واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
تحليل فيلمنامه« پستچي سه بار در نمي زند.» حسن فتحي نامي است که به واسطه نگارش و ساخت مجموعه هايي چون پهلوانان نمي ميرند، شب دهم، مدار صفر درجه، ميوه ممنوعه و ... چهره اي تأثيرگذار در تلويزيون محسوب مي شود، هر چند او آثار ديگري هم در عرصه مجموعه تلويزيوني، فيلم تلويزيوني و فيلم سينمايي دارد که مي تواند همچون آثار اشاره شده مورد اقبال عام و خاص نباشد. با نگاهي گذرا به کارنامه فتحي اين نکته به شدت خودنمايي مي کند که وي تسلط و البته تبحري خاص در نگارش و کارگرداني آثاري با مضامين متفاوت و حتي دور از هم دارد که از گستره ديدگاه و دغدغه هاي او نشأت مي گيرد. همان طور که ازدواج به سبک ايراني به عنوان نخستين فيلم سينمايي او با فيلمنامه اي از مينو فرشچي يک کمدي متوسط و مخاطب پسند بود که با تکيه بر لايه هاي سطحي اجتماع، تقابل سنت و مدرنيسم را به تصوير مي کشيد و البته به واسطه نوع روايت و طرح همين مضمون تحول بر بستر عشق در اين مجموعه مناسبتي، کارگرداني فيلمنامه حساب شده و اقتباسي عليرضا کاظمي پورو عليرضا نادر از شيخ صنعان و "شاه لير" در ميوه ممنوعه، پرداختن به مضمون حساس هولوکاست در مدار صفر درجه و ... در يک سطح از توجه و اهميت قرار دهد، همان طور که جديدترين مجموعه فتحي نيز که چندي قبل با نام اشک ها و لبخندها پخش شد همين واکنش هاي متفاوت و دور از هم را در پي داشت. به اين ترتيب با اين پيش فرض که حسن فتحي در هر اثر خود مي تواند مخاطب پيگير آثارش را غافلگير و پس از آن درگير يا دلزده کند، دومين فيلم کارنامه اش مي تواند اهميت خاص خود را داشته باشد. پستچي سه بار در نمي زند با فيلمنامه اي به قلم اين فيلمساز اثري است متأثر از دغدغه هاي فلسفي و مفهومي وي که اين وجه به صورت بالقوه نمي تواند يک نقطه ضعف محسوب شود، بلکه ديدگاه مند بودن فيلمساز را برجسته کرده و در قدم بعدي مي تواند هنر وي را در دراماتيزه کردن اين مفاهيم، بردن آن ها به زير لايه و اهميت دادن به منطقه داستاني و روند درام در يک فيلمنامه سينمايي مورد توجه قرار دهد. به نظر مي آيد پستچي ... از همين وجه ضربه اصلي را دريافت کرده به گونه اي که رابطه منطقي اي که بايد بين سه روايت مجزا ( از وجه زماني و شخصيت هاي اصلي) و پيوسته (از وجه مکاني و مفهومي) برقرار شود، بسيار کم رنگ پرداخت شده است. فيلمنامه با تکيه بر اصول درام پردازي آثار اکشن و حادثه اي آغازي پرتنش با معرفي تدريجي دو شخصيت اصلي دارد که پسري جوان يک دختر را به عنوان گروگان به ويلايي متروک مي آورد. جاده و طبيعت و تکيه بر ورود آن ها به ويلا تلاشي براي باورپذيري و در واقع حرکت بر مسير روايتي واقع گرا است. اما از لحظه ورود به ويلا با آغاز تقابل دو نفره جوان و دختر و باز شدن گره اختلاف پسر با پدر دختر، به تدريج ماجرا از انحصار اين زوج خارج شده و هراز گاهي (با منطق داستاني کم رنگ) گذري هم به طبقات ديگر ويلا زده مي شود که ساکنان آن راوي جنايت هايي هستند که اين مکان در مقاطع زماني گذشته به خود ديده است؛ مقطعي از سقوط قاجاريه و حاکميت رضاخان و دوره سقوط لمپن هايي چون شعبان بي مخ و توجه هايشان که اين دو ماجرا با چند مولفه داستان کم رنگ به ماجراي زوج جوان در زمان حال گره مي خورند. هر چند پيوند اين سه ماجرا به واسطه مفاهيم فلسفي و معرفي ويلا به عنوان جهان برزخ و دامنه دار بودن خيانت از گذشته تا حال به گونه اي دروني برقرار است، اما از وجه درام پردازي طراحي مؤلفه هايي چون پسر بچه اي که حرکت او و تيله هايش زمان ها را به هم پيوند مي دهد و عکس پسر جوان (محمدرضا فروتن) که در دو مقطع به عنوان شخصيت يک قرباني بالفطره حضور دارد و در زمان حال با گروگان گرفتن دختر جوان به گذشته تاريخي خود واکنش نشان مي دهد، نمي تواند پاسخي منطقي به پرسش هاي ايجاد شده در قصه باشد. در واقع مي توان اين گونه اشاره کرد که هر چند بسياري از فيلم ها با تکيه برانديشه، تفکر، مفاهيم و نظريه هاي خاص طراحي مي شوند، اما آن چه مي تواند نسبت آن ها را با يک اثر نمايشي حفظ کند، بردن اين مفاهيم به زير لايه و رويکردي منطقي به قصه اي است که در رويه فيلم جاري است. به عنوان قياسي مع الفارق فيلم 1408 هر چند بر مبناي مفاهيم اعتقادي و نوعي بازتاب اعمال در گذشته، به تصوير کشيدن برزخي زميني و ... طراحي شده، اما در رويه داستان و آن چه منطق قصه فيلم به آن نياز دارد، شناسنامه اي طراحي ده که اين اتاق سرنوشتي خاص را براي ساکنان ش رقم مي زند و شخصيت اصلي براي نقض اين فرضيه وارد آن مي شود و تجربه هايي منحصر به فرد را از سر مي گذراند. در واقع بدون آن که مفاهيم فلسفي بر داستان پردازي خدشه وارد کنند، پيوندي منطقي با هم برقرار کرده و با مخاطب قراري گذاشته مي شود که امکان اتفاق هاي غريب بعدي را ايجاد مي کند. اما همين وجه در فيلمنامه پستچي .... ناديده گرفته شده و به صرف نشانه هاي موجود مخاطب بايد هر اتفاق باورنکردني و غريبي را باور کند. در واقع همين تمهيد قرار نگذاشتن با مخاطب اين امکان را به نويسنده داده که در هر لحظه از هر اتفاق غير ممکني براي گذر از تنگناهاي داستاني استفاده کند و هيچ محدوديتي در به کارگيري آن ها نداشته باشد. از جمله، ميزان قتل و مرگ هاي طراحي شده در طول قصه نيز با توجه به بافت تعليقي که براي آن در نظر گرفته شده، آن چنان روند صعودي دارد که به نظر مي آيد بيش از آن که تابع نياز داستاني باشد، تابعي از روند پيشرونده تعليق آفريني و نگه داشتن مخاطب روي صندلي با قتل هاي پي در پي بعدي است. پستچي ... هر چند آشکارا قصد دارد با شکستن مقاطع زماني و نگاهي ساده و سهل به تداخل اتفاقات و زمان ها در يکديگر، جاري بودن روابط و مناسباتي مشترک را در بطن زمان و موقعيت ها به مخاطب يادآور شده و نوعي برزخ زميني را به تصوير بکشد، اما فراموش مي کند که نسبت خود را با زمان حال و مخاطب خود حفظ کند. از همين روست که دامنه تخيل پردازي به نوعي باورپذيري کليت کار را زير سوال برده و دغدغه هاي فلسفي نويسنده و فيلمساز را عمق نمي بخشد. منبع: نشريه صنعت سينما ،شماره 85/س
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 414]