تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 8 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):بهترین چیزی که بنده بعد از شناخت خدا به وسیله آن به درگاه الهی تقرب پیدا می کند، ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1813128870




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گفتگو با رؤيا تيموريان و اميرجعفري بازيگران پستچي سه بار در نمي زند


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:

پستچي سه بار در نمي زند دومين فيلم بلند سينمايي حسن فتحي، کاري متفاوت و از نقطه نظر بازيگري فيلمي حائز اهميت است. داستان اين فيلم درباره سه مقطع مهم تاريخ ايران است که طبيعتاً هر مقطع بازي خاص خود را مي طلبد. در اين پرونده قصد داشتيم با همه بازيگران به گفت و گو بنشينيم، ولي به دلايل متعدد از جمله مشغله کاري، گفت و گو فقط با رؤيا تيموريان و اميرجعفري ميسر شد که از آن ها سپاسگزاريم. رؤيا تيموريان با پشتوانه سي سال تلاش مستمر در دنياي نمايش و سينما، در اين فيلم همچون غالب آثارش موفق و موزون جلوه کرد و امير جعفري نيز با اقتدار توانست توانايي هاي کم تر ديده شده خود را به نمايش بگذارد. *رويا تيموريان، بازيگر : نقش تان در پستچي سه بار در نمي زند هر چند تاريخي است، ولي به نظر مي رسد آگاهانه با يک اجراي امروزي و مدرن مواجه هستيم، نکته اي که معمولاً در اجراي نقش هاي اين چنيني در نظر گرفته نمي شود. چگونه به اين نتيجه رسيديد؟ من نهايت سعي ام را کردم که قبل از هر چيز يک نقش خوب از خودم ارائه دهم که خب کار سختي بود و بايد به نکات جديدي مي رسيدم. طبيعتاً فيلم هاي امروزي، بازي هاي امروزي را مي طلبند به قول شما هر چند اين نقش مقطعي از تاريخ ايران را در بر مي گرفت که حالا دوره اش تمام شده است، ولي ما همان را براي تماشاگر امروزي بازي مي کنيم. البته آن نقش فقط نقش يک زن خاص نبود، بلکه مانيفستي از زنان آن دوره خاص است که مورد تهاجم روحي و جسمي قرار گرفته اند. من هم به عنوان يک بازيگر بايد آن شخصيت را بازي مي کردم و نه آن مانيفست را، همين مساله کار را سخت مي کرد. از اين نظر سخت که جانمايه نقش پر انرژي است، ولي براي اين که به او نزديک شوم، بازتاب و واکنش آن بايد حداقل مي شد و نهايت تلاشم را کردم که به اين ويژگي برسم. از طرف ديگر در تحليل شخصيت، آن زن با شازده يک بازي دارد و در نهايت مي خواهد انتقام بگيرد و بعد آن دختر خدمتکار را واسطه قرار مي دهد و سپس جور ديگري احساسات انساني اش را رو مي کند که در کليت در آوردن تمام اين حس و حال ها کار سخت مي کرد. از طرفي هم من با يک فيلم سينمايي نود دقيقه اي روبه رو نبودم. من فقط در چند سکانس تمام آن موقعيت و فضا را بايد ايجاد مي کردم و همه چيز را خيلي ظريف کنار يکديگر مي چيدم. بنابراين براي عبور از هر يک از پاساژهاي صحنه اي مهم بود که اتفاقي و ناگهاني رخ ندهد و پرسکته نشود. البته کارگردان هم مرا همراهي مي کرد که همه چيز به شکل طبيعي پيش برود. *همان طور که مي دانيد ذائقه تماشاگران عام معمولاً به اين سمت و سو است که بازي بيروني و کاملاً رو باشد و به عبارتي درصد و درجه احساساتي و هيجاني آن بالا باشد. يعني مثلاً اگر قرار است حسي از گريه توسط بازيگر اجرا شود، ترجيح مي دهد قطرات اشک را به وضوح ببيند. ولي در بازيگري مدرن دست کم اين شکل از بروز احساسات خيلي مرسوم نيست. حالا از آن جا که هميشه بازيگر به وضوح در معرض قضاوت قرار مي گيرد، آيا دور شدن از بازي تماشاگر پسند خطر عدم ارتباط با مخاطب را ايجاد نمي کند؟ نکته اي که به آن اشاره کرديد فقط به تماشاگر و ذائقه اش خلاصه نمي شود، بلکه بيشتر کارگردانان و تهيه کنندگان و گاه داوران ما هم بازي هاي بزرگ شده و گل درشت را مي پسندند اين مسير و جريان چندساله سينماي ماست و حتي با خيلي از کارگردانان برخورد داشته ام که نوع بازي هاي پيش از انقلاب را مي پسندند و هنوز در آن دوران سير مي کنند، در حالي که ما وظيفه داريم که بعد از اين همه سال کار کردن و کسب تجربه و اتفاقاتي که در سطح بازيگري در دنيا اتفاق افتاده، در حد بضاعت سينماي ايران با همان متر و معيار کهنه بازي نکنيم. بر عکس معتقدم قرار است ما قدم هايي نو برداريم و چيزهاي جديدي را با خودمان خلق کنيم. به همين دليل مي گويم که اين شرايط براي همه بازيگران پيش نمي آيد تا بتوانند تجريات جديدي کسب کنند و در شرايط مختلف خودشان را محک بزنند و ابعاد ديگري از توانايي شان را به ظهور برسانند حتي معتقدم بايد با خرق عادت و گشودن دريچه هاي جديد، ذائقه تماشاگر را تغيير دهيم، چون اين تماشاگر چه بخواهيم، چه نخواهيم از طريق رسانه ها - اينترنت، دي وي وي، ماهواره و ... با جهان ارتباط دارد و جهان امروز را مي بيند و اطلاعاتش فراتر از سينماي ماست. به همين دليل بخشي از تماشاگران ما بسياري از فيلم هاي تجاري را نمي پسندند و فقط براي سرگرمي آن ها را مي بينند و وقتي با آن ها صحبت مي کنيد ممکن است از نظر تکنيکي خيلي نتوانند تحليل کنند، ولي به طور غريزي فيلم را نقد مي کنند و اتفاقا درست هم مي گويند. بنابراين نسبت به نکته اي که به آن اشاره کرديد نگراني ندارم، چون مخاطب خودم را آن قدر آگاه تصور مي کنم و به شعورش احترام مي گذارم که فکر کنم متوجه اين تفاوت ها مي شود. فکر مي کنم اگر امکاني پيش بيايد و فرصتي فراهم شود تا هنرمند بتواند ريسک کند و اگر اين ريسک را در سطح حرفه اي به موقع خرج نکند، دچار تکرار مي شود که من به آن تمايلي ندارم. *کارگردان چقدر با اين نگرش موافق بود؟ من از آقاي فتحي خواهش مي کردم به اين نکته توجه داشته باشند و با مشاوره اي که با هم داشتيم و کمکي که ايشان به من مي کردند، سعي مي کرديم نظرات يکديگر را تأمين کنيم. *به طور مشخص چه چيزي مد نظرشان بود؟ معدود لحظاتي بود که از من خواستند گل درشت تر بازي کنم، در حالي که من معتقد بودم همين کافي است، چون سينماست و نگرانم درشت نمايي شود. بعد مي گفتند «خودت مي داني، ولي من فکر مي کنم بايد بيشتر اتفاق بيفتد» من مي گفتم «اگر به من اجازه دهيد اجراي ديگري مي کنم که نه حرف شما شود و نه حرف من» و ميانه اجرا مي کردم، شايد به اين خاطر که آقاي فتحي با نوع و جنس بازي من آشنايي دارند. البته ما بحثي روي کليت فيلمنامه نداشتيم. سر صحنه ايشان تصميم مي گرفتند،من اجرا مي کردم و معمولاً هم مشکلي نداشتيم. مدت کوتاهي گفت و گو مي کرديم و من هم سعي مي کردم به نظرات شان نزديک شوم، چون معتقدم يک کارگردان آگاه که فيلمنامه را هم خود نوشته، همه چيز را کاملاً درست مي بيند و به مسائل احاطه دارد، در حالي که من فقط مقطع خودم را مي بينم و زماني موفقم که بتوانم در مسير و جهت او حرکت کنم. *به نظر مي رسد جنس بازي کنيزک (ليلا زارع) چندان به فضاي طبقه سوم- قاجار- نزديک نيست. چرا ؟ نمي دانم. در اين مورد بايد با آقاي فتحي صحبت کنيد، ولي فکر مي کنم در گفت و گويي که با خانم زارع داشتم، برداشت ايشان از آن شخصيت به گونه اي ديگر بود. البته ما گفت و گويمان را قبلاً کرده بوديم و فقط سر صحنه اجرا مي کرديم. *درحالي که به نظر مي رسد جنس بازي تان به علي نصيريان نزديک تر است. من افتخار بزرگي داشتم که با آقاي نصيريان در صحنه اي درجه يک کار کردم. حقيقتاً در مدتي کوتاه در بخش هاي مختلف، چه مقابل دوربين و چه پشت دوربين از ايشان آموختم. متأسفانه در حرفه ما حرفه اي بودن به مفهوم تعداد کار است که اساساً من آن را رد مي کنم. حرفه اي بودن به داشتن روحيه حرفه اي و فرمول هاي حرفه اي است. مثلاً من اگر پيشنهادي داشتم با عذرخواهي از ايشان خواهش مي کردم و بعد آقاي نصيريان به آن پيشنهاد گوش مي دادند و در نهايت به من اجازه مي دادند با آن پيشنهاد حرکت کنيم. هر چند آن موارد کوچک بودند، ولي ديدم که در فيلم چقدر موثر و خوب واقع شدند بنابراين حضور ايشان به عنوان بازيگر مقابلم به شدت به من کمک مي کرد تا هم در تمرين جلوي دوبين و هم در اجراي نهايي بتواند به نقطه مورد نظر برسم. از طرف ايشان خيلي تشويق شدم و از خاطرات به يادماندي ام اين بود که براي نخستين بار در کنار ايشان بازي کردم. *در اجرا لزومي مي ديديد که بازي طبقات ديگر را هم ببينيد؟ آيا ديدن آن فضاها به شما کمکي مي کرد؟ اتفاقاً نه. وقتي فيلمنامه را خواندم، به اين نتيجه رسيدم اين کار از آن جنس کارهايي است که اصلاً نبايد هيچ طبقه اي، بازي طبقه ديگر را ببيند. *چرا ؟ براي اين که مستقل هستند وقايع هر طبقه در سه مقطع زماني متفاوت رخ مي دهد که نوع کلام و جنس بازي ها هم تفاوت دارند. مثلاً در طبقه سوم از صحنه هاي اکشن يا بازي هاي معمولي امروزي خبري نيست. در مورد کيفيت بازي ها گفت و گو نمي کنم، بلکه رويکرد اصلي آن مدنظرم است. *ايده اي از نمايش ها و تخت حوضي هاي دوره قاجار گرفتيد؟ در طبقه سوم تعزيه خواني بود که با پيشنهاد آقاي نصيريان در جهت مفهوم صحنه به زيبايي اجرا شد من خودم هم قبلاً با آقاي فتحي کار تاريخي انجام داده ام. ايشان منابعي در اختيارمن گذاشتند و از همان زمان درباره آن دوره ذهنيت پيدا کردم و استفاده از آن منابع خيلي به کمکم آمد،چون از نقطه نظر گريم، نشستن ها، ايستادن ها و نگاه کردن ها کدهايي به بازيگر مي دهد و سعي کردم همه آن ها را در بايگاني ذهني ام ثبت و ضبط کنم. بنابراين در کليت کار مشکلي نداشتيم و اگر هم اتفاق نادرستي رخ مي داد، آقاي فتحي آن را رتوش مي کرد. *براي بازي در نقش هاي تاريخي چه مواردي را بايد در نظر گرفت؟ همان گونه که گفتيد براي بازي نقش هاي تاريخي چه در صحنه هاي بزرگ جهان آشنا هستيم با اين که نقش پرانرژي است،ولي با کم ترين حرکات و واکنش ها روبه رو هستيم. از سوي ديگر فن بيان به شدت تعيين کننده و قابل توجه است. اين که کدام واژه، ديالوگ و کلام با کدام صدا بيان شود و در کدام صحنه مورد استفاده قرار گيرد. همان گونه که مي دانيد ديالوگ هاي آقاي فتحي سخت است و با شجاعت مي توانم بگويم حتي براي برخي از بازيگران بيان آن ها مشکل است. به همين دليل تمرين زيادي مي خواهد تا به درستي ادا و بيان شود. به غير از فن بيان،گريم و طراحي لباس و صحنه نيز در شکل گيري نقش هاي تاريخي قابل اهميت هستند. ذکر اين نکته هم حائز اهميت است که ساليان سال است که بازي هاي تاريخي به شکل کلاسيک اش منسوخ است، در حالي که در اين جا مرسوم شده که در فيلم هاي تاريخي کتابي صحبت کنند، در صورتي که متن تاريخي خود به خود ادبي و کلاسيک است و تازه اگر به آن لحن و بيان کلاسيک بدهيم، ديگر به دکلاماسيون نزديک مي شود که در نهايت همه چيز شکل تصنعي به خود مي گيرد. *گفته مي شود کارهاي تاريخي حسن فتحي به آثار علي حاتمي نزديک است. از اين نظر چقدر در کارتان آثارحاتمي را دنبال مي کنيد؟ مطلقاً اين گونه عمل نمي کنم. در مورد آقاي فتحي بايد بگويم که به نظر مي رسد فقط سليقه شان به هم نزديک است، چون اساساً آقاي فتحي از نسل ديگري است و بايد قدم هاي بزرگ تري از ايشان بردارد. چندين سال از حضور هنرمند بزرگي مثل علي حاتمي گذشته است و طبيعي ست اگر قرار است کسي وارد کار شود، بايد چيز جديدتري را با خود بياورد. *البته کارهاي آقاي حاتمي دوبله است... درست است. من فيلم هاي آقاي حاتمي را سال ها قبل ديده ام، ولي در اجراي کارهايم در فيلم هاي آقاي فتحي به آن آثار رجوع نکرده ام. اصولاً شيوه کارم اين است که خودم با توجه به تجربياتم، با رجوع به متن و با کمک کارگردان شخصيت را خلق کنم، چون اگر بخواهم کارهاي ديگران را به آن شکل دنبال کنم، ناخودآگاه رويم تأثير مي گذارد. يک بازيگر خلاق خودش مسير درست خلاقيت را پيدا مي کند. بنابراين وقتي با آقاي فتحي کار مي کنم هيچ وقت فيلم هاي آقاي حاتمي را مدنظر نمي گيرم. *با توجه به شرايط حاکم بر فيلمبرداري و متن موجود آيا به بازي مطلوب مورد نظرتان رسيديد؟ نهايت تلاشم را کردم تا با شرايط موجود بتوانم مطلوب باشم. به طور کلي بايد بگويم از آن جا که هميشه بازيگر ديده مي شود و هر مشکلي را به گردن بازيگر مي اندازند، به نظر مي رسد همه تقصيرها متوجه بازيگر است، ولي واقعاً اين جور نيست. در اصل همه عوامل دست به دست هم مي دهند تا کاري ديده شود. گاهي اوقات يک تدوين خوب،يک بازيگر متوسط را به ستاره تبديل مي کند يا تدوين بد، ستاره اي را به بازيگري متوسط. به نظرم هر چيز روي بازي بازيگر تأثير مي گذارد. در مورد پستچي سه بار در نمي زند. بايد بگويم که حضور عوامل و بخصوص آقاي فتحي به خاطر همدلي و همکاري خوبي که داشتيم، بسيار در کيفيت کار موثر بود. *اميرجعفري ، بازيگر مهم ترين دليلي که اين نقش را پذيرفتيد چه بود؟ معتقدم هر بازيگري منتظر فرصت مناسبي است تا متن خوبي به او پيشنهاد شود و با کارگردان خوبي بتواند خودش را نشان بدهد. خوشبختانه اين فرصت را مجدداً آقاي فتحي بعد از سريال ميوه ممنوعه در اختيار من قرار دادند. به نظرم دلايلش واضح است. بايد بگويم بدون اغراق نود درصد فيلمنامه هايي که به دستم مي رسد- چه فيلم و چه سريال فاجعه اند. با اين اوضاع و احوال از وقتي بچه دار شده ام نگرانم که فرزندم بيست سال ديگر به ريشم بخندد و بپرسد اين چه کارهايي بود کردي ؟! که خب متاسفانه اين قضيه الآن برايم پيش آمده. يعني کارهايي با دستمزدهاي بالا پيشنهاد مي شود که اصلا فيلمنامه قابل قبولي ندارند. من هم مي گويم چرا اين قيمت بالا را به بازيگر مي دهيد؟ همين دستمزد را به يک نويسنده خوب بدهيد تا بتوانيد با هر بازيگري که دوست داريد همکاري کنيد. به خاطر همين دچار افسردگي مزمن شده ام. بعد از سريال ميوه ممنوعه به عليرضا نادري، نويسنده گفتم بعد از اين سريال نمي توانم کار ديگري انجام دهم. به او گفتم کاري کردي که ديگر نتوانم هر فيلمنامه اي را بازي کنم و وقتي يکي از همان پيشنهادات را مي خوانم احساس مي کنم نمي توانم در آن بازي کنم. پس بزرگ ترين دليلم همين است که گفتم. يعني شما وقتي يک متن خوب مي خواهيد، هم بازيگر و هم تماشاگر و هم شنونده لذت مي برند. ولي اگر يک متن بد را با بهترين بازيگران هم اجرا کنيد نتيجه فاجعه خواهد شد. تجربه چنين سريالي را داشته ام که همه بازيگران و حتي کارگردانش خوب بودند، ولي چون متن آن بد بود، موقع پخش سريال عملاً خودم تا بيست روز از خانه بيرون نرفتم، چون خجالت مي کشيدم. *به نظر مي رسد هميشه هم مشکل ناشي از متن نامناسب نيست. بالاخره بازيگر هم همان متن بد را قبول و اجرايش مي کند. در مورد خودم بايد بگويم هدفم بازيگري است. سه سال است که سريال کار نکرده ام و منتظر يک کار خوبم. ولي تا چه حد مي توانم صبور باشم. چون درآمد ديگري ندارم. به هر حال دغدغه و کارم بازيگري است. من فقط به خاطر عکس روي مجلات کار نمي کنم، البته شهرت و محبوبيت چيز بدي نيست. هر کسي هم بگويد دوست ندارم، دروغ مي گويد، چون شيرين است ولي به شرط ها و شروط ها. در کارهايي که اشاره مي کنيد و چه بسا من هم در آن ها بازي کردم و شما نپسنديده ايد، هيچ ابايي ندارم بگويم کارم بد بود. تعارف هم ندارم، کار بد زياد کرده ام. به همين خاطر سه سال است در هيچ سريالي بازي نکردم. ولي تا چه حد مي توانم تحمل کنم؟ بالاخره نمي توانم به بچه ام بگويم شير خشک نخور تا من بتوانم يک کار خوب و هنري انجام بدهم! *اما با اين استدلال فکر نمي کنيد فرصت ارائه بهتر خود را از دست مي دهيد و به اصطلاح دير کشف مي شويد؟ تا زماني که سينماي ما دنبال به اصطلاح بچه خوشگل و مانکن مي گردد وضع همين گونه خواهد بود. من بازيگري ام که تا به حال عضو هيچ باندي و محفلي نبوده و نيستم. ولي تاوانش را بايد تا کي پس بدهم؟ من از آن دسته بازيگراني ام که با پرويي بالا آمده ام. نه پدرم کارگران بوده، نه مادرم تهيه کننده بوده و نه در ميان قشر فرهنگي / هنري بزرگ شده ام. يعني واقعاً اگر هر کاري کرده ام زحمتش را کشيده ام. يکي از ارادت هايي که به آقاي فتحي دارم به اين خاطر است که ايشان تئاتر نگاه مي کنند. من در تئاتر بيشتر کارهايم تراژدي بوده و ممکن است پنج يا شش کار کمدي کرده باشم، ولي بيشترين جوايز را به خاطر کارهاي تراژدي ام گرفته ام. به همين دليل - اميدوارم به معناي تعريف از خود نباشد - ايشان استعدادي در من ديدند که اين نقش را به من پيشنهاد دادند. اتفاقا ديگران هم اين نقش را مي خواستند، ولي آقاي فتحي گفتند اين نقش مال جعفري است. حالا مگر ما چندتا کارگردان مثل آقاي فتحي داريم؟ پس در پاسخ شما که مي فرماييد مراحل را چرا اين گونه طي کرده ام و چگونه، مي گويم به سختي. من مرحله به مرحله همه چيز را طي کرده ام. وقتي فکر مي کنم غصه ام مي گيرد که به خدا خيلي توانايي دارم و خيلي کارها مي توانم بکنم، ولي چه وقت بايد اين کارها را انجام بدهم؟ تا چه حد مي توانم تحمل کنم؟ من از سينما دلشکسته ام. به شدت حرف و حديث هايي هم شده که بازگويي آن ها در اين جا صلاح نيست. ولي در کل مي گويم که در اين هجده سال خيلي کارها مي توانستم انجام دهم که نداده ام. من نه مدير برنامه داشته و دارم و نه کسي را دارم که مرا مديريت کند و بگويد کدام کار بد است و کدام خوب. همه چيز را بر اساس موقعيت زندگي ام انتخاب کرده ام و به جلو رفته ام. من سريال کمربندها را ببنديد را دوست نداشتم. پنج شش ماه عذاب کشيدم و شايد الآن اگر قيافه ام بيشتر از سنم نشان مي دهد، دليلش کارهايي است که دوست شان نداشته ام، ولي بازي کرده ام. *اما سابقه کارهاي طنز در سريال هاي تلويزيوني در اين فيلم به کمک تان آمده و در جهت درستي از آن استفاده کرديد. به اين معنا که طنز در بازي، فرصتي را براي بازيگر به وجود مي آورد که بازي اش از تخت بودن و سطحي شدن دور شود. من هيچ وقت مخالف کار طنز نبوده و نيستم، منتها در اين مملکت طنز ارزش ندارد و آن را معادل آلودگي مي بينند. مثلاً وقتي ظهوري مُرد، هيچ کس نفهميد، ولي وقتي فردين خدابيامرز مرد، عالم و آدم فهميدند. ما هميشه کار طنز را نمي فهميم، در صورتي که واقعاً کار سختي است. من دلخورم از اين که ارزشي برايش قايل نيستند. اگر به جشنواره ها نگاه کنيد مي بينيد به ندرت پيش مي آيد به بازيگر نقش طنز جايزه بدهند. از مرحوم ارحام صدر تازه در سال هاي آخر عمرش تجليل شد و مورد توجه قرار گرفت. *در پستچي سه بار در نمي زند با اين که يک نقش شما تيپ جاهل و کاملاً آشناست و از نوع کلاه مخملي و بارها ديده شده، ولي تماشاگران را پس نمي زند و حتي دوستش دارد. چرا ؟ باز مي روم سر حرف اول که وقتي يک متن خوب در اختيار هست و يک کارگردان با شعور و يک بازيگر خوب مثل پانته آ بهرام در کنارت، واقعاً چاره اي نداري جز اين که خوب بازي کني. آقاي فتحي جمله اي ساده به من گفت : « مي خواهم همين امير جعفري باشي، منتها فکر کن رفتي چهل سال قبل، چکار مي کردي؟» من فکر مي کنم بازيگري جراحي مغز نيست، يعني فقط کافي ست خودت را جاي نقش بگذاري و بعد فکر کني الآن تو در آن شرايط چکار مي کني. به همين سادگي و من هم باورش کردم. من کاملا باور کرده بودم که امير جعفري چهل سال پيش هستم. حالا مادرم و پدرم چه شکلي اند؟ سر کدام چهارراه زنجير به دست مي ايستادم و دستمال يزدي دستم مي گرفتم ؟ و ... *به همين سادگي ؟ بله وقتي همه اين ها خوب هستند، تو به عنوان يک بازيگر حق نداري بد بازي کني. وظيفه ات اين است که خوب بازي کني و حق اشتباه نداري. نمي گويم اشتباه نداشتم، مساله اين است که چرا وقتي همه خوبند، تو به عنوان بازيگر خوب نباشي؟ *البته عکس آن هم اتفاق افتاده. گاهي شده همه چيز خوب بوده، ولي بازيگر بد بازي کرده . بله، وقتي سينماي ما دنبال مانکن ها باشد و افرادي که دغدغه شان بازيگري نيست و اصلا برايشان مهم نيست ديالوگي که ادا مي کند يعني چه و چه معنايي دارد، نتيجه همين مي شود. *رفت و برگشت هاي حسي اي که با خانم بهرام داريد خيلي سريع اتفاق مي افتد، ولي اين سريع بودن و انتقال آن دچار سکته نشده. تجربه همکاري هاي مشترک در تئاتر چقدر به کمک تان آمده، ضمن اين که قبل از اين کار در نمايش روياي نيمه شب پاييزي نيز گويا چنين فضايي را تجربه کرده بوديد؟ وقتي دو نفر که سال هاست در تئاتر با هم کار مي کنند، عين دو فوتباليست در زمين هستند که مي دانند آن نفري که توپ پاس مي دهد. چگونه کار مي کند. شناخت دو بازيگر از همديگر به لحاظ حسي خيلي مهم است. به همين دليل من با گروه هاي تئاتري خيلي موافقم. يکي از دلايل موفقيت آقاي مديري هم همين است. چون گروهي اند که همديگر را خوب مي شناسند. خدا رحمت کند احمد آقالو را، هميشه به اين ريزه کاري ها توجه داشت. به همين دليل در زندگي خصوصي يا در خيابان و برخوردم با آدم ها خيلي به حس ها و واکنش هاي شان توجه مي کنم و سعي مي کنم آن ها را ضبط کنم. *يعني حس هاي تان را يادداشت مي کنيد؟ يادداشت برداري نه به آن معنا. مثلاً مي گويم پسرم اگر فلان حرف را زد آن را به صورت خاطره مي نويسم تا در ذهنم تداعي شود. مثلا چند شب پيش اتفاقي برايم افتاد. توي چشم پسرم نگاه کردم. بعد رويم را آن طرف کردم تا خنده ام نگيرد. بعد برگشتم دوباره به چشم هايش نگاه کردم. بچه ام نمي دانست بخندد يا گريه کند. چه حس خوبي ! آن را سريع نوشتم که اگر جايي خشم و خنده با هم باشد، بتوانم آن حس را زنده کنم. *نقش جاهل بارها بازي شده. اين بار چه ويژگي اي براي اجراي دوباره داشت؟ من آدم ريسک پذيري هستم. مي گويم ممکن است همه اين نقش را بازي کرده باشند، اما حالا اين جاهل خوب است چه جوري باشد که کسي ديگر تا حالا آن را اين گونه بازي نکرده است؟ شخصاً خيلي جاها دلم برايش سوخت. يعني در نهايت او را فقط يک آدم تک بعدي نديدم. *شما يک بازيگر درشت هيکل هستيد. بازيگراني با اين فيزيک معمولاً ممکن است در کليشه باقي بمانند. ولي شما توانستيد به احساسات و عواطف چنين تيپي شکل بيروني دهيد که شايد حتي با فيزيک تان در تضاد باشد. چقدر با اين نگاه موافقيد؟ دقيقاً درست مي گوييد. بسياري از فيلم هاي قبل و بعد انقلاب را ديده ام که هميشه آدم هاي درشت هيکل در آن ها عاقل نيستند. با خودم گفتم اگر همين آدم با چنين فيزيکي عاشق بشود چه مي شود و چگونه عمل مي کند؟ من اين تجربه را داشتم و وقتي عاشق شدم کسي من را مسخره نکرد، حتي با من همدردي کردند. وقتي پدرم مرد گريه کردم و کسي مرا مسخره نکرد. اگر دارم در مورد چيزي حرف مي زنم، دارم احساساتم را نشان مي دهم. پس اين آدم احساساتش مثل ساير آدم هاست. حالا چرا در خلق نقش از آن ها استفاده نکنم؟ *بزرگ ترين مشکل شما هنگام بازي چيست؟ صبح ها آفيشم نکنند، به خاطر خواب! منبع : صنعت سينما.         /1001/ /div>





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 394]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن