؟- ديالكتيك هاي عقلي هميشه درگير تعدي از قانون خود به عنوان عينيت هاي ذهني بيگانه از محيط خود بوده و درنام و قانون حقوق بشر و يك اخلاق محيطي، از وضعيت عينيت يافتگي ذهن و محيط آن دفاع مي كنند. همان گونه كه كانت پي برد، تخطي از قانون، از اقدامات بي احساسي ناشي مي شود كه منطق روشنگري غرب را همراه با حد اخلاقي آن احاطه كرده است. پس از كانت و افرادي نظير هابرماس و نئوكانتي ها، بعد متعالي اصول اخلاقي ارتباطات، از ضرورت و تقاضاي اساسي تري ناشي مي شود كه حدود عقل محض را نمايان ساخته و واكنش انتقادي نسبت به محيط اطراف آن را به وجود آورده يا ابداع مي كند. حد و افق فكري مطرح در اخلاق كانتي در پاسخ به درخواست دگر، چيزي جز اصول اخلاقي ارتباطي نيست. در ارزيابي از كارهاي شما اخيراً پروفسور جورج گربند كه به مدت بيش از دو دهه رياست دانشكده ارتباطات دانشگاه پنسيلوانيا را عهده دار بوده و گردآورنده دايره المعارف بين المللي علوم ارتباطات (نشريه آكسفورد) مي باشد، ورود شما به رشته ارتباطات را در سال هاي 1960 و بعد از جنبه روابط بين الملل، براي اين حوزه تحول انگيز ناميده است و آثار انتقادي شما را پلي به غرب وشرق شمرده است. در زمان جنگ سرد و به ويژه در دهه هاي 1960 و 1970 كه دو مكتب انتقادي فرانكفورت و جامعه شناسي و سياسي غرب با هم رويارويي و مناظره داشتند، نوشته ها و آثار شما درميان سردمداران اين نظريات چه نوع پذيرايي داشت؟- البته در اينجا هركس مي تواند ادعا كند كه من مرتكب جرائم عديده اي شده ام، چرا كه من دارم چارچوب جهاني انتقاد و واسازي اين چارچوب جهاني را مورد بازخواست قرار داده و مقابل آن موضع مي گيرم. اما يك اختلاف انتقادي ميان چارچوب ها وجود دارد و اين اختلاف بيشتر ناشي از چرخش صد و هشتاد درجه اي ديالتيكي است تا چرخش واسازانه. در حالي كه بعد هنجاري اصول اخلاقي روشنگري اروپا و غرب، جزء و كل آن فرديت و كليت را با هم تركيب كرده و به حقوق غيرقابل انتقال شخصي تحت عنوان واژه اي جهاني و انتزاعي توجه مي دهد، من بعد برتر اصول اخلاقي ارتباطي را به عنوان چارچوبي جهاني تصور مي كنم كه مسائلي را در سطح جهاني مطرح مي كند. به جاي تصور غيرقابل انتقال شخصي تحت عنوان واژه جهاني و انتزاعي، تصورم بر دگرنامطلوب به عنوان بعد برتر است كه جزو كل يعني فرديت و كليت را قطع و از يكديگر جدا مي كند و حوزه ارتباط را به روي اختلاف هاي حل ناشدني و كاهش نيافتني مي گشايد. ما بايد اصول اخلاقي- ارتباطي جامعه را كه بر آزادي عمل و حاكميت دولت- ملت و ابعاد آن ميان عمومي و خصوصي استوار است، بازنگري كنيم. من نمي خواهم قدرت مقاومت را از شما بگيرم. براساس گرايشي كه مرا به سوي تصور بعد برتر ارتباطات مي كشاند، در اين ميان مي خواهم حد و مرزي را مطرح كنم و نگرش ميان فلسفه و دين را بشكافم. آيا اين ارتباط به بيان ديگري از مرز ميان فلسفه و مذهب نياز ندارد؟ آيا حدود اخلاقي منطق و عقل، اين مرز ميان مذهب و فلسفه را بيان مي كند؟آينده ارتباطات بين الملل را چگونه مي بينيد؟- ارتباطات بين الملل به عنوان يك رشته و حوزه علمي، هم گستري وسيعي از سرزمين آزاد و هم بخشي از يك سرزمين را دربرمي گيرد كه براي استفاده از هدف خاص، واضح، محدود و تشويقي مي باشد. ارتباطات بين المللي به عنوان گستره اي از سرزمين آزاد، چشم اندازي است كه افق فكري را براي روش هاي جديد تفكر درباره دنيايي كه ما در آن زندگي مي كنيم، مي گشايد. ارتباطات بين المللي به عنوان يك ديسپلين در حالت محدود و زينتي، خاصيت ابزاري مي يابد. ريشه هاي انضباطي حوزه ارتباطات بين الملل با آغاز جنگ سرد به وجود آمد و همراه با منافع نظامي و سياسي استوار سياست آمريكايي تضمين شد و ربط پيدا كرد به اثرات وسايل ارتباطات جمعي ارتباطات بين الملل، به ويژه زماني كه با مطالعات روي عقيده، تبليغات، پروپگاند، افكار عمومي و روابط عمومي و غيره مورد سنجش قرار گرفته و مرحله روش شناسانه و حالت ايدئولوژيك علوم اجتماعي امروز را جا انداخت. در تصوير من، اين تصوير از ارتباطات بين المللي بخشي از مشكلي است كه بايد چاره اي برايش انديشيد و هميشه هم همين طور بوده است. مباني انضباطي و علم ارتباطات بين الملل، هژموني هاي معني داري از بين الملل به عنوان الگويي از منافع مخالف و مورد منازعه ايجاد مي كند كه به نوبه خود معناي ارتباطات را تا سطح الگوي مكانيكي سيبرنتيك جريان اطلاعات تنزل داده و زير منافع افراطي توسعه اقتصادي و تكنولوژيك قرار مي دهد. ارتباطات بين الملل به عنوان ديسيپلين و علم، حاكي از يك آسيب شناسي رواني، وضوح بخشيدن به توهمات ميراث بدگماني و عظمت دوگانگي مانوي گونه سياست هاي جهاني است كه جعل كليت آن در تضاد و تيپ سازي و خبيث سازي دگر، همانند گفتگوهاي تلويحي از طريق «بين» در بين الملل و جامعه در ارتباطات كنار گذاشته مي شود.مسئله مربوط به ارتباطات كه در معرفت شناسي سيبرنتيك مطرح است، تحت تأثير نظريه ذره اي بودن جهان و تقديرگرايي اقتصاد خرد و كلان و ساختارگرايي و كارگرداني علوم سياسي قرار دارد و شالوده فرهنگي و اجتماعي ارتباط را به سطح مكانيسم كنترل جريان، اطلاعات و باز خورد آن كاهش مي دهد. در اين بين مسائل و پرسش هايي كه در چارچوب نظم ارتباطات بين الملل شكل مي گيرد براي مهندسان جريان هاي از بالا به پائين علوم سياسي را در ارتباط با توسعه اقتصادي، عقلاني كردن و نهادينه سازي كنترل فرهنگي و جريان هاي از پائين به بالاي اقتصاد خود را، در ارتباط با علوم رفتاري و مشاركت سياسي طراحي مي كند. ارتباطات به عنوان بازخورد و مكانيسم كنترل جريان اطلاعات، الگويي را تدوين مي كند كه تعادل پوياي نظام بين الملل را حفظ مي كند. هنگامي كه تاريخ نگاري علم (يا پيشينه شناسي علم) اهميت شناسي بين الملل را به عنوان سرچشمه فناوري هاي ارتباطي بازگو مي كند، من خلاف آن را استدلال خواهم كرد. معني داري بين الملل با توجه به گسترش وسايل ارتباطي جهاني ترسيم نمي شود، در عوض آن ايدئولوژي توسعه طلبي بازدارندگي و مهار است كه ادراك مكانيكي ما را از ارتباطات شكل مي دهد. به زبان ساده، وسايل ارتباطي نظام بين الملل را ايجاد نمي كنند، بلكه در عوض چارچوب تكنولوژيك و منافع اقتصادي- سياسي نظام بين الملل را با تصوري كه ما از ارتباطات داريم، ايجاد كرده و اين تصور توسط منافع خودكار نخبه اطلاعاتي توسعه مي يابد.به عبارت شما اصطلاح و واژه روابط و ارتباطات بين الملل يك اسطوره است؟-توسعه طلبي جهاني تكنولوژي اطلاعاتي و ارتباطي كه در چارچوب ايدئولوژي جنگ سرد شكل گرفت و تا امروز ادامه دارد يك حقيقت است. گفتگوي مفروض ارتباطات بين المللي را به پيش نمي برد، بلكه در عوض عكس آن چيزي است كه توسط الگوهاي بازدارندگي و نظريه هاي بازي ها، جريان ها و بازخورد اطلاعات، منافع توسعه اقتصادي، آموزش- سياسي و استعمار فرهنگي (آن گونه كه در مكاتب سرمايه داري و كمونيسم وجود دارد) به خوبي ارائه مي شوند. همگرايي تصوري، نمادي، ادراكي و انضباطي ارتباطات بين المللي كه توسط ايدئولوژي و توسعه طلبي روابط بين الملل شكل مي گيرد، مانع گفت وگوهاي بين الملل و ارتباطي مي شود. به طور خلاصه نظم ارتباطات بين الملل به عنوان علم سياسي و اجتماعي كه در متن روابط بين الملل توسعه يافته است، تركيبي از كلمات ناهمگن، خيالي، نمادين و ادراكي است كه طرح آكادميك و رژيم سياسي اش برروي تجسم و آگاهي بخشي روش هايي كه ما در آن راجع به ارتباطات فكر مي كنيم، بنا شده است. اما اين خيلي ساده انگارانه است و صرفا يك طرف تاريخ ارتباطات را منعكس مي كند. از دهه 0691 ميلادي تاكنون نظريه انتقادي، روابط و ساختارهاي قدرت و ايدئولوژي اي را نمايان كرده است كه تصور ما را از ارتباطات شكل مي دهند. ساختار نظم ما با ديالكتيك هاي ايدئولوژي جنگ سرد مرزبندي شده و در قالب كمونيسم و سرمايه داري، جريان اطلاعات و ايدئولوژي، امپرياليسم فرهنگي و فرهنگ توده، همكاري هاي ضدمليتي، ساختار طبقاتي، جامعه مصرفي و مقاومت سياسي و غيره قرار مي گيرد. به اين گونه پارادايم از زمان طلوع انقلاب اسلامي ايران و احياء اسلام ناب محمدي و نه «اسلام هاي معتدل مورد قبول غرب» شوك شديدي وارد است و دگرگوني هاي امروزي در اصل نتيجه رنگ خوردگي الگوهاي سنتي و معمولي و روابط بين المللي و ناآشنايي و واكنش دنياي اسلام و حتي مناطق ديگر به اين امر است. نخبگان غرب زده داخلي دنياي اسلام همانند استادان و فرمانروايان غربي، خود نه تنها در اين طلسم گرفتار شده اند بلكه مي خواهند آن را نجات داده و در عين حال توان آموزش و تغيير را ندارند.ساختار مفهومي ارتباط بين الملل و روابط بين الملل كه به واسطه اختلافات ميان پارادايم هاي مسلط و انتقادي سازماندهي شده است، برپايه ژئوپولتيك و ژئوفلسفي بازدارندگي بنا شده است و از يك ديدگاه جهاني دفاع مي كند كه خودش را در تضادهاي دروني، جاودانه ساخته و افق هاي فكري را با پيش بيني افق واقعه اي مي بندد كه در تضاد با آن شكل گرفته است. ما به كساني احتياج داريم كه به خود جرأت دهند و درصدد تعريف و چارچوب بندي قلمرو ژئوپولتيك و ژئوفلسفي نظم ما قدم بردارند كه با هويت مخالف ايجاد شده است. ارتباطات بين الملل به عنوان رشته و حوزه اي ضروري در تحقيق خود لاجرم بايد افق انديشه را به سوي وعده آينده اي نزديك بگشايد، من آشوب در حوزه ارتباط بين الملل را از ريشه ها و تاريخ نظم و ترتيب متمايز مي كنم. من با قرائت مجدد از نظم و ترتيب، منتقد تقاضا و تمايل باقي مي مانم كه به وسيله موضع دفاعي آسيب شناسي سياسي- رواني منحرف مي شود. تقاضا و تمايل به ارتباط غريزه را تكميل مي كند و افق وجودي موجودات دنيا را به سوي متن ارتباطي مي گشايد كه از حاكميت رژيم هاي جهاني و ملي فراتر مي رود. تقاضا و تمايل ارتباط نمي تواند به سطح نياز و كاركردي تنزل يابد كه در خدمت منافع و ارزش هاي اقتصادي- سياسي «دولت- ملت» امروزي و توسعه طلبي جهاني آن باشد. من براي شروع مجدد و گشودن راه ها و افق هاي فكري ديگر به مرزهايي برمي گردم كه آرزو دارم از آن بگذرم.آيا اين همان جامعه شناسي اسلامي امت است كه شما در نوشته هاي چند دهه اخير خود به آن اشاره مي كنيد؟ چه نوع جهان شمولي مي تواند جايگزين الگوهاي كنوني روابط بين المللي باشد؟- اگر تصور ما از بين الملل چارچوبي باشد كه از طريق آن مسائل اقتصادي، فرهنگي، سياسي و اجتماعي روز را مطرح مي كنيم، مجادله مان بر سر آن است كه ما بايد در مورد طرح، ساختار و مرز اين چارچوب انديشه و سؤال نمائيم. همان طوري كه از اصطلاحات از «بين» در بين شخصي، بين فرهنگي و بين ملي مستفاد مي شود، فضاي ارتباطات به فضاي بين اصطلاحات منفرد (آنها اشخاص- فرهنگ ها و ملت ها مي باشند) مربوط مي شود. نه تنها فضاي ميان فاصله ها به واسطه شكاف ها و گسست هاي ميان مردم، زبان ها و فرهنگ هاي مختلف گشوده مي شود و اتحاد مفروض به وسيله نظريات حوزه جهاني نظم ارتباطي و اطلاعاتي، دنياي جديد را واسازي مي كند، بلكه به آشفتگي، تنش و حركتي معني مي دهد كه از هندسه هاي حاكميت دولت- ملت پيشي مي گيرد. در اين حال فضايي كه با بين الملل ايجاد مي شود به فضايي مربوط است كه نه جهاني به معني امروز است و نه ملي. بين الملل در ارتباط بين المللي نبايد به عنوان اصطلاح واسط ميان جهاني و ملي تصور شود، بلكه در عوض بايد به عنوان گسست ها و شكاف هاي زودگذر و مكاني تصور شود كه در مقابل كليت ها، هويت ها و مخالفت هاي مفروض با اين وساطت، مقاومت و آن را متزلزل مي نمايد. اين امر به فضاي ميان حوزه اختلاف غيرقابل كاهش و غيرقابل انعطاف مربوط مي شود كه اين حوزه ارتباط بين الملل افق ها و پل هايي را از ميان مجراهاي بزرگ ميان مردم، زبان ها و فرهنگ ها مي گشايد. مفهوم و معني امت اسلامي را بايد در اين چارچوب درك كرد. آيا مفهوم در ارتباط بين الملل مستلزم تفكر مجدد از رابطه ميان زبان و ارتباط و به دنبال آن باز قرائت از «بين» در ارتباط بين الملل مي باشد؟ با توجه به مرزهاي كشيده شده بين فرهنگ و افراد مختلف، زبان به هيچ وجه نمي تواند واسطه آشكار و قابل فهمي از ارتباط باشد. امت به معني جامعه و جامعه بشري، مفهوم و معناي ديگري از ارتباطات و پيام ها و منابع و مقصدها دارد.قرائت شما از زبان چيست؟- طرح هاي شاعرانه و نمادين راجع به زبان، فضاي نمادين و ذهني از يك آرزو را به تصوير مي كشد و يك آرزوي متافيزيكي و ماوراءالطبيعي انديشه از ارتباط و هويت را به سوي دگر مي گشايد. زبان، ارتباطات را بر روي گسست ها و شكاف هايي ميان تمدن ها متباين مي گشايد. همراه با فضاي بازبين فاصله ها كه از طريق ارتباط بين الملل ايجاد شده است، زبان نه يك واسطه قابل فهم ارتباطي و نه برج بابل است بلكه در عوض برملا كننده اختلافات متن ارتباطي است كه افق هرمنوتيكي و ايدئولوژيكي تمام زبان ها را واسازي كرده كه افق فكري ميان هويت و اختلاف، داخلي و خارجي بودن را مي گشايد. آيا شكست نظام جهاني، از نظر تكنولوژيك، منجر به ايجاد اختلاف غيرقابل اغماض و غيرقابل كاهش ميان زبانها و علوم قانون مندي اين اختلافات در جهت قابل فهم كردن جريان اطلاعات و مبادله اقتصادي نمي شود؟ اگر ما از مفهوم اختلافي زبان، تصوري داشته باشيم كه در مقابل قانون مندي هاي وسايل اطلاعات و ارتباطي مقاومت كند، پس ما بايد هويت را در مخالفت با نظم مان قابل درك نمائيم. مفهوم متمايزكننده استلزامات زبان و ارتباط انديشه كه در فضاي «دربين» شكل گرفته (در - بين) است، به عنوان انعكاس انتقادي حدود و مباني آن، نظم را به سوي گسست ها و شكاف ها مي گشايد، آنچه كه ميشل فوكو فرانسوي آن را «ديرينه شناسي معرفت» مي نامند. پيوندهاي ارتباطي كه مردم، فرهنگ ها و ملت هاي مختلف را به هم وصل مي كند يا از هم جدا مي سازد، به افق هاي فكري، تاريخي، ديني، فرهنگي، سياسي و فلسفي مربوط است كه در بين خود و دگر، داخلي وخارجي، هويت و اختلاف گشوده است.سالها قبل از انقلاب اسلامي ايران و احياء جنبش هاي اسلامي در دنيا، و در مجموعه جنگ سرد وقتي ساير نظرپردازان علوم روابط بين الملل بيشتر به مسائل سياسي و اقتصادي و استراتژيكي تكيه مي كرده اند، شما عامل دين را در روابط بين الملل و جريان جهان شمولي مطرح كرديد. اكنون كه چند دهه از آن زمان سپري شده است و تحولات بسياري در سطح جهاني در اين مورد صورت گرفته نقش آينده دين را در روابط بين المللي چگونه مي بينيد.- همان طور كه هست و هميشه نيز بوده است. نظر من مبني بر آن كه افقي فكري كه از چارچوب ارتباط بين المللي عقب كشيده مي شود به مرز ميان فلسفه و مذهب و دين مي پردازد. تقاطع مرزي كه با عنايت به جنگ سرد و نگرش هاي كم و بيش پيچيده اي كه روابط شرق و غرب را همانند روابط شمال و جنوب محدود كند، كاملاً دارد آشكار مي شود. در اينجا قصد من روشن كردن شيوه تفكر در حوزه ارتباط بين الملل و روابط بين المللي است؛ شيوه اي كه مرز ميان فلسفه و دين را مي گشايد كار مخاطره آميزي كه شايد ممكن است ارتباط ميان زبان ها و ديدگاه هاي جهاني نيمكره شمال و جنوب را بگشايد. قصد من اين نبوده است كه از بعد ديني، فلسفه ليبرال و ماركسيسم را نقد كنم، اين كار توسط د يگران به خوبي انجام شده است. بلكه برعكس درصدد گشايش بعدي ديني با قرائت ديگر نسبت به طرح و عبور از مرز ميان دين و فلسفه با انديشه دگر هستم، انديشه اي از نگرش كه حوزه ارتباطات و روابط بين المللي را بر روي پرسش ها و آغازهائي مي گشايد و درصدد گشودن اين افق فكري به سوي آينده اي است كه هنوز به وقوع نپيوسته است. با پايان جنگ سرد و فرسايش دولت-ملت، نظريه انتقادي، ملزم به گشودن مرزهاي خود به روي حوزه اخلاقي است كه تحت هيچ عنوان به منافع و ارزش هاي «طبقه كارگر» محدود نشده است. فضاي نمادين و تصوري آرزو همراه با بعد برتر اصول اخلاقي ارتباطي، به توطئه هاي اقتصادي-سياسي طبقه كارگر و ارزشهاي كار محدود نيست، بلكه به جرئت مي گويم آن، حركت معادشناسي و موعودگرايي را در برمي گيرد كه از طريق آن «موضوع تاريخ» در گرايش ديني اش منعكس شده و محدوديت خود را تشخيص مي دهد و خودش را بر روي بعد برترش باز مي كند. با پايان گرفتن جنگ سرد بين آمريكا و شوروي و سقوط يكي از آن دو، اميدي مطرح مي شود، اميد به جامعه اي كه از منافع خود از اقتصاد سياسي ليبرالي فراتر مي رود، نمي رود. از اين جهت ما بايد روش هاي جايگزين خواندن و نوشتن به تاريخ را توسعه دهيم. من تاريخ را نه تنها از نظر وضعيت فعلي قرائت مي كنم، بلكه در اين تقاطع و برهه زماني، درصدد ايجاد فاصله و بيگانه كردن نظم از خودش هستم و بر اغتشاش حوزه و تحقق درباره خود آن تأكيد مي كنم. وقفه هاي ارتباطات بين الملل كه عاري از مرزهاي ديسيپلين و ريشه هاي تاريخي است هم مادي و فضائي است و هم افقي و مورب. همان گونه كه از تاريخ فعلي ادراك مي شود حوزه ارتباطات بين الملل به فضايي كردن بعد مادي و پايان تاريخ محدود نمي شود. هركسي با شنيدن سكوت به ناچار پي مي برد كه هر چيزي كه در ارتباط بين الملل و روابط بين الملل خراب است هسته آن در دسترس نيست.دنباله هاي مرموز تكنولوژي و فناوري براي ماندگاري و جهت برون رفت از برهه تاريخي زمان ما، ايمان را نسبت به تكنولوژي، ريشه كن ساخته است. آيا اين گونه اعتقاد به تكنولوژي، گواهي بر بعد برتر ارتباطات و تمايل مان جهت پي بردن به خود نسبت به چيز ديگر و وراي هويت مان نيست؟بدين ترتيب ما بايد از مقالات انتقادي يك قرن اخير خود فراتر رويم و ارتباطات را دوباره تأييد كنيم كه از نوع ديگر باشد و با آن روابط افراد بشري وارد مرحله نوآوري شود. تلاش و كوشش من ايجاد مكتب جديد انتقادي و ساختاري فراسوي تحولات انتقادي گذشته آن بر روابط بين الملل و ارتباطات بين المللي حاكم بود. چرخش مدرن و پست مدرن- اگر كسي به آنها اعتقادي داشته باشد- و واسازانه در نظريه انتقادي، همان گونه كه در دهه هاي 1980 و 1990 ميلادي گسترش يافت بايد حركت آخر را در غرب شكل دهند و بازي را با توجه به تغيير تأكيد پارادايم غالب انتقاد ماركسيستي به انتقادي از چارچوب ايدئولوژيك انجام دهند كه ماركسيسم و ليبراليسم را مثل دو دوست نزديك در نظر مي آورد.در كتاب خود «گذر از نوگرائي» و همچنين در «سقوط مدرن» بااحتياط از بحث معروف به «پست مدرن» صحبت كرده ايد. اين مناظره مدرنيته و پست مدرنيته را در چه وضع مي بينيد؟-مناظره هاي پست مدرنيسم، همانند علوم اجتماعي با تصوير جهاني از ارتباط بين المللي، اما اين بار بدون ملت ها و تاريخ وارده يا موضوع دفاعي، تنظيم شد. اما مناظره هاي پست مدرن، نشانه عصري بود كه به بازيهاي بي محتواي دهه 1980 برمي گردد و تلاشي بود براي جلوگيري از بروز شوك و بي حس كردن درد ناشي از تحمل خسارت كه به جوامع غرب وارد آمده بود. مناظره هاي پست مدرن، به عقيده من با «جنگ خليج فارس» كه آمريكا به عراق در 1991 حمله نموده به پايان رسيد. پنهان شدن از چشم ماهواره و موشك هاي دوربين دار تسليحات ويدئوئي، از گوشت و خون اجساد مردگان آن جنگ برمي آمد. ناپديدشدن اجساد مردگان در درون ويرانه هاي جهان و در بين مردم به راز ورمز تبديل شده بود، درحالي كه از اين منظر با تصوير خالي، ما را به ياد دنياي وراي حوزه وسايل ارتباط جمعي مي انداخت. من مايل نيستم كه نظريات انتقادي، ماركسيستي و مناظره هاي پست مدرن يا واسازي كنار گذاشته شوند. با قرائت جديد متن از ارتباطات بين المللي، گذشته به آساني نمي تواند كنار گذاشته شود، بلكه آن براي هميشه برمي گردد تا با اشباح خود بر اوضاع فعلي ما مسلط شود. همان طور كه در مناظره هاي پست مدرن مطرح است و بر آن تأكيد مي شود، مرگ و پايان هر چيزي، افقي به آينده مي گشايد، اما در عوض آينده را به بازگشت تعلق خاطر به گذشته و ناظر به گذشته زمان سپري شده محروم مي كند. نه تنها پايان آينده ما را در مرحه اي پوچ گرايي مي اندازد، بلكه شكست آن به سبب ماتمي است كه مرگ و پايان گرامي داشت هويت هاي نام گرفته است. ما از آن دور نيستيم، اما در عوض در شكاف ويراني هاي دنياي مان، با آن درگير مي شويم.آيا مناظره هاي پست مدرن راه هاي جديد گفتگو را براي ما باز نكرده است؟- يكي از مزايايي كه توسط مناظره هاي پست مدرن در عرصه فكري به وديعه گذاشته شده است، گشودن جامعه تفسيري و گفتماني برروي صداي ديگران، گشودن افق هرمنوتيك ديسيپلين بر روي آثار نظريه پردازان نژادي، جنسي، و قومي مي باشد. اما همان گونه كه در مناظره هاي پست مدرن تا حد زيادي به گسترش آن اقدام شده است، آزادي رهايي هاي گوناگون براي هميشه با گسترش آن مورد تهديد قرار گرفته، چند فرهنگ گرايي و سياست هويت، ليبراليسم نورا به دنبال آورده است. ازنظر من، تنش هايي كه با مناظره هاي پست مدرن به وجود مي آيد، از جمله تنش ميان اصول اخلاقي آزادي و بازتاب انتقادي آن، ميان طنين مكاشفه اي و بعد بدبينانه آن، ميان اختلافات رها شده با صداي ديگران و بهبود آزادي چند فرهنگ گرايي و سياست هاي هويت، نمايانگر ناتواني آن در ابراز تأسف از شكست مي باشد. مناظره هاي پست مدرن در اظهار تأسف به خاطر احساس شان از شكست، شايستگي نداشتند و احساسي از مرگ و پايان عادي از انديشه را بيان مي كنند.چه نتيجه گيري مي توانيم از اين گفتگوي حاضر داشته باشيم.- آنچه عرض كردم برخي از پرسش هايي است كه قرائت جديد را از تاريخ ارتباطات بين الملل و روابط بين الملل در سال هاي آينده نزديك شكل مي دهد. به عنوان نتيجه اعتقاد من اين است كه تقاطع هاي برهه زماني ما، حوزه ما را به عنوان تقاطع ميان مذهب و فلسفه مي نگرد. همان گونه كه توسط محور شمال- جنوب ارتباطات بين الملل ترسيم مي شود، و من اين اصطلاح شمال و جنوب را با احتياط به كار مي برم- بنيان هاي فلسفي تمدن غرب، بايد افق هايي از انديشه و غير انديشه خود را به سوي دين به عنوان دگر خود بگشايد. براي درك دين به عنوان دگر و روح فلسفه غرب، نبايد با «غيرعقلاني بودن مذهب» به خاطر عقلانيت علمي و فلسفي مخالفت كنيم، بلكه برعكس، بايد برآوردي جدي از مرزي را القا كنيم كه حتماً و لزوماً در مكان اول واقع نشده است. در قرائت من، تاريخ فلسفه غرب، كتاب گشوده اي است كه هرگز شايسته ناديده گرفتن بعد ديني اش نمي باشد. ازنظر كانت، ماركس، فرويد، هايدگر و دريدا و ازنظر محدوديت هاي عقل محض، بعد ديني فلسفه به درون مركز مورد اختلاف تفكر انتقادي با كد و رمز وارد مي شود كه به هيچ وجه شايستگي ايجاد مباني اش را از درون خويش ندارد. در تلاش براي به تأخير انداختن پوچي اش، مرز ميان فلسفه و دين با مبحث آخرت شناسي منجي گرايانه ماركس، فشار روحي و ماتم توحيد فرويد، افق روشني ايي قطع مي شود و چيزي را مي گشايد كه هايدگر آنرا تفكر براي بودن مي نامد و دريدا، آن را هديه وعده به آينده پيش رو مي خواند. من در صحبت هاي خودمان در اينجا به متفكرين و فيلسوف هاي دنياي اسلام و به سنت و آئين اسلام زياد اشاره نكرده ام براي اينكه قرائت جديد من بيشتر متوجه مكتب هاي اروپايي و آمريكايي غرب بوده است. ولي عقيده دارم كه رويارويي مرزي با دگر، سنت غرب را به كشمكش هاي جدي با اسلام و فرهنگ ها و تمدن هاي ديگر مواجه مي سازد، نه آن طور كه توسط هانتينگتون و ديگران در سالهاي اخير ساده گري شده بلكه با توجه پيچيدگيها و شناختهايي كه در اينجا خلاصه كرده ام. با اين رويارويي مرزي فكري اميدوارم ما بتوانيم با افق انديشه نويني به روابط بين الملل و ارتباطات جهاني بنگريم. /خ
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 519]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن